English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
occupation franchise U حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
problem child U فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
tenant by sufference U هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
period of concentration U در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
polls U حوزه رای گیری
poll U حوزه رای گیری
polled U حوزه رای گیری
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
metric system U سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
To have a flair for languages. U ذوق فرا گیری زبانهای خارجی را داشتن
escapism U هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
shaggy ugs U فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
kabal U قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
elections U انتخابات
election U انتخابات
pollster U نافر انتخابات
general election U انتخابات عمومی
general elections U انتخابات عمومی
ballot rigging U تقلبدر انتخابات
law of election U قانون انتخابات
bye election U انتخابات فرعی
proportional representation U انتخابات نسبی
pollsters U نافر انتخابات
Rigged elections ? U انتخابات فرمایشی
Rigged elections . U انتخابات قلابی
enfranchize U حق رای در انتخابات
by election U انتخابات فرعی
election supervisor council U انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council U انجمن نظارت بر انتخابات
by-election U انتخابات میان دورهای
election of the committee U انتخابات هیات رئیسه
returning officer U سرپرست انتخابات برزن
by-elections U انتخابات میان دورهای
returning officers U سرپرست انتخابات برزن
pensionable U مستلزم
genral election U انتخابات عمومی برای مجلس
sacrificial U مستلزم فداکاری
entailed U مستلزم بودن
entailing U مستلزم بودن
entail U مستلزم بودن
entails U مستلزم بودن
skilled U مستلزم استادی
need U مستلزم بودن
needed U مستلزم بودن
needing U مستلزم بودن
call for U مستلزم بودن
canvasser U پروپاکاندچی انتخابات و غیره رای جمع کن
disfranchisement U محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
campaigner U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigners U سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
capital U مستلزم بریدن سر یاقتل
required U خواستن مستلزم بودن
require U خواستن مستلزم بودن
long winded U مستلزم وقت زیاد
implications U مستلزم بودن مفهوم
implication U مستلزم بودن مفهوم
requiring U خواستن مستلزم بودن
long-winded U مستلزم وقت زیاد
requires U خواستن مستلزم بودن
seisin U مالکیت اراضی
tidal flats U اراضی جزرومدی
land grant U اعطای اراضی
innings U اراضی مستحدثه
land distribution U توزیع اراضی
land development U احیای اراضی
cultivated land U اراضی محیات
unutilized land U اراضی موات
occupied territories U اراضی اشغالی
waste lands U اراضی موات
conservation of land U حفظ اراضی
waste land U اراضی موات
quiet enjoyment U حق انتفاع اراضی
occupied territory U اراضی اشغالی
accumulative area U اراضی سوارشونده
utilized lands U اراضی دایر
vesture U تصرف اراضی
implicated U بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicates U بهم پیچیدن مستلزم بودن
implicate U بهم پیچیدن مستلزم بودن
necessitating U ایجاب کردن مستلزم بودن
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
necessitates U ایجاب کردن مستلزم بودن
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
necessitate U ایجاب کردن مستلزم بودن
necessitated U ایجاب کردن مستلزم بودن
implicating U بهم پیچیدن مستلزم بودن
escheat U اراضی بلا وارث
redemption U پرداخت مالیات اراضی
uti possidetis U تملک اراضی مفتوحه
uti possidetis U تملک اراضی اشغالی
reclaim U احیاء اراضی موات
reclaimed U احیاء اراضی موات
cultivation of waste land U احیا اراضی موات
reclaiming U احیاء اراضی موات
reclaims U احیاء اراضی موات
vender's lien U حق حبس بایع در معامله اراضی
cession of territory U واگذار کردن اراضی مملکت
terre tenant U متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
planning permission U اجازه عمران و ابادی اراضی
polder U اراضی پست کنار دریا
land office U اداره املاک وثبت اراضی
cadastre U دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
beachhead U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
beachheads U پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
land poor U دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
onerous property U دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
backwoods U اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
cadastral U مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
sheriff U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs U نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
pair exchange sorting algorithm U نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
fee tail U تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
agrarianism U تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
arrentation U پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
cim U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به داخل کامپیوتر میباشدicrofilmanufacturing
computer input microfilm U تکنولوژی که مستلزم بکارگیری یک دستگاه ورودی برای خواندن مستقیم محتویات میکروفیلم به درون کامپیوتر میباشد
expandsionism U اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
waste of manor U اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
realms U حوزه
jurisdication U حوزه
zero field U بی حوزه
area U حوزه
districts U حوزه
zones U حوزه
zone U حوزه
district U حوزه
realm U حوزه
areas U حوزه
scope U حوزه
range U حوزه
precinct U حوزه
precincts U حوزه
ranged U حوزه
extent U حوزه
basins U حوزه
basin U حوزه
ranges U حوزه
field U حوزه
departments U حوزه
ambit U حوزه
fielded U حوزه
department U حوزه
aquifer U حوزه
presidency U حوزه
domain U حوزه
circuity U حوزه
spheres U حوزه
fields U حوزه
domains U حوزه
sphere U حوزه
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
put-up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up U برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
circuits U حوزه قضائی
domain U حوزه دایره
circuits U جریان حوزه
ground water basin U حوزه اب زیرزمینی
induction field U حوزه القائی
circuit U حوزه قضائی
magnetic fields U حوزه مغناطیسی
prefecture U حوزه اداری
drainge area U حوزه زهکشی
f.of operations U حوزه عملیات
electorate U حوزه انتخابیه
circling U محفل حوزه
constituency U حوزه انتخابیه
circles U محفل حوزه
constituency U حوزه انتخاباتی
constituencies U حوزه انتخابیه
constituencies U حوزه انتخاباتی
image field U حوزه تصویر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com