Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pious fraud
U
حیلهای که به دستاویزمذهبی برای مقاصد پیک مذهبی بکسی بزنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
registers
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
register
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
registering
U
که برای نگهداری داده وآدرس پردازش شدن به کد ماشین به کارمی رود.2-محل حافظه مخصوص برای مقاصد ذخیره سازی مخصوص
motor pool
U
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت
logo
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
redundant
U
حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
to bechon to a person to come
U
اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to swear tre sonagainstany one
U
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
he played a pretty trick
U
خوب حیلهای زد
the r.
U
مذهبی درسده شانزدهم میلادی برای اصطلاح کلیسای رم
superstitious uses
U
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
blue flag
U
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
concordat
U
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
passing bell
U
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
claque
U
پول گرفته اند دست بزنند
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
pasquinade
U
جرشفت هجو نامهای که درجایگاه عمومی بزنند
plough land
U
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
to beat the egg-white until it is stiff
U
سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
gibus
U
کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
frumenty
U
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
prity to any one's designs
U
اگاهی از مقاصدنهانی کسی محرمیت نسبت مقاصد کسی
to play one f.
U
بکسی ناروزدن
to play a trick on any one
U
بکسی حیله
to give ones heart to a person
U
دل بکسی دادن
snap a person's nose off
U
بکسی پریدن
to ride one down
U
سواره بکسی
to spat at
U
تف بکسی انداختن
to face any one down
U
بکسی تشرزدن
drop by
U
بکسی سر زدن
to run across or against
U
بکسی تاخت
snap a person's head off
U
بکسی پریدن
To spit at someone (something).
U
بکسی (چیزی ) تف کردن
bequeaths
U
بکسی واگذار کردن
to give one the knee
U
بکسی تعظیم کردن
bequeathing
U
بکسی واگذار کردن
bequeath
U
بکسی واگذار کردن
bequeathed
U
بکسی واگذار کردن
Dont you dare tell anyone .
U
مبادا بکسی بگویی
to read one a lesson
U
بکسی نصیحت کردن
to give one the knee
U
بکسی تواضع کردن
to give heed to any one
U
بکسی اعتنایاتوجه کردن
to serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
to believe in a person
U
بکسی ایمان اوردن
to paddle one's own canoe
U
کار بکسی نداشتن
to yearn to
U
بکسی اشتیاق داشتن
serve one a trick
U
بکسی حیله زدن
to take pity on any one
U
بکسی رحم کردن
to do make or pay obeisance to
U
بکسی احترام گزاردن
retaliate
U
عین چیزی را بکسی برگرداندن
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
derided
U
بکسی خندیدن استهزاء کردن
retaliated
U
عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliating
U
عین چیزی را بکسی برگرداندن
toincrease any one's salary
U
اضافه حقوق بکسی دادن
deride
U
بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding
U
بکسی خندیدن استهزاء کردن
retaliates
U
عین چیزی را بکسی برگرداندن
to serve notice on a person
U
رسما بکسی اخطار کردن
toa the life of a person
U
سوء قصدنسبت بکسی کردن
derides
U
بکسی خندیدن استهزاء کردن
heteroplasty
U
پیوندبافته کسی بکسی دیگر
to run upon any one
U
بکسی برخورد یا تصادف کردن
to pelt some one with stones
U
سنگ بکسی پرت کردن
to ply any one with drink
U
باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to give one the straight tip
U
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to pelt some one with stones
U
باسنگ بکسی حمله کردن
to put a slur on any one
U
لکه بدنامی بکسی چسباندن
To look fondly at someone .
U
با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
to do make or pay obeisance to
U
بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
to snap one's nose or head off
U
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
prejudice agaiast a person
U
غرض نسبت بکسی از روی تعصب
To give somebody a few days grace .
U
بکسی چند روز مهلت دادن
favoritism
U
استثناء قائل شدن نسبت بکسی
to think highliy of any one
U
نسبت بکسی خوش بین بودن
to serve a legal p on any one
U
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
to have recourse to a person
U
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
litmus
U
ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
to show one out
U
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
patents
U
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patenting
U
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented
U
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
It is for your own ears.
