English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jurisdication U حق قضاوت قلمرو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Judge not , that ye be not judged. <proverb> U قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
circle U قلمرو
milieu U قلمرو
milieus U قلمرو
sphere U قلمرو
spheres U قلمرو
bourgeon U قلمرو
count palatine U قلمرو
home range U قلمرو
kingdom U قلمرو
orbits U قلمرو
orbited U قلمرو
territories U قلمرو
circled U قلمرو
milieux U قلمرو
circles U قلمرو
circling U قلمرو
territory U قلمرو
orbit U قلمرو
shrievalty U قلمرو
realms U قلمرو
area U قلمرو
areas U قلمرو
realm U قلمرو
dominion U قلمرو
domains U قلمرو
zones U قلمرو
zone U قلمرو
domain U قلمرو
verdict U قضاوت
arret U قضاوت
verdicts U قضاوت
judgements U قضاوت
adjudication U قضاوت
judgments U قضاوت
judgeship U قضاوت
judgement U قضاوت
judgment U قضاوت
jurisdication U قضاوت
satrapy U قلمرو ساتراپ
queendom U قلمرو ملکه
knowledge domain U قلمرو دانش
regality U سلطنت قلمرو
lieutenancy U قلمرو ستوانی
pashalic U قلمرو پاشا
knowledge domain U قلمرو اگاهی
heathendom U قلمرو کفار
grand duchy U قلمرو دوک
subkingdom U قلمرو تابعه
territory of state U قلمرو دولت
archdeaconry U قلمرو و سرشماس
abbacy U قلمرو راهب
viscounty U قلمرو ویکنت
principality U قلمرو شاهزاده
principalities U قلمرو شاهزاده
diocese U قلمرو اسقف
popedom U قلمرو پاپ
dioceses U قلمرو اسقف
realm U قلمرو سلطان
duchies U قلمرو دوک
duchy U قلمرو دوک
realms U قلمرو سلطان
scope U قلمرو حوزه
dukedoms U قلمرو دوک
sultanate U قلمرو سلطان
dukedom U قلمرو دوک
sultanates U قلمرو سلطان
equanimity U قضاوت منصفانه
bench U مسند قضاوت
absolute judgment U قضاوت مطلق
sentence U رای قضاوت
witting U هوش قضاوت
sentences U رای قضاوت
benches U مسند قضاوت
sentencing U رای قضاوت
advise قضاوت کردن
judicable U قابل قضاوت
jurisdiction U قضاوت کردن
comparative judgement U قضاوت تطبیقی
exclusive jurisdiction U حق قضاوت کنسولی
formal logic U قضاوت سطحی
exclusive jurisdiction U حق قضاوت استثنایی
decrees U قضاوت تصویبنامه
justifies U قضاوت کردن
justify U قضاوت کردن
pass a judgement U قضاوت کردن
justifying U قضاوت کردن
value judgement U قضاوت ارزشی
judge U قضاوت کردن
judges U قضاوت کردن
judged U قضاوت کردن
decreeing U قضاوت تصویبنامه
decreed U قضاوت تصویبنامه
decree U قضاوت تصویبنامه
value judgements U قضاوت ارزشی
judging U قضاوت کردن
parsonages U قلمرو کشیش بخش
kaiserdom U قلمرو حکومت قیصر
purview U قلمرو اجراء چشم رس
bailiwick U ناحیه قلمرو مامور
parsonage U قلمرو کشیش بخش
prelature U قلمرو اسقف اعظم
khanate U قلمرو حکومت خان
palatinate U ناحیه قلمرو کنت
seigneury U قلمرو حکومت لرد
archbishopric U مقام یا قلمرو اسقف
barony U ملک یا قلمرو بارون
title of territory U مالکیت قلمرو کشور
diocesan U وابسته به قلمرو اسقف
uncharitable U سخت گیردر قضاوت
bet on the wrong horse <idiom> U قضاوت اشتباه درموردچیزی
levelheaded U دارای قضاوت صحیح
views U چشم انداز قضاوت
view U چشم انداز قضاوت
viewing U چشم انداز قضاوت
viewed U چشم انداز قضاوت
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
tribunate U مقام یامسند قضاوت
to hold the scales even U بی طرفانه قضاوت کردن
law of comparative judgement U قانون قضاوت تطبیقی
judgement U رای دادگاه قضاوت
err U بغلط قضاوت کردن
forjudge U از پیش قضاوت کردن
forejudge U از پیش قضاوت کردن
expertize U استادانه قضاوت کردن
judgments U رای دادگاه قضاوت
common sense U قضاوت صحیح حس عام
judgements U رای دادگاه قضاوت
measurements U روش قضاوت چیزی
errs U بغلط قضاوت کردن
measurement U روش قضاوت چیزی
erred U بغلط قضاوت کردن
archduchy U قلمرو و حکومت دوک بزرگ
archdiocese U قلمرو مذهبی اسقف اعظم
sovereignty U اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
in claisum U دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
bencher U کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
advising U قضاوت کردن پند دادن
prejudging U بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged U بدون رسیدگی قضاوت کردن
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
benches U کرسی قضاوت جای ویژه
prejudge U بدون رسیدگی قضاوت کردن
advises U قضاوت کردن پند دادن
prejudges U بدون رسیدگی قضاوت کردن
performance U روش قضاوت کارایی سیستم
meier art judgement test U ازمون قضاوت هنری مایر
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
performances U روش قضاوت کارایی سیستم
it is hard to say U به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
judicious U دارای قوه قضاوت سلیم
count palatine U قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
dominion U قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
seigniory U قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
parish U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parishes U بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
prejudices U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice U قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
One must not judge by appearances . U بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
extraterritorial U واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
bench U روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches U روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench U بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
can't see the forest for the trees <idiom> U ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
praetorian U وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
vicariate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate U قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
Doom U [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover <idiom> U [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
reporting by axception U گزارشی که فقط حاوی اقلام خارج از قلمرو عادی بوده ونیازمند توجه مدیریت است
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
sheikdom U شیخ نشین قلمرو شیخ
sheikhdom U شیخ نشین قلمرو شیخ
judicature U هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com