Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prefiguring
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigure
U
قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
winning streak
<idiom>
U
موفقیت پشت موفقیت
glad
U
خرسند
content
U
خرسند
contenting
U
خرسند
touched
U
خرسند
satisfactory
U
خرسند کننده
satisfies
U
خرسند کردن
satisfying
U
خرسند کردن
flattered
U
خرسند مسرور
happier
U
خرسند سعادتمند
happiest
U
خرسند سعادتمند
satisfy
U
خرسند کردن
happy
U
خرسند سعادتمند
content
U
خرسند کردن محتوی
contenting
U
خرسند کردن محتوی
success
U
موفقیت
successes
U
موفقیت
achievement
U
موفقیت
achievements
U
موفقیت
hitting
U
موفقیت
hits
U
موفقیت
prosperity
U
موفقیت
good speed
U
موفقیت
hit
U
موفقیت
achievable
U
موفقیت پذیر
abortiveness
U
عدم موفقیت
grand slams
U
موفقیت کامل
grand slam
U
موفقیت کامل
unsuccessfully
U
عدم موفقیت
unsuccessful
U
عدم موفقیت
miscarriages
U
عدم موفقیت
pass muster
<idiom>
U
آزمایش را با موفقیت
miscarriage
U
عدم موفقیت
exploitation
U
استفاده از موفقیت
top flight
U
بالاترین موفقیت
success ratio
U
بهر موفقیت
flying colors
U
موفقیت قطعی
failure
U
عدم موفقیت
failures
U
عدم موفقیت
unsuccess
U
عدم موفقیت
hits
U
اصابت موفقیت
successful
<adj.>
U
موفقیت آمیز
hitting
U
اصابت موفقیت
hit
U
اصابت موفقیت
averaging
U
میانگین موفقیت
averages
U
میانگین موفقیت
averaged
U
میانگین موفقیت
average
U
میانگین موفقیت
already
U
قبلا
formerly
U
قبلا
erstwhile
U
قبلا
previously
U
قبلا"
the reinbefore
U
قبلا
aforehand
U
قبلا
supra
U
قبلا
erst
U
قبلا
connect
U
حرکت موفقیت امیز
achieve
U
کسب موفقیت کردن
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
connects
U
حرکت موفقیت امیز
ten strike
U
امر موفقیت امیز
achieving
U
موفقیت در انجام کاری
win out
<idiom>
U
موفقیت پس از کار سخت
achieves
U
موفقیت در انجام کاری
oddson
U
محتمل به بردیا موفقیت
achieved
U
موفقیت در انجام کاری
lock up
<idiom>
U
اطمینال کامل از موفقیت
He was drunk with success.
U
سرمست از موفقیت بود
achieve
U
موفقیت در انجام کاری
i went before
U
من قبلا` رفتم
heretofore
U
سابقا قبلا
presentient
U
قبلا مستعد
prepay
U
قبلا پرداختن
beforehand
U
قبلا اماده
presentient
U
قبلا متوجه
prescient
U
قبلا اگاه
pre arrange
U
قبلا قرارگذاشتن
prerecord
U
قبلا ضبط
foretoken
U
قبلا اگاهانیدن
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
gladden
U
خرسند کردن خوشحال کردن
gladdened
U
خرسند کردن خوشحال کردن
gladdens
U
خرسند کردن خوشحال کردن
gladdening
U
خرسند کردن خوشحال کردن
destine
U
قبلا انتخاب کردن
preconceive
U
قبلا تصور کردن
preassigned
U
قبلا تعیین شده
pre appoint
U
قبلا معین کردن
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
as previously mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا اشاره شد
as already mentioned
<adv.>
U
همانطور که قبلا ذکر شد
preview
U
قبلا رویت کردن
pretypify
U
قبلا اعلام کردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
primes
U
قبلا تعلیم دادن
primed
U
قبلا تعلیم دادن
prime
U
قبلا تعلیم دادن
to prerecord
U
قبلا ضبط کردن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
prearrange
U
قبلا تهیه کردن
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
prepaid
U
قبلا" پرداخت شده
predesignate
U
قبلا تعیین شده
advances
U
قبلا تجهیز شده
pretypify
U
قبلا نشان دادن
pretreat
U
قبلا معالجه کردن
preselect
U
قبلا انتخاب کردن
presanctified
U
قبلا تقدیس شده
prerecord
U
قبلا ثبت کردن
prepossess
U
قبلا بتصرف اوردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
prenominate
U
قبلا ذکر کردن
prenominate
U
قبلا نامبرده شده
prifix
U
قبلا تعیین کردن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
advances
U
قبلا تهیه شده
advance
U
قبلا تجهیز شده
advance
U
قبلا تهیه شده
advancing
U
قبلا تجهیز شده
I have a reservation.
من قبلا رزرو کردم.
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
previews
U
قبلا رویت کردن
preform
U
قبلا تشکیل دادن
advancing
U
قبلا تهیه شده
prenominate
U
قبلا ذکر شده
predigest
U
قبلا هضم کردن
preexist
U
قبلا وجود داشتن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
foresee
U
قبلا تهیه دیدن
foresees
U
قبلا تهیه دیدن
preheats
U
قبلا گرم کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
preheats
U
قبلا حرارت دادن
preheated
U
قبلا گرم کردن
preheated
U
قبلا حرارت دادن
premonish
U
قبلا برحذر داشتن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
preform
U
قبلا بشکل دراوردن
predetermine
U
قبلا مقدر کردن
preheat
U
قبلا حرارت دادن
preheat
U
قبلا گرم کردن
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
His triumph was very short- lived .
U
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
get through
<idiom>
U
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
preset
U
قبلا چیدن و قرار دادن
preassigned
U
قبلا تخصیص داده شده
predict
U
قبلا پیش بینی کردن
preconcert
U
قبلا فرار ومدار گذاردن
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
predicts
U
قبلا پیش بینی کردن
predicting
U
قبلا پیش بینی کردن
if it works
U
اگر این کار با موفقیت انجام شود
chases
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
by the skin of one's teeth
<idiom>
U
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
With a long face .
U
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
chased
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chase
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
pre
U
آنچه قبلا توافق شده است
thereinbefore
U
در سطور قبل همان قرارداد قبلا"
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
preform
U
قبلا شکل چیزی رامعین کردن
preexist
U
ازلی بودن قبلا موجود شدن
predefined
U
آنچه قبلا معرفی شده است
postpaid
U
مخارج پستی قبلا پرداخت شده
forebode
U
قبلا بدل کسی اثر کردن
pre-
U
آنچه قبلا توافق شده است
bespeak
U
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
ingrain
U
نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است
lap money
U
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
have a go at
<idiom>
U
سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
Thats no news to me.
U
این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
revocation of probate
U
بطلان وصیتنامهای که قبلا" صحت مفادش تصدیق شده
postpaid
U
پاکت تمبردار یا امانتی که قبلا مخارج پست ان پرداخت میشود
forlorn hope
U
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
predestinate
U
قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
cost indexes
U
ضریب افزایش یا کاهش هزینه هائی که قبلا تعیین شده
fruitage
U
حاصل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com