U
پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
patent
U
امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to run in to a person
U
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
to palm off a thing on aperson
U
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
incommunicability
U
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
p in favour of a person
U
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
indian giver
U
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
incommunicableness
U
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
to stand in one's light
U
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
religious
U
مذهبی
churchgoers
U
مذهبی
churchly
U
مذهبی
churchgoer
U
مذهبی
luck money
U
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny
U
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
religiosity
U
تعصب مذهبی
devout
U
مذهبی عابد
religious matters
U
مسائل مذهبی
religious tenets
U
عقاید مذهبی
spirituality
U
روحیه مذهبی
sects
U
فرقه مذهبی
convertor
U
مبلغ مذهبی
sect
U
فرقه مذهبی
converter
U
مبلغ مذهبی
pastoral psychiatry
U
روانپزشکی مذهبی
holy day
U
تعطیل مذهبی
revivals
U
جنبش مذهبی
revival
U
جنبش مذهبی
guru
U
معلم مذهبی
gurus
U
معلم مذهبی
pontifex
U
شورای مذهبی
religionism
U
غیرت مذهبی
R.E
U
تحصیلات مذهبی
religiose
U
مذهبی بودن
ritual
U
تشریفات مذهبی
tenet
U
متعقدات مذهبی
missionaries
U
مبلغ مذهبی
dogmatism
U
تعصب مذهبی
neologize
U
مذهبی بودن
clergymen
U
عالم مذهبی
clergyman
U
عالم مذهبی
service book
U
کتب مذهبی
religious rites
U
شعائر مذهبی
holiday
U
تعطیل مذهبی
semireligious
U
نیمه مذهبی
holidays
U
تعطیل مذهبی
missionary
U
مبلغ مذهبی
missioner
U
مبلغ مذهبی
Mother Superiors
U
رئیس بنیاد مذهبی
wowser
U
مذهبی و خرده گیر
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
dogmatics
U
مبحث شعائر مذهبی
Easter Sepulchre
U
تشریفات مذهبی تدفین
taboos
U
منع یانهی مذهبی
taboo
U
منع یانهی مذهبی
hymnbook
U
کتاب سرود مذهبی
rite
U
مراسم تشریفات مذهبی
psalter
U
سرود مذهبی مزامیر
ecclesiogenic neurosis
U
روان رنجوری مذهبی
Religious (political) fanaticism
U
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
soul music
U
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
Mother Superior
U
رئیس بنیاد مذهبی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
priggism
U
تعصب سخت مذهبی
tabu
U
منع یانهی مذهبی
swami
U
رهبر مذهبی هندی
catechesis
U
تعالیم مذهبی شفاهی
catechetic
U
وابسته به تعالیم مذهبی
crusade
U
جنگ مذهبی نهضت
sacramental
U
وابسته به مراسم مذهبی
catechisms
U
تعلیم ودستور مذهبی
synods
U
مجلس منافره مذهبی
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
synod
U
مجلس منافره مذهبی
crusaded
U
جنگ مذهبی نهضت
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
revivalists
U
طرفدار احیای مذهبی
revivalist
U
طرفدار احیای مذهبی
cantor
U
اواز خوان مذهبی
traditor
U
خائن در امر مذهبی
psalm
U
سرود مذهبی خواندن
crusades
U
جنگ مذهبی نهضت
crusading
U
جنگ مذهبی نهضت
catechism
U
پرسش نامه مذهبی
chaplain activities fund
U
اعتبار امور مذهبی
psalms
U
سرود مذهبی خواندن
catechisms
U
پرسش نامه مذهبی
catechism
U
تعلیم ودستور مذهبی
holyday
U
روز تعطیل مذهبی
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
archdiocese
U
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
Scientology
U
ساینتولوژی
[یک نوع سیستم مذهبی]
anagoge
U
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
anagogy
U
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
menology
U
سالنمای جشنها وسوگوارهای مذهبی
secular
U
دورهای غیر مذهبی دنیائی
dogmatize
U
تعصب مذهبی نشان دادن
indoctrinates
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinated
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinating
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
indoctrinate
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
neologian
U
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
churches
U
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
church
U
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
sisterhood
U
انجمن خیریه مذهبی نسوان
sacrilegious
U
مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی
neologian
U
وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
indifferentism
U
لاقیدی نسبت به مسائل مذهبی
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
inquisitions
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
inquisition
U
تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com