Perdic | حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (4 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	case sensitive U	حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	case sensitive search U	جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
	susceptible to pain U	حساس نسبت بدرد
	sensitive to light U	حساس نسبت به روشنایی
	context sensitive U	حساس نسبت به متن
	photodiode U	دیود حساس نسبت به نور
	photoconductor U	هادی حساس نسبت به نور
	panchromatic U	حساس نسبت بهمه رنگها
	photocell U	یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
	tendering U	حساس بودن
	tenderest U	حساس بودن
	tendered U	حساس بودن
	tender U	حساس بودن
	sensitivity U	حساس بودن به چیزی
	sensitivities U	حساس بودن به چیزی
	it is insensitive to light U	روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
	concert of europe U	اتفاق دولت بزرگ اروپا نسبت به مسائل سیاسی
	to stick together U	نسبت بیکدیگروفادار بودن
	to be kind to... U	مهربان بودن نسبت به ....
	to be incredulous of anything U	نسبت به چیزی شکاک بودن
	to be out of all proportion to something U	غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
	to think highliy of any one U	نسبت بکسی خوش بین بودن
	del credere U	ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
	contractibility U	قابلیت انقباض- امادگی برای جمع شدن یاکوچک شدن
	tentacles U	شاخک حساس ریشه حساس
	tentacle U	شاخک حساس ریشه حساس
	photoconductive U	هادی حساس نسبت به نور هادی نور
	sensitive to corrosion U	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
	leverage U	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
	lift fan U	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
	ohm's law U	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
	liftjet U	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
	gradient circuit U	مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
	Lori Pambak motif U	ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
	attributable U	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
	prorata U	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
	nationallism U	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
	My grandparents are six feet under. <idiom> U	پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
	megalomania U	مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
	macropterous U	دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
	museum piece U	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
	big game U	صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
	fossil U	آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
	grandam U	مادر بزرگ ننه بزرگ
	so large U	چندان بزرگ بقدری بزرگ
	grandparents U	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
	grandparent U	پدر بزرگ یا مادر بزرگ
	cray U	نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
	sharp nosed U	حساس
	prominent U	حساس
	feisty U	حساس
	tender U	حساس
	tendered U	حساس
	elastic U	حساس
	exquisite U	حساس
	supersensitive U	حساس
	critical U	حساس
	sentimental U	حساس
	alive U	حساس
	sensor U	حساس
	delicate U	حساس
	vigilant U	حساس
	sensitive U	حساس
	thin skinned U	حساس
	elastic demand U	حساس
	activator U	حساس گر
	key <adj.> U	حساس
	acute U	حساس
	ticklish U	حساس
	sensitive clay U	رس حساس
	techy U	حساس
	tenderest U	حساس
	tendering U	حساس
	sensate U	حساس
	passible U	حساس
	susceptive U	حساس
	sensitizer U	حساس کننده
	sensitizing U	حساس شدن
	critical position U	پوزیسیون حساس
	sensitize U	حساس کردن
	critical mass U	توده حساس
	critical item U	اماد حساس
	critical facility U	تاسیسات حساس
	sensory nerves U	پیهای حساس
	sensitises U	حساس کردن
	sensitization U	حساس سازی
	sensitized U	حساس شدن
	sensitively U	بطور حساس
	sensitised U	حساس شدن
	insensible U	غیر حساس
	skinless U	خیلی حساس
	sensitises U	حساس شدن
	sensitization U	حساس کردن
	tenderizes U	حساس کردن
	tenderized U	حساس کردن
	tenderize U	حساس کردن
