Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
over consolidated clay
U
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
augmentative
U
متراکم شونده متراکم کننده
aggregate
U
متراکم متراکم ساختن
aggregates
U
متراکم متراکم ساختن
compact
U
متراکم
cumulative distribution
U
متراکم
compacting
U
متراکم
cumulous
U
متراکم
compacts
U
متراکم
densest
U
متراکم
compressed
U
متراکم
cumulative
U
متراکم
compactness
U
متراکم
agglomerative
U
متراکم
compacted
U
متراکم
denser
U
متراکم
dense
U
متراکم
accumulated
U
متراکم
leak proof
U
متراکم
condense
U
همچگال متراکم
condenses
U
همچگال متراکم
condenses
U
متراکم کردن
condensing
U
همچگال متراکم
accumulated capital
U
سرمایه متراکم
agglomerate
U
متراکم شدن
condensing
U
متراکم کردن
condense
U
متراکم کردن
combustor
U
متراکم کننده
massy
U
متراکم غلیظ
incompact
U
غیر متراکم
densify
U
متراکم کردن
dense list
U
لیست متراکم
dense binary code
U
رمزدودویی متراکم
cumulative frequency
U
فراوانی متراکم
data aggregate
U
دادههای متراکم
compressed air
U
هوای متراکم
comperssion capacitor
U
خازن متراکم
compaction
U
متراکم کردن
compress
U
متراکم کردن
jammed
U
متراکم کردن
jams
U
متراکم کردن
compacts
U
متراکم کردن
compresses
U
متراکم کردن
compressors
U
متراکم کننده
compact
U
متراکم کردن
voluminous
U
متراکم انبوه
compacting
U
متراکم کردن
compacted
U
متراکم کردن
jam
U
متراکم کردن
compressor
U
متراکم کننده
compressing
U
متراکم کردن
eluvium
U
خاک باداورده و متراکم
gas compressor
U
متراکم کننده هوا
data aggregate
U
متراکم سازی داده ها
cumulous
U
مانند ابرهای متراکم
condensed mercurytemperature
U
دمای جیوه متراکم
data compression
U
متراکم سازی داده ها
pack
U
متراکم کردن فشردن
packs
U
متراکم کردن فشردن
clog
U
متراکم وانباشته کردن
clogged
U
متراکم وانباشته کردن
clogs
U
متراکم وانباشته کردن
trust fund
U
وجوه متراکم شده
soil consolidation
U
متراکم کردن خاک
supercharge
U
متراکم کردن مقدماتی
heavily overcast
U
ابری متراکم
[هواشناسی]
supercharger
U
پیش متراکم کننده
compression
U
بهم فشردگی متراکم سازی
wilson cloud
U
نوعی ابر غلیظ و متراکم
grouter
U
دستگاه متراکم کننده سیمان
planosol
U
گل سفید نرم و متراکم فلات
laminated product
U
تولید ماده متراکم متورق
cumulus
U
ابر متراکم و روی هم انباشته
cumuli
U
ابر متراکم و روی هم انباشته
accumulating
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
air compresser
U
دستگاهی که هوا را متراکم میکند
coke pusher
U
دستگاه متراکم کننده ذغال کک
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
compaction
U
فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder
U
سیلندر محتوی گاز متراکم
accumulated dividend
U
سود سهام متراکم شده
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
incompressibly
U
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert
U
نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule
U
خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
provident fund
U
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
roller
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers
U
دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cumulo nimbus
U
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching
U
متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength
U
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
data compression
U
متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
compressors
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor
U
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
amassing
U
توده کردن متراکم کردن
amasses
U
توده کردن متراکم کردن
amassed
U
توده کردن متراکم کردن
compressing
U
خلاصه کردن متراکم کردن
congest
U
متراکم کردن گرفته کردن
compresses
U
خلاصه کردن متراکم کردن
amass
U
توده کردن متراکم کردن
compress
U
خلاصه کردن متراکم کردن
to get clogged
U
مسدود شدن
[بسته شدن ]
[متراکم وانباشته شدن]
retained earnings
U
درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com