English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4884 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We have two books extra. U دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
go places in pairs U دوتا دوتا گردش رفتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
sums U حساب کردن
calculates U حساب کردن
calculated U حساب کردن
account U حساب کردن
counted U حساب کردن
sum U حساب کردن
to cast up U حساب کردن
calculate U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
counts U حساب کردن
figure U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
counting U حساب کردن
count U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
figuring U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
figures U حساب کردن
to count up U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
ciphers U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
cipher U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
computes U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
compute U حساب کردن
computed U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
numerate U حساب کردن
capitulary U کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
to bind a book U صحافی کردن یک کتاب
grubs U از کتاب استخراج کردن
grubbed U از کتاب استخراج کردن
grub U از کتاب استخراج کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
compute U حساب کردن تخمین زدن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
computed U حساب کردن تخمین زدن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
poney U ریز تسویه حساب کردن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
score U حساب کردن بحساب اوردن
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
pedantize U پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
couples U دوتا
twinned U دوتا
twin U دوتا
two and two U دوتا دوتا
coupled U دوتا
couple U دوتا
geminate U دوتا
tows U هر دوتا
tow U هر دوتا
twain U دوتا
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
doubled up U : دو برابر دوتا
doubled U : دو برابر دوتا
double U : دو برابر دوتا
the last two U اخرین دوتا
tows U دونوع دوتا
tow U دونوع دوتا
deuteronomic U وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
book of reference U کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
caxton U کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
readers U مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
reader U مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
He contradicted himself. U چند جور حرف زد ( حرفش دوتا شد )
He planted both his feet firmly in the ground . U دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
invisible hand U منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
account U حساب صورت حساب
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1tink and grow rich
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com