Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vasto
U
حکم یا دستور تخریب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
destruction site
U
منطقه تخریب مهمات محل تخریب
underwater demolition
U
تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
demolition target
U
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
statements
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement
U
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
one for one
U
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
demolition guard
U
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
atomic demolition munition
U
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
separator
U
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
skipped
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skips
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
skip
U
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند
modifier
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifiers
U
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
actual address
U
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود
statements
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statement
U
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
piped
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
U
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
fetched
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
basics
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
fetches
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetch
U
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
GOSUB
U
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
basic
U
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
effective
U
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
prefixes
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix
U
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
branch
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branches
U
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
discrimination instruction
U
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
parting injuncyions
U
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور
macroinstruction
U
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
languages
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language
U
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
do nothing instruction
U
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
halted
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
U
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
resident
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
residents
U
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
one plus one address
U
قالب دستور که حاوی محل یک ثبات و محل دستور بعدی باشد
branches
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
U
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
fail soft
U
تخریب
destroyed
U
تخریب شد
rupturing
U
تخریب
rupture
U
تخریب
ruptures
U
تخریب
ruination
U
تخریب
destruction
U
تخریب
demolitions
U
تخریب
vandalism
U
تخریب
demolition
U
تخریب
degradation
U
تخریب
destruction radius
U
حداکثرشعاع تخریب
destruction fire
U
تیر تخریب
destructivity
U
قدرت تخریب
destruction site
U
منطقه تخریب
destructor
U
تخریب کننده
fail safe
U
تخریب امن
hard core
U
مصالح تخریب
subversion
U
انهدام تخریب
rubble hard core
U
مصالح تخریب
fail soft
U
تخریب تدریجی
rheodestruction
U
تخریب جریان
underwater demolition
U
تخریب زیرابی
bomb disposal
U
تخریب بمب
destruct system
U
سیستم تخریب
fail-safe
U
تخریب امن
destruct
U
تخریب کردن
demolition
U
تخریب کردن
demolished
U
تخریب کردن
ruptures
U
تخریب کردن
demolitions
U
تخریب کردن
criminal damage
U
تخریب جزائی
demolishing
U
تخریب کردن
rupture
U
تخریب کردن
demolition target
U
هدف تخریب
demolition belt
U
نوار تخریب
demolishes
U
تخریب کردن
demolish
U
تخریب کردن
oxidative degradation
U
تخریب اکسایشی
demolition kit
U
جعبه تخریب
cratering charge
U
خرج تخریب
rupturing
U
تخریب کردن
immediate
U
دستور کامپیوتری که عملوند در دستور راست و نه آدرس محل عملوند
demoralization
U
تخریب روحیه کردن
concussion detonation
U
خرج اماده به تخریب
destruction area
U
منطقه تخریب مهمات
demolition kit
U
جعبه وسایل تخریب
destruction radius
U
شعاع تخریب مین
demolition firing party
U
گروه مسئول تخریب
demolition belt
U
کمربند تخریب منطقهای
dismantling shot
U
تیر تخریب کننده
concussion detonation
U
خرج تخریب ضربتی
petard
U
خرج تخریب دیواره و پایه پل
destroyed
U
ازبین رفت تخریب شده
xylotomous
U
دارای قابلیت تخریب چوب
command destruct signal
U
علامت تخریب موشک با فرمان دور
bomb cemetery
U
محل تخریب بمبهای عمل نکرده
inert ammunition
U
مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
countermine
U
سیستم تخریب مین به طور خودکار
property disposition
U
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
intruder operation
U
تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
command destruct signal
U
علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
charged demolition
U
مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
mudcapping
U
نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
creptation
U
تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
antimateriel ammunition
U
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
demoralises
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralised
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
destroying
U
تخریب کردن منهدم کردن
destroys
U
تخریب کردن منهدم کردن
destroy
U
تخریب کردن منهدم کردن
addressing
U
در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
precepts
U
دستور
prescript
U
دستور
regulation
U
دستور
prescriptions
U
دستور
commandment
U
دستور
say-so
U
دستور
say so
U
دستور
order
U
دستور
direction
U
دستور
instructions
U
دستور
instruction
U
دستور
enjoinment
U
دستور
rule
U
دستور
precept
U
دستور
prescription
U
دستور
commandments
U
دستور
programs
U
دستور
formula
U
دستور
commanded
U
دستور
command
U
دستور
commands
U
دستور
program
U
دستور
formulas
U
دستور
formulae
U
دستور
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
enforcement order
U
دستور اجرا
engine order
U
دستور ماشین
execute statement
U
دستور اجرایی
field manual
U
دستور رزمی
gramarey
U
دستور زبان
formulary
U
دستور نامه
generative grammar
U
دستور زایشی
permission
U
دستور پروانه
regulation
U
دستور قانون
programme
U
دستور نقشه
embedded code
U
دستور چاپگر
cancellation order
U
دستور فسخ
programmes
U
دستور نقشه
directions
U
دستور عمل
mandated
U
دستور مردم به
mandated
U
دستور مافوق
mandate
U
دستور مردم به
mandate
U
دستور مافوق
laying instruction
U
دستور نصب
lubrication order
U
دستور روغنکاری
macro
U
شرح دستور
grammatically
U
ازروی دستور
mandates
U
دستور مافوق
mandates
U
دستور مردم به
mandating
U
دستور مافوق
grammer
U
دستور زبان
recipes
U
خوراک دستور
commandments
U
دستور خدا
commandment
U
دستور خدا
job order
U
دستور کار
mandating
U
دستور مردم به
macro
U
درشت دستور
dictate
U
دستور دادن
administrative order
U
دستور اداری
program
U
دستور کار
dictated
U
دستور دادن
avaunt
U
دستور اخراج
behest
U
امر دستور
blanket order
U
دستور کلی
prescriptions
U
دستور عمل
programs
U
برنامه دستور
program
U
برنامه دستور
intuits
U
دستور دادن
intuiting
U
دستور دادن
intuited
U
دستور دادن
intuit
U
دستور دادن
dictate
U
دستور دادن
instruction
U
دستور عمل
warning order
U
دستور اگهی
programs
U
دستور کار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com