	tenderising U	حساس کردن
	tenderises U	حساس کردن
	sensitization U	حساس شدن
	sensitive plant U	گیاه حساس
	tenderised U	حساس کردن
	sensitizes U	حساس شدن
	sensitizes U	حساس کردن
	tenderizing U	حساس کردن
	sensitising U	حساس کردن
	sensitising U	حساس شدن
	sensitize U	حساس شدن
	elastic supply U	عرضه حساس
	sensitized U	حساس کردن
	sensitizing U	حساس کردن
	sensitive zone U	منطقه حساس
	senseful U	خیلی حساس
	starkly U	حساس سفت
	hygrosensitive U	حساس به رطوبت
	pixilated U	خیلی حساس
	key position U	شغل حساس
	supersensitive U	فوق حساس
	key points U	نقاط حساس
	keop soo U	نقاط حساس
	overstrung U	خیلی حساس
	insensitive U	غیر حساس
	starkest U	حساس سفت
	starker U	حساس سفت
	stark U	حساس سفت
	it touched him on the raw U	بنقطه حساس
	insensitivity U	غیر حساس
	palpi U	شاخک حساس
	key terrain U	زمین حساس
	vibrissa U	موی حساس
	supersensitive U	حساس شده
	kittle U	هوشیار حساس
	high strung U	بسیار حساس
	jumpy U	بیقرار حساس
	a sensitive subject [topic] U	موضوعی حساس
	mimosa U	گیاه حساس
	hyperaesthetic U	زیاده از حد حساس
	perceptive U	حساس و باهوش
	feelingly U	بطور حساس
	sensitised U	حساس کردن
	gleg U	حساس باهوش
	vital points U	نقاط حساس بدن
	touch sensitive tablet U	تابلو حساس به تماس
	tentacular U	شبیه شاخک حساس
	tender minded U	دارای فکر حساس
	detecting circuit U	مدار حساس مین
	context sensitive help U	کمک حساس به قرینه
	dipneedle circuit U	مدار حساس مغناطیسی
	key position U	موضع حساس و مهم
	laminitis U	اماس لایههای حساس
	key terrain features U	عوارض حساس زمین
	kyusho U	نقاط حساس بدن
	youch sensitive screen U	صفحه حساس به تماس
	touch sensitive panel U	صفحه حساس به تماس
	susceptible U	حساس مستعد پذیرش
	tentacles U	موی حساس جانور
	tentacle U	موی حساس جانور
	touchier U	نازک نارنجی حساس
	touchiest U	نازک نارنجی حساس
	touchy U	نازک نارنجی حساس
	hypergolic fuel U	سوخت فوق حساس
	supersensitive U	فوق العاده حساس
	pressure sensitive pen U	قلم حساس به فشار
	soft boiled U	نیم بند حساس
	touch panel U	صفحه حساس به تماس
	electrosensitive paper U	کاغذ حساس الکترونیکی
	tentacular U	دارای شاخک حساس
	inelastic demand U	تقاضای غیر حساس
	sentient U	حساس دستخوش احساسات
	palpus U	شاخک حساس سبیل
	sensory U	وابسته به مرکز احساس حساس
	electrosensitive U	چاپ با کاغذ حساس به الکترون
	otocyst U	عضو حساس شنوایی بی مهرگان
	light sensitive cell U	سلول حساس در برابر نور
	light sensitive layer U	لایه یا قشر حساس در برابرنور
	light sensitive resistor U	مقاومت حساس در برابر نور
	fluxgate U	وسیله حساس به مین مغناطیسی
	detector paper U	کاغذ حساس دستگاه اکتشاف ش م ر
	homing mine U	مین حساس به انعکاس امواج
	touch sensitive display U	صفحه نمایش حساس لمسی
	sensitive U	حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
	pressure sensitive keyboard U	صفحه کلید حساس به فشار
	hypergolic fuel U	سوخت خیلی حساس به اشتعال
	dunnite U	نوعی ماده منفجر حساس
	dermis U	قسمت حساس وعروقی میان پوست
	influence mine U	مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
	jelly bean U	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
	supersensitive U	ماسوره یا مین فوق العاده حساس
	spicula U	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
	spicule U	سیخک شاخک حساس نوک تیز سنبله
	epicritic U	تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
	hypersensitive U	دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
	tag line U	جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
	heliogravure U	گراورسازی بوسیله نور برروی صفحه حساس
	vital point U	حرکت غیرمجاز ضربه به نقاط حساس بدن
	To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
	peregrinate U	سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
	contains U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	contained U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	contain U	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
	to have short views U	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
	outnumbering U	از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر