Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
twicer
U
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
monotype
U
ماشین حروف ریزی و حروف چینی
typesetting
U
حروف چینی
type setting
U
حروف چینی
composing
U
حروف چینی
composing stick
U
قالب حروف چینی
automatic typesetting
U
حروف چینی خودکار
computer typesetting
U
حروف چینی کامپیوتری
multigraph
U
ماشین حروف چینی و چاپ
typograph
U
ماشین حروف ریزی وحروف چینی
phototypesetter
U
حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
prosector
U
تشریح کننده بدن مرده
Linotype
U
ماشین حروف چینی سطر به سطر
spelling checker
U
کنترل کننده حروف لغات
keb
U
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
stillbirth
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirths
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
dog cheap
U
مفت مسلم بقیمت سگ مرده یاصاحب مرده
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
sinicism
U
متابعت از اداب ورسوم چینی چینی پرستی
alphanumeric
U
دادهای که بیان کننده حروف الفبا و اعداد عربی است
sinicize
U
جنبه چینی دادن چینی کردن
flag
U
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags
U
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
dead wool
U
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
he pays his own money
U
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
Loudon's hollow wall
U
[دیوار آجری با دونوع آجر چینی کله راسته و راسته چینی]
readout
U
وسیله نمایش که با نوشتن حروف جدید حروف قبلی را پاک میکند
block letter
U
حروف درشت وسیاه نوعی حروف بدون زیر وزبر
self-
U
سیستم کد گذاری حروف که میتواند حروف خطا یا نامناسب را تشخیص و ترمیم کند
Linotype
U
ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
inferior figures
U
حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
ascii
U
رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
shift key
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
U
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
normalised
U
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalises
U
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalising
U
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalize
U
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
normalizes
U
تبدیل حروف به حروف بزرگ یا کوچک
graphics
U
ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند
user
U
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
users
U
حروف ایجاد شده توسط کاربر که به مجموعه حروف استاندارد افزوده شده است
typed
U
حروف چاپی حروف چاپ
cases
U
حروف بزرگ یا حروف معمولی
type
U
حروف چاپی حروف چاپ
types
U
حروف چاپی حروف چاپ
case
U
حروف بزرگ یا حروف معمولی
non destructive cursor
U
صفحه نمایش که حروف پیشین را هنگام نمایش حروف جدید برگرداند
spoonerism
U
اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف
shift
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
U
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
NDR
U
سیستم نمایش که حروف قبلی را هنگام نمایش حروف جدید نمایش میدهد
italic
U
حروف یک وری حروف کج
syllabary
U
حروف تهجی مخابراتی حروف رمز تهجی
itself
U
خودش
himself
U
خودش
herself
U
خودش
herself
U
خود ان زن خودش را
in his own name
U
بخاطر خودش
number one
<idiom>
U
برای دل خودش
in his own name
U
به اسم خودش
in his own hand writing
U
بخط خودش
in his own similitude
U
بصورت خودش
on/upon one's head
<idiom>
U
برای خودش
in his own similitude
U
مانند خودش
it tells its own tale
U
از خودش پیداست
to his own profit
U
بفایده خودش
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
He shot himself.
U
او به خودش شلیک کرد.
There he is in the flesh. there he is as large as life.
U
خودش حی وحاضر است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
U
خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
his own car
[car of his own]
U
خودروی خودش
[مرد]
It is her all right.
U
خود خودش است
He is behind it . He is at the bottom of it.
U
زیر سر خودش است
he pays his own money
U
پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily
U
خودش است و کلاهش
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
all his g.are swans
U
غازهای خودش همه غوهستند
He fouled his reputation .
U
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered.
U
فقط بفکر خودش است
The letter is in his own handwriting .
U
نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is the work of her enemies .
U
کار دست خودش داد
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
autoinoculation
U
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
He was quite a fellow in his day.
U
زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
He did away with himself .
U
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
autogamous
U
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
self feeder
U
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
prime
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primes
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He went underground to avoid arrest.
U
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
fricandeau
U
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
hearses
U
مرده کش
hearse
U
مرده کش
in the dust
U
مرده
his heart sank
U
دل مرده شد
at rest
U
مرده
lifeless
U
مرده
vapid
U
مرده
deceased
U
مرده
exanimate
U
مرده
low-spirited
U
دل مرده
dead
U
مرده
low spirited
U
دل مرده
extinct
U
مرده
one man
U
یک مرده
defunct
U
مرده
one-man
U
یک مرده
six feet under
<idiom>
U
مرده
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication
U
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length
U
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
autopsies
U
تشریح مرده
still born
U
مرده بدنیاامده
exanimate
U
دل مرده وبیروح
death's head
U
جمجمه مرده
dull finish
U
رخده مرده
saprophage
U
مرده خوار
non productive time
U
زمان مرده
death masks
U
قیافه مرده
death watch
U
پاسبان مرده
slaked lime
U
اهک مرده اهک مرده
widowers
U
مرد زن مرده
idle turn
U
کلاف مرده
idle wire
U
سیم مرده
autopsy
U
تشریح مرده
defunct
U
مرده درگذشته
inhumationist
U
مرده خاک کن
ground swell
U
موج مرده
down with him
U
مرده باد
widower
U
مرد زن مرده
death mask
U
قیافه مرده
playing dead
U
مرده نمایی
death feigning
U
مرده نمایی
stillbirths
U
مرده زاد
air slaked lime
U
اهک مرده
stillbirth
U
مرده زاد
parted
U
درگذشته مرده
murrain
U
گوشت مرده
necrolatry
U
مرده پرستی
necromania
U
مرده پرستی
necrophagous
U
مرده خور
necrophagous
U
مرده خوار
necrophilia
U
مرده گرایی
necrophobia
U
مرده هراسی
necropsy
U
مرده نگری
pah
U
مرده شور
reliquiae
U
مرده ریگ
blate
U
روح مرده
resurrectionist
U
مرده دزد
dead load
U
بار مرده
dead as a d.
U
بکلی مرده
death day
U
سال مرده
deadness
U
حالت مرده
out of play
U
توپ مرده
dull finish
U
کالیبر مرده
morgues
U
مرده خانه
morgue
U
مرده خانه
deadball
U
توپ مرده
dead volume
U
حجم مرده
dead storage
U
حجم مرده
dead storage
U
گنجایش مرده
dead space
U
فضای مرده
lyke wake
U
پاسبانی مرده در شب
dead soils
U
خاکهای مرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com