English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blow in U حمله از میان خط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
velimirovic attack U حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics U حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte U حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
rio treaty U اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot U بیک حمله دریک حمله
hysteroid U حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic U حمله تشنجی شبیه حمله
front line U خط حمله خط حمله یادفاع
target date U زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
in our midst U در میان ما
in the midden of U در میان
waist U میان
thru U از میان
half back U میان
crosscut U میان بر
cross country U میان بر
center U میان
middling U میان
shortcut U میان بر
waistline U میان
waistlines U میان
mesocarp U میان بر
per U از میان
intershoot U در میان
middle part U میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
midrib U رگ میان
mean water U میان اب
centered U میان
centers U میان
mongst U میان
centre U میان
omphalos U میان
overthwart U از میان
centred U میان
mean line U خط میان
waists U میان
middle U میان
among U میان
between U میان
through U از میان
amongst U در میان
into U در میان
amid U در میان
staggers U یک در میان
middles U میان
staggering U یک در میان
stagger U یک در میان
short cuts U راه میان بر
interjacency U میان بودن
interlocate U در میان گذاردن
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان اورده
interjectory U در میان انداخته
interlay U در میان گذاردن
intergroup U میان گروهی
meant U میان مشترک
intercellular U میان یاختهای
intercurreace U در میان امدن
intercurrent U در میان اینده
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
meddles U میان وسط
navels U میان وسط
interindividual U میان فردی
interpersonal U میان فردی
short cut U راه میان بر
interpolations U میان یابی
intervascular U واقع در میان رگ ها
interposed U پا به میان گذاردن
interposes U پا به میان گذاردن
interposing U پا به میان گذاردن
via U میان راه
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo-soprano U میان صدا
osculant U در میان چندچیز
mezzo soprano U میان صدا
intertrial U میان کوششی
interpose U پا به میان گذاردن
interpolation U میان یابی
of middle a U میان سال
midweek U میان هفته
interlucent U میان تاب
intermontane U میان کوه
intermural U میان دیواری
internode U میان گره
interposition U پا میان گذاری
intersegmental U میان قطعهای
interfluves U میان دو رود
cutoff U راه میان بر
waist U میان تنه
decussate U یکی در میان
diaphrgam U میان پرده
double space U یک سطر در میان
duramen U میان درخت
entracte U میان پرده
floret of the disk U گلچه میان
ambiversion U میان گرایی
ambiequal U میان حال
half back U میان بازی کن
cut of a corner U میان بر کردن
cut across U میان بر کردن
ambivert U میان گرا
an a days U یک روز در میان
bummer U چرخ میان
interjects U در میان اوردن
centration U میان گرایی
spotty U چنددر میان
diaphragms U میان پرده
diaphragm U میان پرده
insuperable U از میان برنداشتنی
halfback U میان بازیکن
halt back U میان بازی کن
middle age U میان سال
middle-aged U میان سال
inter nos U در میان خودمان
intervene U در میان امدن
intervened U در میان امدن
intervenes U در میان امدن
enclosures U میان بار
inter se U میان خودشان
inter vivos U در میان زنده ها
interjecting U در میان اوردن
middle aged U میان سال
interdisciplinary U میان رشتهای
cross-cultural U میان فرهنگی
heart wood U میان چوب
heartwood U میان چوب
cross cultural U میان فرهنگی
abrogate U از میان برده
abrogates U از میان برده
interject U در میان اوردن
interjected U در میان اوردن
navel U میان وسط
enclosure U میان بار
extra-mural U میان دانشگاهی
triple space U دو سطر در میان
middle finger U انگشت میان
midcourse U میان راه
to make mincemeat of U از میان بردن
hollow <adj.> U میان تهی
midbrain U میان مغز
to gird up one's loins U میان بستن
midrange U میان دامنه
to cut off a corner U میان برکردن
midships U در میان کشتی
middle sized U میان اندازه
medium term U میان مدت
high-pitched U میان فراز
parenthetical U میان دو کمانک
With a slender waist. U میان با ریک
midsection U میان بخش
midrib U رگ میان برگ
middleweight U میان وزن
middleware U میان افزار
midmost U میان ترین
middlemost U میان ترین
middle weight U میان وزن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
short circuiting U میان بر زدن
mesencephalon U میان مغز
shortcut U راه میان بر
merlon U میان دو تیرکش
medius U انگشت میان
shortcut U میان برکردن
slim jim U لاغر میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
mesoderm U میان پوست
among each other <adv.> U میان خودشان
mesothorax U میان سیه
mesosphere U میان- سپهر
waists U میان تنه
mediastinum U میان پرده
mesosphere U میان کره
stound U حمله
time cut U ضد حمله
epileptic fit U حمله
seizure U حمله
attack U حمله
ictys U حمله
falling sickness U حمله
wide open U حمله
besetting U حمله پی در پی
seizures U حمله
impugnment U حمله
impugnation U حمله
forays U حمله
countering U حمله
venue U حمله
venues U حمله
attacking line U خط حمله
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com