English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partial jurisdiction U حق خود گردانی محدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strain hardenability U قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
strain hadening U سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
rambled U سر گردانی
ramble U سر گردانی
rambles U سر گردانی
regimental U گردانی
rectification U راست گردانی
data handling U داده گردانی
exception handling U استثنا گردانی
magnetization U مغناطیس گردانی
revolvable U دور گردانی
rim drive U لبه گردانی
file handling U پرونده گردانی
runaround U دور سر گردانی
hardening U سخت گردانی
thinning U رقیق گردانی
repeals U باز گردانی
repeal U باز گردانی
transliteration U نویسه گردانی
double hardening U سخت گردانی مضاعف
electrolytic deposition U متالیزه گردانی گالوانیکی
austemper U سخت گردانی باینیت
austemper U سخت گردانی حرارتی
aging U سخت گردانی زمانی
hardening constituent U جزء سخت گردانی
hardening crake U ترک سخت گردانی
hardening distortion U شکستگی سخت گردانی
hardening room U اطاق سخت گردانی
hot tempering U سخت گردانی درجهای
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
broken hardening U سخت گردانی شکسته
case harden U سخت گردانی سطحی
hard surfacing U سخت گردانی سطحی
case hardening U سخت گردانی سطحی
cementation U سیمانکاری سخت گردانی
cure rate U سرعت سخت گردانی
age hardening U سخت گردانی زمانی
curing oven U کوره سخت گردانی
hardening furnace U کوره سخت گردانی
curing vessel U فرف سخت گردانی
ausformig U سخت گردانی اوستینیتی
work hardening U سخت گردانی سرد
strain hadening U سخت گردانی کرنشی
softening furnace U کوره نرم گردانی
magnetic biasing U مغناطیس گردانی مقدماتی
nitrogen hardening U سخت گردانی ازتی
magnetization characteristic U منحنی مغناطیس گردانی
magnetizing current U جریان مغناطیس گردانی
selective hardening U سخت گردانی انتخابی
magnetizing field U میدان مغناطیس گردانی
precipitation hardening U سخت گردانی رسوبی
softening point U نقطه نرم گردانی
toughen by sparks U سخت گردانی با جرقه
temper hardening U سخت گردانی بازپخت
induced magnetization U مغناطیس گردانی القائی
induction harening U سخت گردانی القائی
radiation hardening U سخت گردانی تابشی
strain hadening U سخت گردانی سرد
quenching and tempering U ترساندن و سخت گردانی
quench age hardening U سخت گردانی و ترساندن
reinstatement of revolving credit U اعتبار گردانی را تجدید کردن
battalion landing team U تیم پیاده شونده گردانی
salt bath hardening U سخت گردانی حمام نمک
self hardening steel U فولاد خود سخت گردانی
age hardening susceptibility U تقبل سخت گردانی زمانی
simplifcation U ساده گردانی مختصر سازی
carburizer U ماده ویژه سخت گردانی
strain age hardening U سخت گردانی کرنشی زمانی
cold upsetting die U حدیده چاق گردانی سرد
hard facing alloy U الیاژ سخت گردانی سطحی
quenched and tempered condition U حالت ترساندن و سخت گردانی
gas case hardening U سخت گردانی پوسته گازی
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
hardening strain U تغییر طول سخت گردانی
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
depth of hardening zone U عمق ناحیه سخت گردانی
mold drying oven U کوره خشک گردانی قالبی
oil hardening steel U فولاد سخت گردانی روغنی
salt bath case hardening U سخت گردانی سطحی حمام نمک
air hardening U سخت گردانی زمانی در دمای معمولی
gas fired hardening tempering furnace U کوره سخت گردانی و بازپخت گازسوز
quenching and tempering furnace U کوره ویژه سخت گردانی و ترساندن
high frequency induction hardening U سخت گردانی القایی فرکانس بالا
flame hardening U سخت گردانی سطح فلز توسط شعله
dispersion hardening U سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
cyaniding U سخت گردانی سطح قطعات فولادی با غوطه ورسازی انهادر حمام نمکهای سیانید
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
incomprehensive U محدود
ambient U محدود
indefinite U نا محدود
limitary U محدود
moderates U محدود
limited access U محدود
limiting U محدود
moderate U محدود
finte U محدود
moderating U محدود
lock step U محدود
moderated U محدود
terminate U محدود
terminated U محدود
finite U محدود
terminates U محدود
limit U محدود
limited U محدود
incomprehensible U نا محدود
indeterminable U نا محدود
stint U محدود کردن
narrow market U بازار محدود
limit U محدود کردن
controlled war U جنگ محدود
limiting speed U سرعت محدود
restrictive U محدود سازنده
stints U محدود کردن
peg down U محدود کردن
restrictive U محدود کننده
restriction U محدود کردن
infinite U نا محدود بی اندازه
restrictions U محدود کردن
restrainable U محدود ساختنی
bound U مرز محدود
qualified property U مالکیت محدود
qualificatory U محدود سازنده
limiting size U اندازه محدود
limiter U محدود کننده
bottomless U غیر محدود
inter play U حرکت محدود
de escalation U محدود سازی
delimitate U محدود کردن
delimitation U محدود ساختن
finitely U بطور محدود
straitlaced U محدود درفشار
finite integral U انتگرال محدود
limitative U محدود کننده
limited denied war U جنگ محدود
catathymic amnesia U یادزدودگی محدود
circumscribed amnesia U یادزدودگی محدود
qualified U مقید محدود
limited power U اختیارات محدود
limited objective U هدف محدود
confined equifer U سفره محدود
limited integrator U انتگرال محدود
copyrighted U محدود به حق کپی
limited divorce U طلاق محدود
finite population U جامعه محدود
limited editions U کالای محدود
trammel U محدود ساختن
straightlaced U محدود درفشار
parochial U ناحیهای محدود
abounding U محدود کردن
straiten U محدود کردن
sex limited U محدود به جنس
qualifies U محدود کردن
restricted U محدود الاستعمال
limited editions U چاپ محدود
limited edition U فرآوردهی محدود
limited editions U فرآوردهی محدود
limited edition U کالای محدود
limited edition U چاپ محدود
abounds U محدود کردن
contracted U مختصر محدود
set out U محدود کردن
abounded U محدود کردن
abound U محدود کردن
restricts U محدود کردن
qualify U محدود کردن
unbound U غیر محدود
restricting U محدود کردن
containment U محدود نگاهداشتن
containment U محدود کردن
restrict U محدود کردن
confined U محدود شده
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
incomprehensively U بطور غیرجامع یا محدود
input limiter U محدود کننده ورودی
autonomy U استقلال محلی محدود
i/o bound U محدود به ورودی خروجی
illimitable U نامحدود محدود نشدنی
restriction U یک چیز محدود شده
closed U مسابقه محدود به سن یاجنس
infintate U منفی و نا محدود ساختن
limitary U دارای قدرت محدود
corporation U شرکت بامسئولیت محدود
sinedie U تاتاریخ غیر محدود
rectilineal U محدود بخطوط راست
narrow mindedly U با فکر محدود متعصبانه
one idead U دارای فکر محدود
semipermanent U دارای مدت محدود
restricted area U منطقه اتش محدود
restrictions U یک چیز محدود شده
man U شبکه با گسترده محدود
stenophagous U غذای محدود خوار
limiting factor U عامل محدود کننده
corporations U شرکت بامسئولیت محدود
limited denied war U جنگ ناخواسته محدود
your vocabulary is limited U شما محدود است
voltage limiter U محدود کننده ولتاژ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com