English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
terminate U خاتمه دادن منتهی
terminated U خاتمه دادن منتهی
terminates U خاتمه دادن منتهی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ends U خاتمه دادن خاتمه یافتن
ended U خاتمه دادن خاتمه یافتن
end U خاتمه دادن خاتمه یافتن
to break off U خاتمه دادن
to put an end to U خاتمه دادن
call off U خاتمه دادن
to bring to an end U خاتمه دادن
to knit up U خاتمه دادن
cessation U خاتمه دادن
muster out U بخدمت خاتمه دادن
lay off U بخدمت خاتمه دادن
termination U خاتمه دادن یا توقف
pt down U بزوربچیزی خاتمه دادن
complete U خاتمه دادن به یک کار
completed U خاتمه دادن به یک کار
completes U خاتمه دادن به یک کار
completing U خاتمه دادن به یک کار
to fight out U باجنگ خاتمه دادن
layoffs U خاتمه دادن به خدمت
layoff U خاتمه دادن به خدمت
ends U تمام کردن خاتمه دادن
to wind up U خاتمه دادن بپایان رساندن
disaffiliate U به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
end U تمام کردن خاتمه دادن
to get done with U خاتمه دادن تمام کردن
ended U تمام کردن خاتمه دادن
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging U عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
hang-up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups U ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
interplead U پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
sequential U خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
burn out U تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
jump instruction U دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
at the utmost U منتهی
no later than <adv.> U منتهی
by <adv.> U منتهی
at the latest [postpositive] <adv.> U منتهی
at latest U منتهی
on monday at latest U منتهی تا دوشنبه
conduce U منتهی شدن به
pinnacles U منتهی درجه
terminate in U منتهی شدن به
supreme U منتهی افضل
pinnacle U منتهی درجه
swap U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
maximum U منتهی درجه بزرگترین
at f. U منتهی خیلی باشد
cuspidate U منتهی به نوک تیز
ship's rail U راه اهن منتهی به کشتی
westernmost U واقع در منتهی الیه غرب
lead in U چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
meiosis U تغییرات متوالی هسته که منتهی به تشکیل سلول جدیدمیگردد
masculinerhme U قافیه کلماتی که نه به eبلکه بهجای تکیه دار منتهی میشود
ended U خاتمه
end U خاتمه
end all U خاتمه
quitting U خاتمه
notice to quit U خاتمه
sequel U خاتمه
notice of termination U خاتمه
quit U خاتمه
ends U خاتمه
withdrawal U خاتمه
endings U خاتمه
sequels U خاتمه
ending U خاتمه
dismissal U خاتمه
notice of determination U خاتمه
closures U خاتمه
notice of cancellation U خاتمه
letter of dismissal U خاتمه
termination U خاتمه
last a U خاتمه
closure U خاتمه
lay-off U خاتمه
expiry U خاتمه
prorogation U خاتمه
abrogation U خاتمه
stock watering U سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
ends U خاتمه فرجام
ends U خاتمه یافتن
aborting U خاتمه غیرعادی
aborts U خاتمه غیرعادی
endings U خاتمه پیام
ending U خاتمه پیام
wrap up U خاتمه یافتن
terminative U خاتمه دهنده
rises U خاتمه یافتن
rise U خاتمه یافتن
end U خاتمه فرجام
end mark U نشان خاتمه
terminated U خاتمه یافتن
expiration U خاتمه بازدم
expirations U خاتمه بازدم
general discharge U خاتمه خدمت
due out U خاتمه یافته
aborted U خاتمه غیرعادی
ended U خاتمه یافتن
ended U خاتمه فرجام
closing U خاتمه عملیات
abort U خاتمه غیرعادی
terminate U خاتمه یافتن
terminates U خاتمه یافتن
end U خاتمه یافتن
denunciation U اعلان الغاء یا خاتمه
denunciations U اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities U بعداز خاتمه مخاصمات
post hostilities U بعد از خاتمه درگیریها
end spell U خاتمه هر کلمه رمز
end spell U خاتمه کلمات رمز
end of transmission block U خاتمه ارسال بلاک
abnormal end U خاتمه غیر عادی
walking ticket U ورقه خاتمه خدمت
walking papers U ورقه خاتمه خدمت
abend U خاتمه غیر عادی
complete U خاتمه یافته یا کامل شده
to come to an end U خاتمه یافتن تمام شدن
to draw to a close U به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
post flight U بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completing U خاتمه یافته یا کامل شده
completes U خاتمه یافته یا کامل شده
completed U خاتمه یافته یا کامل شده
contract termination U فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
abended U خاتمه یافته بطور غیر عادی
static U چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
presentation layer U کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourned U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn U بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
burnout velocity U سرعت موشک در خاتمه سوختن خرج و تمام شدن ان
reverse U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversing U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reversed U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
reverses U سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
interpleader U محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
fielded U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
fields U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
text U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
multiphase program U برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
texts U کد ارسالی برای بیان خاتمه کنترل و اطلاعات آدرسی و شروع پیام
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
cycle U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycles U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cycled U تکرار یک عمل یا مجموعهای دستورات تا وقتی که دستورات خاتمه یابند
cargo outturn message U پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
wiring U جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
timed U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
dynamically U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic U توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
future perfect U شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
cycle U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
asynchronous transmission U اطلاعات در فواصل زمانی بدون قاعده و نامنظم به وسیله قراردادن یک بیت شروع قبل از هر کاراکتر ویک بیت خاتمه پس از ان انتقال می یابند
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
subroutine U تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com