English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gibberish U حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
illegible U نامفهوم
nebulose U نامفهوم
obscurant U نامفهوم
acataletic U نامفهوم
amphibole U نامفهوم
incomprehensibly U بطور نامفهوم
unmeaning U جفتگ نامفهوم
mumbo jumbo U سخنان نامفهوم
unitelligible U نامفهوم بیمعنی
abracadabra U سخن نامفهوم
obscure U مبهم نامفهوم
obscured U مبهم نامفهوم
obscurer U مبهم نامفهوم
obscurest U مبهم نامفهوم
obscuring U مبهم نامفهوم
idioglossia U نامفهوم گویی
obscures U مبهم نامفهوم
jargon U گفتار نامفهوم
galimatias U سخن نامفهوم
gobbledygook U سخن نامفهوم
jaberwocky U سخن نامفهوم
gobbledegook U سخن نامفهوم
buzzword U حرف نامفهوم
inapprehensible U نامفهوم غیرقابل احساس
babbled U سخن نامفهوم گفتن
distortions U صدای نامفهوم داشتن
double Dutch U طناببازی دوتایی نامفهوم
distortion U صدای نامفهوم داشتن
babbles U سخن نامفهوم گفتن
babble U سخن نامفهوم گفتن
maunder U بطور نامفهوم حرف زدن
distort U صدای نامفهوم از بی سیم بی قواره کردن
distorts U صدای نامفهوم از بی سیم بی قواره کردن
What is going on here? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
downhearted U دل شکسته
wrecked U شکسته
fragmentary U شکسته
fragmental U شکسته
disrupted U شکسته
broken U شکسته
heart broken U دل شکسته
cursive U خط شکسته
in pieces U شکسته
fracted U شکسته
heartsick U دل شکسته
heartbroken U دل شکسته
zigzag U شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
running hand U خط شکسته
zigzagged U شکسته
zigzagging U شکسته
zigzags U شکسته
shaky U شکسته
shakier U شکسته
shakiest U شکسته
crushed stone U سنگ شکسته
deject U دل شکسته کردن
flinders U قطعات شکسته
cold short U شکسته سرد
cauliflower ear U گوش شکسته
chevron U پرانتز شکسته
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
broken stone U سنگ شکسته
angle bracket U پرانتز شکسته
castway U کشتی شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
hot short U شکسته گرم
framentary U شکسته ناقص
orthopaedics U شکسته بندی
osteopathist U شکسته بند
orthopedics U شکسته بندی
raddled U شکسته شده
red short U شکسته سرخ
sherd U کوزه شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
wrech U کشتی شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
giant circle U افتاب شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
ballast U مصالح شکسته
fyloft U صلیب شکسته
puncture U شکسته شدن
fractures U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
shard U کوزه شکسته
shards U کوزه شکسته
split-screen U صفحه شکسته
split screen U صفحه شکسته
fracturing U سطح شکسته
shatter U قطعات شکسته
distorts U شکسته شدن
distort U شکسته شدن
broken U شکسته شده
shatters U قطعات شکسته
wrecked U کشتی شکسته
fractured U سطح شکسته
bonesetter U شکسته بند
bone setter U شکسته بند
puncturing U شکسته شدن
punctures U شکسته شدن
bone setting U شکسته بندی
taxis U شکسته بندی
punctured U شکسته شدن
fracture U سطح شکسته
modesty U شکسته نفسی
refract U شکسته شدن نور
zircon U سخن دست و پا شکسته
refracted U شکسته شدن نور
potsherd U تکه سفال شکسته
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
refracts U شکسته شدن نور
refracting U شکسته شدن نور
humble U شکسته نفسی کردن
humblest U شکسته نفسی کردن
splint U وسایل شکسته بندی
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
shipwreck U کشتی شکسته شدن
cast away U کشتی شکسته مطرود
agmatology U علم شکسته بندی
pulled U شکسته شده افتاده
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
brokenly U بطور شکسته یا بریده
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
jargon U سخن دست و پا شکسته
chippings U سنگ شکسته ریز
broken hardening U سخت گردانی شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
splint U چوب شکسته بندی
infirmly U بطور علیل یا شکسته
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
swastika U صلیب شکسته المان نازی
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com