English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 220 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rise U خاتمه یافتن
rises U خاتمه یافتن
terminate U خاتمه یافتن
terminated U خاتمه یافتن
terminates U خاتمه یافتن
end U خاتمه یافتن
ended U خاتمه یافتن
ends U خاتمه یافتن
wrap up U خاتمه یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
end U خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended U خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends U خاتمه دادن خاتمه یافتن
to come to an end U خاتمه یافتن تمام شدن
Other Matches
burn out U تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
ending U خاتمه
endings U خاتمه
last a U خاتمه
end all U خاتمه
end U خاتمه
notice of cancellation U خاتمه
termination U خاتمه
quitting U خاتمه
abrogation U خاتمه
dismissal U خاتمه
lay-off U خاتمه
letter of dismissal U خاتمه
notice of determination U خاتمه
ends U خاتمه
notice of termination U خاتمه
notice to quit U خاتمه
quit U خاتمه
withdrawal U خاتمه
prorogation U خاتمه
sequel U خاتمه
ended U خاتمه
expiry U خاتمه
closures U خاتمه
closure U خاتمه
sequels U خاتمه
aborting U خاتمه غیرعادی
aborted U خاتمه غیرعادی
abort U خاتمه غیرعادی
end U خاتمه فرجام
closing U خاتمه عملیات
general discharge U خاتمه خدمت
to put an end to U خاتمه دادن
to knit up U خاتمه دادن
to bring to an end U خاتمه دادن
terminative U خاتمه دهنده
to break off U خاتمه دادن
ends U خاتمه فرجام
end mark U نشان خاتمه
ended U خاتمه فرجام
call off U خاتمه دادن
due out U خاتمه یافته
cessation U خاتمه دادن
endings U خاتمه پیام
expiration U خاتمه بازدم
ending U خاتمه پیام
aborts U خاتمه غیرعادی
expirations U خاتمه بازدم
termination U خاتمه دادن یا توقف
muster out U بخدمت خاتمه دادن
abnormal end U خاتمه غیر عادی
to fight out U باجنگ خاتمه دادن
abend U خاتمه غیر عادی
pt down U بزوربچیزی خاتمه دادن
post hostilities U بعداز خاتمه مخاصمات
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
walking papers U ورقه خاتمه خدمت
terminate U خاتمه دادن منتهی
terminated U خاتمه دادن منتهی
end of transmission block U خاتمه ارسال بلاک
complete U خاتمه دادن به یک کار
end spell U خاتمه هر کلمه رمز
end spell U خاتمه کلمات رمز
completed U خاتمه دادن به یک کار
completing U خاتمه دادن به یک کار
completes U خاتمه دادن به یک کار
terminates U خاتمه دادن منتهی
layoffs U خاتمه دادن به خدمت
layoff U خاتمه دادن به خدمت
walking ticket U ورقه خاتمه خدمت
post hostilities U بعد از خاتمه درگیریها
lay off U بخدمت خاتمه دادن
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
completed U خاتمه یافته یا کامل شده
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
completing U خاتمه یافته یا کامل شده
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
end U تمام کردن خاتمه دادن
complete U خاتمه یافته یا کامل شده
ended U تمام کردن خاتمه دادن
to wind up U خاتمه دادن بپایان رساندن
post flight U بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completes U خاتمه یافته یا کامل شده
ends U تمام کردن خاتمه دادن
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
contract termination U فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended U خاتمه یافته بطور غیر عادی
logging U عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
static U چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
presentation layer U کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
reversing U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang-up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
reverse U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
hang up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
burnout velocity U سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
fielded U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
fields U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
multiphase program U برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
text U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
texts U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
sequential U خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
cycle U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cargo outturn message U پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
wiring U جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
discovers U یافتن
discovering U یافتن
discovered U یافتن
finds U یافتن
discover U یافتن
find U یافتن
detected U یافتن
detects U یافتن
detect U یافتن
detecting U یافتن
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
attain U دست یافتن
overpowers U استیلا یافتن بر
prefer U ترجیح یافتن
preferring U ترجیح یافتن
prefers U ترجیح یافتن
attained U دست یافتن
overpowered U استیلا یافتن بر
recuperate U بهبودی یافتن
expand U بسط یافتن
attains U دست یافتن
attaining U دست یافتن
recuperates U بهبودی یافتن
expands U بسط یافتن
recuperating U بهبودی یافتن
overpower U استیلا یافتن بر
recuperated U بهبودی یافتن
specialization U تخصص یافتن
conquer U پیروزی یافتن بر
acceding U راه یافتن
overcome U غلبه یافتن
overcomes U غلبه یافتن
overcoming U غلبه یافتن
diverge U انشعاب یافتن
diverged U انشعاب یافتن
diverges U انشعاب یافتن
alters U تغییر یافتن
recover U بهبودی یافتن
achieving U دست یافتن
achieves U دست یافتن
achieved U دست یافتن
recovers U بهبودی یافتن
achieve U دست یافتن
luxuriate U شکوه یافتن
luxuriating U شکوه یافتن
luxuriates U شکوه یافتن
acceding U دست یافتن
accedes U راه یافتن
accedes U دست یافتن
conquering U پیروزی یافتن بر
conquers U پیروزی یافتن بر
accede U دست یافتن
centralisation U مرکزیت یافتن
centralization U مرکزیت یافتن
lessen U تقلیل یافتن
lessened U تقلیل یافتن
expanding U بسط یافتن
lessening U تقلیل یافتن
lessens U تقلیل یافتن
recovering U بهبودی یافتن
alter U تغییر یافتن
altered U تغییر یافتن
altering U تغییر یافتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com