Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inner loop
U
حلقهای درون حلقه دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
looped
U
حلقه درون حلقه دیگر
loop
U
حلقه درون حلقه دیگر
loops
U
حلقه درون حلقه دیگر
modification
U
دستوراتی در حلقه که دستورات دیگر یا داده درون برنامه را تغییر میدهد
nests
U
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
U
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
HTML
U
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
embedded code
U
مثل تصویر درون متن یا فایل دیگر باشد
looped
U
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
loop
U
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
loops
U
دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
for next loop
U
حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
base ring
U
حلقه یا رینگ تحتانی توپ حلقه پایه حلقه کف
looped
U
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop
U
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loops
U
بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
intercoastal
U
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
write enable ring
U
حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
positioning band
U
حلقه تثبیت حلقه ثبات گلوله روی پوکه
ferrules
U
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
ferrule
U
حلقه یا بست فلزی ته عصا حلقه
crisps
U
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crispest
U
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisper
U
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
crisp
U
موجدارکردن حلقه حلقه کردن
gyrate
U
حلقهای
annular
U
حلقهای
ring tailed
U
دم حلقهای
gyrates
U
حلقهای
gyrating
U
حلقهای
armillary
U
حلقهای
areolar
U
حلقهای
gyrated
U
حلقهای
cricoid
U
حلقهای
ring cartilage
U
حلقهای
ring counter
U
شمارنده حلقهای
girdles
U
حلقهای بریدن
cyclic compound
U
ترکیب حلقهای
girdling
U
حلقهای بریدن
loop antenna
U
انتن حلقهای
cyclic reactance
U
راکتانس حلقهای
metamerism
U
تشکیل حلقهای
parrel
U
طناب حلقهای
girdled
U
حلقهای بریدن
girdle
U
حلقهای بریدن
ring structure
U
ساختار حلقهای
closed chain
U
زنجیر حلقهای
cyc;ization
U
حلقهای شدن
cycloalkanes
U
الکانهای حلقهای
ring network
U
شبکه حلقهای
cyclic admittance
U
گذرایی حلقهای
tricyclic drugs
U
داروهای سه حلقهای
loop structure
U
ساختار حلقهای
cyclic impedance
U
ناگذرایی حلقهای
bicyclic compound
U
ترکیب دو حلقهای
bicyclo compound
U
ترکیب دو حلقهای
loop sling
U
بند حلقهای
extracyclic
U
برون حلقهای
quasi cyclic
U
شبه حلقهای
in line processing
U
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی
macrocyclic effect
U
اثر درشت حلقهای
macrocyclic musks
U
مشکهای درشت حلقهای
infinite
U
حلقهای که خروج ندارد.
token ring network
U
شبکه نشانه حلقهای
multireel file
U
پرونده چند حلقهای
ring shift
U
تغییر مکان حلقهای
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
link belt
U
نوار حلقهای جداشونده فشنگ
fused ring system
U
سیستم حلقهای جوش خورده
dehydrocyclization
U
حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
multireel sorting
U
مرتب کردن چند حلقهای
key-ring
U
حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings
U
حلقهای که بدان کلید می اویزند
ring sight
U
شکاف درجه حلقهای یا دایرهای
bight
U
حلقه طناب مضاعف قایق حلقه طناب دوبل
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
nose ring
U
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
cyclic
U
کد حلقهای که مربوط به اعداد دهدهی میشود
purl
U
حلقه حلقه شدن
wreathy
U
حلقه حلقه شده
purled
U
حلقه حلقه شدن
quoit
U
حلقه پرتاب حلقه
purling
U
حلقه حلقه شدن
convolute
U
حلقه حلقه کردن
purls
U
حلقه حلقه شدن
eye bolt
U
حلقه حلقه اتصال
discs
U
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
metameric
U
در وزن و ترکیب برابر و درخواص شیمیایی دگرگون حلقهای
ringthe bull
U
بازی ای که دران حلقهای راپرتاب میکنندتابه قلابی بیاویزد
disc
U
حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
messages
U
تعداد بیتهایی که یک پیام را نگه می دارند و در یک شبکه حلقهای می چرخند
vorticel
U
جانور ذره بینی حلقهای شکل که در اب ایستاده زندگی میکند
looped
U
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop
U
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
countering
U
دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
message
U
تعداد بیتهایی که یک پیام را نگه می دارند و در یک شبکه حلقهای می چرخند
loops
U
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
countered
U
دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
counter
U
دو مسیر سیگنال که در دو جهت مخالف ارسال میشوداطراف شبکه حلقهای
adjusting ring
U
حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
self-
U
حلقهای که هر محل یا دستیابی ثبات را در حین اجرا به محلی که بودند بر می گرداند
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
Cambridge ring
U
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile
U
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
commutator
U
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
do while
U
یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
net ball
U
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
spanning tree
U
روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود
flying head
U
نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
jack ring
U
حلقهای استوانهای که جهت نصب لوله جداریا بیرون کشیدن لوله از خاک به صورت طوق محافظ از ان استفاده میشود
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
inly
U
از درون
inward
U
درون
inhaul line
U
درون کش
internally
U
از درون
interiorly
U
از درون
endocarp
U
درون بر
interior
U
درون
reentrant
U
درون رو
ben
U
درون
abintra
U
از درون
core
U
درون
endogenous
U
درون زا
cores
U
درون
in the recesses of the heart
U
در درون دل
inside
U
درون
inbound
U
به درون
insides
U
درون
interiors
U
درون
insights
U
درون بینی
insight
U
درون بینی
introvert
U
درون گرا
interstitial
U
درون شبکهای
emigration
U
درون کوچکی
endocrine
U
درون ریز
pronation
U
درون گرداندن
inbuilt
U
درون بافته
inputted
U
درون داد
inputted
U
درون گذاشت
intramuscular
U
درون ماهیچهای
input
U
درون داد
input
U
درون گذاشت
underground water
U
اب درون زمین
retropulsion
U
درون ریزی
online
U
درون خطی
introverts
U
درون گرا
self reflection
U
درون اندیشی
entrance
U
درون رفت
introjection
U
درون فکنی
introflexion
U
سوی درون
transcrystalline
U
درون بلورهای
intramolecular
U
درون ذرهای
intramolecular
U
درون مولکولی
feed
U
درون گذاشت
feeds
U
درون گذاشت
assimilation
U
درون سازی
intrauterine
U
درون رحمی
intramuscular
U
درون عضلانی
intrastate
U
درون کشوری
intrapsychic
U
درون روانی
introversion
U
درون گرایی
intrapersonal
U
درون فردی
intraindividual
U
درون فردی
entranced
U
درون رفت
entrances
U
درون رفت
entrancing
U
درون رفت
intracellular
U
درون یاختهای
intracranial
U
درون جمجمهای
intradermal
U
درون پوستی
intradermic
U
درون پوستی
intrafusal
U
درون دوکی
subjectivism
U
درون گرایی
on line
U
درون خطی
located inside
U
در درون قرارگرفته
inwards or inward
U
سوی درون
intrastate
U
درون ایالتی
innate
U
درون زاد
interiors
U
درونی درون
talented
U
درون داشت
inland
U
درون کشور
inbreeding
U
درون همسری
intercontinental
U
درون بری
endophagous
U
درون خوار
introspection
U
درون نگری
idiotropic
U
درون نگر
introspective
U
درون نگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com