English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presaged U گواهی دادن بر خبردادن از
presage U گواهی دادن بر خبردادن از
presaging U گواهی دادن بر خبردادن از
presages U گواهی دادن بر خبردادن از
report U اطلاع دادن
reports U اطلاع دادن
notified U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
notifying U اطلاع دادن
information U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
informing U اطلاع دادن گزارش دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
informs U اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
signalled U خبردادن
threatened U خبردادن از
signal U خبردادن
threatens U خبردادن از
threaten U خبردادن از
report U خبردادن
reported U خبردادن
signaled U خبردادن
to send word U خبردادن
reports U خبردادن
forespeak U از پیش خبردادن
to give one the straight tip U محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
unwitting U بی اطلاع
conizance U اطلاع
communication U اطلاع
versed U با اطلاع
datum U اطلاع
acquaintance U اطلاع
deep read U با اطلاع
uniformed U بی اطلاع
advice U اطلاع
unaware U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
well read U با اطلاع
know how U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
notice U اطلاع
intelligence U اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
warning U اطلاع
unknowing U بی اطلاع
word U اطلاع
tip-off U اطلاع
notification U اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
awareness U اطلاع
nescious U بی اطلاع
unimformed U بی اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
information U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
consciousness U اطلاع
knowledge U اطلاع
conscious mind U اطلاع
learning U اطلاع
global knowledge U اطلاع سراسری
noticing U توجه اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
letter of a U اطلاع نامه
knowledge of results U اطلاع از نتایج
unadvised U بدون اطلاع
precognition U اطلاع قبلی
attentions U اخطارجهت اطلاع به
attention U اخطارجهت اطلاع به
a piece of information U یک تکه اطلاع
advice note U یادداشت اطلاع
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
prospectuses U اطلاع نامه
notices U توجه اطلاع
tip off U اطلاع نهانی
previews U اطلاع قبلی
tip-off U اطلاع نهانی
preview U اطلاع قبلی
informatics U اطلاع رسانی
notice U توجه اطلاع
tip-offs U اطلاع نهانی
inking U اطلاع مختصر
noticed U توجه اطلاع
prospectus U اطلاع نامه
misknow U بی اطلاع بودن از
message U حجم اطلاع مشخص
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
messages U حجم اطلاع مشخص
tip U انعام اطلاع منحرمانه
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
let me know U بمن اطلاع دهید
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicises U به اطلاع عموم رساندن
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
publicize U به اطلاع عموم رساندن
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
publicised U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
matches U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
questionnaires U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
match U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
questionnaire U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
distribute U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
inputted U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
ddp U عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chain U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flags U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com