English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
life sentence حکم زندان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ward U سلول زندان
ward U حیاط محوطه زندان
wards U سلول زندان
wards U حیاط محوطه زندان
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
jailbreak U فرار از زندان
jailbreaks U فرار از زندان
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
cell U زندان تکی
cell U زندان انفرادی
cells U زندان تکی
cells U زندان انفرادی
gaoled U زندان
gaoling U زندان
gaols U زندان
jail U زندان
jailed U زندان
jailing U زندان
jails U زندان
prison U زندان
prison U وابسته به زندان
prison U زندان کردن
prisons U زندان
prisons U وابسته به زندان
prisons U زندان کردن
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
dungeon U زندان
dungeons U زندان
imprison U زندان کردن
imprisoning U زندان کردن
imprisons U زندان کردن
lockup U زندان کردن
lockups U زندان کردن
incarcerate U در زندان نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
incarcerating U در زندان نهادن
imprisonment U زندان
warden U رئیس زندان
wardens U رئیس زندان
grate U زندان
grated U زندان
grates U زندان
confinement U زندان بودن
can U زندان کردن
canning U زندان کردن
cans U زندان کردن
governor U حاکم رئیس زندان
governors U حاکم رئیس زندان
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
black hole U زندان تاریک
black holes U زندان تاریک
hothouse U زندان
hothouses U زندان
bagnio U زندان شرقی
bastille U زندان عمومی سابق در
breach of prison U جرم فرار از زندان
bridewell U زندان
calaboose U زندان
close confinement U زندان انفرادی
confinement facility U تاسیسات زندان
coop U اغل گوسفند زندان
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
disciplinary barracks U زندان انضباطی
disciplinary barracks U زندان دژبان
disciplinary segregation U زندان انضباطی
disprison U از زندان دراوردن
dunggeon U زندان زیرزمین
extra good time U وقت معافیت از زندان
extra good time U معافی مشروط از زندان
from out the prison U از توی زندان
gaol U زندان
hoosegow U زندان
house of correction U زندان
house of d. U زندان موقتی
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
marshall U مارشال رئیس زندان
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
penology U اداره زندان
pokey U زندان
presidio U زندان
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
prison breaker U زندان گریز
prison breaking U زندان گریزی
prison psychosis U روان پریشی زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
put in jail U در زندان افکندن
put in jail U به زندان انداختن
qoud U زندان
quod U زندان
recommit U دوباره زندان کردن
serve time U در زندان به سر بردن
Other Matches
tollbooth U زندان
slammer U زندان
tolbooth U زندان
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
to cage up U در زندان افکندن
solitary confinement U زندان انفرادی
prison camps U زندان صحرایی
prison camp U زندان صحرایی
to serve time U در زندان بسربردن
to break the prison U گریختن از زندان
sweatbox U زندان مجرد
state prison U زندان دولتی
state prison U زندان ایالتی
solitary confinement U زندان مجرد
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
oubliette U سیاه چال [در زندان]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
dungeon U سیاه چال [در زندان]
To beak jail . U از زندان فرار کردن
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com