English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3360 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
settle U تصفیه حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check out U تصفیه حساب کردن
Other Matches
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
have it out with someone <idiom> U تصفیه حساب
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
creditor's bill U رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
sublimates U تصفیه کردن
administering U تصفیه کردن
clarifies U تصفیه کردن
administers U تصفیه کردن
clarify U تصفیه کردن
to a upon U تصفیه کردن
smeet U تصفیه کردن
clarifying U تصفیه کردن
rarify U تصفیه کردن
try U تصفیه کردن
accommodated U تصفیه کردن
to set at rest U تصفیه کردن
sublimated U تصفیه کردن
sublimate U تصفیه کردن
sublimating U تصفیه کردن
administered U تصفیه کردن
reconciling U تصفیه کردن
reconciles U تصفیه کردن
rarefy U تصفیه کردن
reconcile U تصفیه کردن
puriform U تصفیه کردن
accommodates U تصفیه کردن
rectified U تصفیه کردن
to pay out U تصفیه کردن
tries U تصفیه کردن
rectify U تصفیه کردن
accords U تصفیه کردن
filter U تصفیه کردن
compound U تصفیه کردن
administer U تصفیه کردن
compounded U تصفیه کردن
compounds U تصفیه کردن
depurate U تصفیه کردن
accord U تصفیه کردن
accorded U تصفیه کردن
calcine U تصفیه کردن
accommodate U تصفیه کردن
to pay off U تصفیه کردن
refine U تصفیه کردن
filters U تصفیه کردن
refines U تصفیه کردن
rectifies U تصفیه کردن
to try out U خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
air refining U با هوا تصفیه کردن
acquitting U پرداختن و تصفیه کردن
acquit U پرداختن و تصفیه کردن
chastening U تصفیه وتزکیه کردن
acquits U پرداختن و تصفیه کردن
chastened U تصفیه وتزکیه کردن
chastens U تصفیه وتزکیه کردن
to make odds even U اختلافات را تصفیه کردن
chasten U تصفیه وتزکیه کردن
purifies U تصفیه کردن پالودن
purify U تصفیه کردن پالودن
purifying U تصفیه کردن پالودن
refines U تصفیه کردن پالودن
refine U تصفیه کردن پالودن
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
accommodate U وفق دادن تصفیه کردن
smelted U تصفیه کردن گداخته شدن
smelt U تصفیه کردن گداخته شدن
smelts U تصفیه کردن گداخته شدن
adjusts U تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting U تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodates U وفق دادن تصفیه کردن
accommodated U وفق دادن تصفیه کردن
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
urbanizing U صاف کردن تصفیه کردن
establish U تصدیق کردن تصفیه کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
settles U تصفیه کردن سازش کردن
etherealize U اسمانی کردن تصفیه کردن
puriform U پاک کردن تصفیه کردن
settles U واریز کردن تصفیه کردن
establishes U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanising U صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes U صاف کردن تصفیه کردن
urbanises U صاف کردن تصفیه کردن
urbanized U صاف کردن تصفیه کردن
urbanize U صاف کردن تصفیه کردن
establishing U تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanised U صاف کردن تصفیه کردن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
to figure up U حساب کردن
computes U حساب کردن
figure U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
count U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
to cast up U حساب کردن
computed U حساب کردن
compute U حساب کردن
calculated U حساب کردن
calculates U حساب کردن
account U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
figuring U حساب کردن
counting U حساب کردن
counts U حساب کردن
figures U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
counted U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
to count up U حساب کردن
calculate U حساب کردن
sum U حساب کردن
numerate U حساب کردن
cipher U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
sums U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
miscast U غلط حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
computes U حساب کردن تخمین زدن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
computed U حساب کردن تخمین زدن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
compute U حساب کردن تخمین زدن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
poney U ریز تسویه حساب کردن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
pattinsonprocess U عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
account U حساب صورت حساب
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
purgation U تصفیه
settlement U تصفیه
liquidation U تصفیه
expurgation U تصفیه
depuration U تصفیه
settlements U تصفیه
infiltration U تصفیه
rectification U تصفیه
fining U تصفیه
arrangements U تصفیه
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com