Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8755 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
counterattack
U
حمله متقابل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
counteroffensive
U
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
counter offensive
U
حمله متقابل
counterattack
U
حمله متقابل
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial
U
یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance
U
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
counteracted
U
عمل متقابل کردن
counteracting
U
عمل متقابل کردن
crossfertilize
U
لقاح متقابل کردن
intract
U
عمل متقابل کردن
counteract
U
عمل متقابل کردن
counteracts
U
عمل متقابل کردن
countermine
U
با دسیسه متقابل خنثی کردن
reciprocates
U
تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocate
U
تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated
U
تلافی کردن عمل متقابل کردن
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
warsaw treaty
U
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
assails
U
حمله کردن
assailing
U
حمله کردن بر
assailing
U
حمله کردن
snap at
U
حمله کردن
assail
U
حمله کردن بر
beset
U
حمله کردن
assailed
U
حمله کردن بر
assailed
U
حمله کردن
to be down up
U
حمله کردن بر
make at
U
حمله کردن
to make a pounce
U
حمله کردن
to makea raid.on
U
حمله کردن بر
to fall on
U
حمله کردن
besets
U
حمله کردن
assail
U
حمله کردن
to fallirrto a f.
U
حمله کردن
attacks
U
حمله کردن
attack
[on]
U
حمله کردن
[بر]
attacks
U
حمله کردن بر
launch an attack
U
حمله کردن
set
U
حمله کردن
sets
U
حمله کردن
setting up
U
حمله کردن
strike
U
حمله کردن
thrust
U
حمله کردن
thrusting
U
حمله کردن
attack
U
حمله کردن
strikes
U
حمله کردن
thrusts
U
حمله کردن
attack
U
حمله کردن بر
attacked
U
حمله کردن
to sweep down on
U
حمله کردن بر
to set at
U
حمله کردن به
assails
U
حمله کردن بر
set about
U
حمله کردن به
attacked
U
حمله کردن بر
launching
U
شروع کردن حمله
to assume the a
U
اول حمله کردن
pop
U
حمله کردن ترکاندن
lay (light) into
<idiom>
U
حمله فیزیکی کردن
launches
U
شروع کردن حمله
launched
U
شروع کردن حمله
pops
U
حمله کردن ترکاندن
pebble
U
باریگ حمله کردن
to take in rear
U
از پشت سر حمله کردن به
launch
U
شروع کردن حمله
foray
U
چپاول کردن حمله
forays
U
چپاول کردن حمله
pebbles
U
باریگ حمله کردن
popped
U
حمله کردن ترکاندن
submarine
U
با زیردریایی حمله کردن
inveigh
U
با سخن حمله کردن
inveighing
U
با سخن حمله کردن
submarines
U
با زیردریایی حمله کردن
inveighs
U
با سخن حمله کردن
inveighed
U
با سخن حمله کردن
to be kept at bay
U
بی نتیجه حمله کردن
to torpedo
U
با اژدر حمله کردن
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
parried
U
دفع کردن حمله حریف
nuked
U
با سلاح اتمی حمله کردن
rabble
U
بااراذل و اوباش حمله کردن به
quarterback
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
trigger
U
شروع کردن حمله یاکار
rushed
U
حمله کردن هجوم با عجله
quarterbacks
U
بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
nuking
U
با سلاح اتمی حمله کردن
triggered
U
شروع کردن حمله یاکار
attacked
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
triggers
U
شروع کردن حمله یاکار
set on
U
پیش رفتن حمله کردن
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
nukes
U
با سلاح اتمی حمله کردن
parries
U
دفع کردن حمله حریف
to stab at any one
U
با خنجر به کسی حمله کردن
plow into
<idiom>
U
باتمام نیرو حمله کردن
parrying
U
دفع کردن حمله حریف
To attack someone from the back.
U
از پشت به کسی حمله کردن
nuke
U
با سلاح اتمی حمله کردن
A-bomb
U
با بمب اتمی حمله کردن
wade into
<idiom>
U
ملحق شدن بر،حمله کردن
maraud
U
بقصد غارت حمله کردن
to pitch into
U
زور اوردن به حمله کردن
attack
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
rushing
U
حمله کردن هجوم با عجله
A-bombs
U
با بمب اتمی حمله کردن
parry
U
دفع کردن حمله حریف
attacks
U
با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
to pelt some one with stones
U
باسنگ بکسی حمله کردن
outflanking
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
outflanks
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuff
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assaults
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaults
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
assaulted
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
outflanked
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
scuffing
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
souse
U
بطور کامل پوشاندن حمله کردن
outflank
U
ازجناح خارجی بدشمن حمله کردن
assault
U
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
scuffs
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
assault
U
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
scuffed
U
بامشت حمله کردن مشت خوردن
flanked
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanking
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feint
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinting
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
flank
U
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
feints
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
shock action
U
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
disengage
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
disengages
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
feinted
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
disengaging
U
رد کردن شمشیراز زیرشمشیر حریف برای حمله
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
ceding parry
U
کنار زدن حمله و سد کردن شمشیر حریف در خط جدید
lunging
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunge
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunged
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
lunges
U
حمله ناگهانی شمشیرباز بجلو و باز کردن بازو
invading
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
invades
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
invade
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
besets
U
مزین کردن حمله کردن بر
invaded
U
تهاجم کردن حمله کردن بر
beset
U
مزین کردن حمله کردن بر
aggress
U
نزدیک کردن حمله کردن
lay on
U
حمله کردن یورش کردن
impinges
U
تخطی کردن حمله کردن
impinged
U
تخطی کردن حمله کردن
impinge
U
تخطی کردن حمله کردن
break out
U
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
goose
U
مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
to pounce on somebody
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
sacked
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sack
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
sacks
U
حمله کردن به مهاجم پشت خط تجمع پیش از انکه بتواندپاس بدهد
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
correspounding
U
متقابل
interactional
U
متقابل
mutual
U
متقابل
interactive
U
متقابل
polar
U
متقابل
opposing
U
متقابل
countering
U
متقابل
counter
U
متقابل
countered
U
متقابل
reciprocal
U
متقابل
reciprocative
U
متقابل
opposed
U
متقابل
double
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled
U
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
counterclaim
U
ادعای متقابل
counterclaim
U
دعوای متقابل
counterbid
U
پیشنهاد متقابل
mutual assistance
U
کمک متقابل
counterrevolution
U
انقلاب متقابل
countervailing credit
U
اعتبار متقابل
retaliation
U
عمل متقابل
counteraction
U
اقدام متقابل
countermeasure
U
اقدام متقابل
counterpoise
U
وزنه متقابل
reciprocity
U
عمل متقابل
countermine
U
توط ئه متقابل
mutual characteristic
U
مشخصه متقابل
iteraction
U
عمل متقابل
transfer characteristic
U
مشخصه متقابل
mutual consistency
U
سازگاری متقابل
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com