Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
factor
U
حق العمل کار نماینده
factors
U
حق العمل کار نماینده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
Other Matches
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
divert action
U
عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
commission fee
U
حق العمل
brokerage
U
حق العمل
premium
U
حق العمل
premiums
U
حق العمل
brokage
U
حق العمل
factorage
U
حق العمل
commissions
U
حق العمل
commissioning
U
حق العمل
commission
U
حق العمل
reactions
U
عکس العمل
resilient
U
عکس العمل
commissioners
U
حق العمل کار
reflex force
U
فشارعکس العمل
reactive effect
U
عکس العمل
respond
U
عکس العمل
responded
U
عکس العمل
responds
U
عکس العمل
reactional
U
عکس العمل
commissioner
U
حق العمل کار
rough and ready
U
سریع العمل
reaction
U
عکس العمل
factorage
U
حق العمل کاری
prompts
U
عکس العمل
prompt
U
عکس العمل
factor
U
حق العمل کار
commission agent
U
حق العمل کار
factors
U
حق العمل کار
prompted
U
عکس العمل
reaction curve
U
منحنی عکس العمل
transfer instruction
U
دستور العمل انتقال
rapid
U
سریع العمل چابک
pseudoinstruction
U
شبه دستور العمل
on commission
U
بطورحق العمل کاری
n address instruction
U
دستور العمل با N نشانی
reaction force
U
نیروی عکس العمل
reaction equation
U
معادله عکس العمل
reaction time
U
زمان عکس العمل
repercussion
U
عکس العمل واکنش
reflexology
U
عکس العمل شناسی
commissions
U
حق العمل مامور شدن
commissioning
U
حق العمل مامور شدن
latency
U
دوره عکس العمل
commission
U
حق العمل مامور شدن
responses
U
عکس العمل به دلیلی
response
U
عکس العمل به دلیلی
reflex force
U
نیروی عکس العمل
immediate action
U
عکس العمل فوری
reactor
U
عامل عکس العمل
reactors
U
عامل عکس العمل
interaction
U
عکس العمل متقابل
actual instruction
U
دستور العمل واقعی
armature reaction
U
عکس العمل ارمیچر
background count
U
عکس العمل تشعشع
coefficient of subgrade reaction
U
ضریب عکس العمل
reflex
U
عکس العمل غیرارادی
reactions
U
انفعال عکس العمل
modulus of subgrade reaction
U
ضریب عکس العمل
reflexes
U
عکس العمل غیرارادی
retaliation
U
عکس العمل متقابل
reaction
U
انفعال عکس العمل
reaction of support
U
عکس العمل تکیه گاه
returned
U
مراجعت کردن عکس العمل
return
U
مراجعت کردن عکس العمل
shiping agent
U
حق العمل کار بارگیری کشتی
commissioning
U
حق العمل کاری امانت فروشی
commissions
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
returning
U
مراجعت کردن عکس العمل
commission
U
حق العمل کاری امانت فروشی
returns
U
مراجعت کردن عکس العمل
commissioning
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission
U
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
react
U
عکس العمل نشان دادن
reacts
U
عکس العمل نشان دادن
reacted
U
عکس العمل نشان دادن
commissions
U
حق العمل کاری امانت فروشی
reacting
U
عکس العمل نشان دادن
backlash
U
عکس العمل سیاسی واکنش شدید
acoustic circuit
U
مدار عکس العمل انفجار صوتی
responsive
U
دارای عکس العمل سریع جواب گو
deadbeats
U
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
deadbeat
U
زدن ضربه بدون برگشت وعکس العمل
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
interactive
U
پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
operation
U
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
dummies
U
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
del credere
U
ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
dummy
U
محصول کپی برای بررسی عکس العمل مشتری به طرح
reaction time
U
زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
mercantile agent
U
نماینده
indicatory
U
نماینده
deligate
U
نماینده
nominees
U
نماینده
commissioner
U
نماینده
indicant
U
نماینده
nominee
U
نماینده
commissioners
U
نماینده
proctor
U
نماینده
attorneys
U
نماینده
attorney
U
نماینده
proxy
U
نماینده
doer
U
نماینده
doers
U
نماینده
depts
U
نماینده
dept
U
نماینده
representative
U
نماینده
representatives
U
نماینده
indicator
U
نماینده
agencies
U
نماینده
agency
U
نماینده
factor
U
نماینده
factors
U
نماینده
agents
U
نماینده
representatives
U
نماینده ها
delegates
U
نماینده ها
delegated
U
نماینده
agent
U
نماینده
delegates
U
نماینده
delegate
U
نماینده
deputy
U
نماینده
deputies
U
نماینده
delegating
U
نماینده
reactionpropulsion
U
سیستم پرتاب جت با استفاده از نیروی عکس العمل گازهای خروجی از یک لوله
anthropomorphic software
U
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
expessive
U
حاکی نماینده
sole agent
U
نماینده انحصاری
sales agent
U
نماینده فروش
insurance agent
U
نماینده بیمه
representative elements
U
عناصر نماینده
sales representative
U
نماینده فروش
internunico
U
نماینده پاپ
jack and gill
U
دونامه نماینده ........
overseas agent
U
نماینده خارجی
manufacturers' agent
U
نماینده تولیدکننده
pathognomomical
U
نماینده ناخوشی
permanent deligate
U
نماینده دایمی
manufacturer's agent
U
نماینده سازنده
priority indicator
U
نماینده اولویت
walking delegate
U
نماینده سیار
stack indicator
U
نماینده پشته
manufacturers' agent
U
نماینده سازنده
manufacturer's agent
U
نماینده تولیدکننده
law agent
U
نماینده حقوقی
law agent
U
نماینده قضایی
marker ship
U
کشتی نماینده
pathognomic
U
نماینده ناخوشی
opostolic delegate
U
نماینده پاپ
deputation
U
نماینده نمایندگی
consular agent
U
نماینده کنسولی
deputations
U
نماینده نمایندگی
check indicator
U
نماینده مقابله
by depty
U
بوسیله نماینده
envoys
U
مامور نماینده
envoy
U
مامور نماینده
assignee
U
نماینده مامور
parliamentarians
U
نماینده مبرز
parliamentarian
U
نماینده مبرز
Members of Parliament
U
نماینده مجلس
Member of Parliament
U
نماینده مجلس
deputy
U
وکیل نماینده
customs agent
U
نماینده گمرکی
representation
U
تمثال نماینده
envoi
U
مامور نماینده
legate
U
نماینده پاپ
representations
U
تمثال نماینده
represent
U
نماینده بودن
legates
U
نماینده پاپ
represented
U
نماینده بودن
represents
U
نماینده بودن
election
U
انتخاب نماینده
deputies
U
وکیل نماینده
sole representative
U
نماینده منحصر بفرد
legates
U
نماینده پاپ حاکم
regents
U
نماینده پادشاه رئیس
regent
U
نماینده پادشاه رئیس
legate
U
نماینده پاپ حاکم
overseas agent
U
نماینده درکشور بیگانه
polyphonic
U
نماینده چندین صدا
polyphonous
U
نماینده چندین صدا
to act for somebody
U
نماینده کسی بودن
phraseogram
U
خط یا خطوط نماینده عبارات
delegacy
U
نماینده هیئت نمایندگان
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
home service agent
U
نماینده فروش داخلی
ho stands for water
U
نماینده اب است O2H
guidon
U
پرچم نماینده واحد
exponent
U
شرح دهنده نماینده
senators
U
نماینده مجلس سنا
full length
U
نماینده تمام قدانسان
forwarding agent
U
نماینده حمل و نقل
senator
U
نماینده مجلس سنا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com