English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
Have a jock with somebody . U شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
gigantesque U غول یاشخص بسیار بلند
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
vdl U زبانی برای تعریف و معناشناسی زبانهای برنامه نویسی
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
ntsc U انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
patterns U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
nomenclature U سیستم از پیش تعریف شده برای انتساب کلمات و نشانه ها به اعداد یا اصط لاحات
pert U تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
pattern U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
file level model U نمونهای مربوط به تعریف ساختارهای داده برای کارایی بهینه برنامههای کاربردی یا بررسیهای پایگاه
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
null cycle U زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
eia U استانداردی که سیگنالهای واسط را تعریف میکند و نیز نرخ ارسال و قدرتی که برای ارتباط ترمینال به مودم ها به کار می رود
ymck U تعریف رنگ بر پایه چهار رنگ که در نرم افزار DTP هنگام ایجاد فیلم رنگی مختلف برای چاپ استفاده میشود
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
designation U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations U عنوان یکان یاشخص معرف یکان
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
Windows GDI U مجموعه ابزارهای نرم افزاری از تبدیل تعریف ویندوز API که نوشتن برنامه برای برنامه نویس را ساده تر میکند که تحت سیستم عامل ویندوز کار خواهد کرد
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
inbound U محصور در حدود معینی
cost plus U بعلاوه سود معینی
ageless U بدون عمر معینی
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
he is at a loose end U کار معینی ندارد
station U درپست معینی گذاردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
model U مطابق مدل معینی در اوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
comkplimentarily U با تعریف
descriptions U تعریف
explanations U تعریف
definitions U تعریف
circumscription U تعریف
description U تعریف
extolment U تعریف
definition U تعریف
explanation U تعریف
portrayal U تعریف
quality U تعریف
qualities U تعریف
portrayals U تعریف
compliment U تعریف
complimented U تعریف
complimenting U تعریف
compliments U تعریف
cell definition U تعریف سل
definiens U تعریف
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
depictions U نگارش تعریف
to crack up U تعریف کردن
depiction U نگارش تعریف
defining U تعریف کردن
problem definition U تعریف مسئله
recounts U تعریف کردن
recounting U تعریف کردن
recounted U تعریف کردن
recount U تعریف کردن
circular definition U تعریف دوری
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
field definition U تعریف فیلد
extoll U تعریف کننده
operational definition U تعریف عملیاتی
undefined U تعریف نشده
unreel U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
self aggrandizement U تعریف از خود
compliments U تعریف کردن از
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
job definition U تعریف برنامه
honorable U شایان تعریف
anarthrous U بی حرف تعریف
nosography U تعریف امراض
the d. article U حرف تعریف
recitations U تعریف موضوع
data definition U تعریف داده
emblazon U تعریف کردن
praise U تعریف کردن
block definition U تعریف بلوک
exponent U تعریف کننده
exponents U تعریف کننده
praises U تعریف کردن
definable U تعریف پذیر
defined U تعریف کردن
defines U تعریف کردن
compliment U تعریف کردن از
complimented U تعریف کردن از
complimenting U تعریف کردن از
recitation U تعریف موضوع
praising U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
complimentary U تعریف امیز
define U تعریف کردن
contextual definition U تعریف ضمنی
say a good word for U تعریف کردن
macro definition U درشت تعریف
macro definition U تعریف ماکرو
traduce U تعریف کردن
macro difinition U درشت تعریف
traduced U تعریف کردن
traduces U تعریف کردن
extoller U تعریف کننده
article U حرف تعریف
articles U حرف تعریف
traducing U تعریف کردن
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
self applauding U تعریف کننده از خود
redefine U دوباره تعریف کردن
definite a U The حرف تعریف چون
predefined U از پیش تعریف شده
defined function U تابع تعریف شده
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
undefined label U برچسب تعریف نشده
undefined entry U فقره تعریف نشده
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
redefining U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
data definition language U زبان تعریف داده ها
data definition statement U حکم تعریف داده ها
data description language U زبان تعریف داده
dd statement U دستور تعریف داده
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
indefinably U غیر قابل تعریف
ddl U زبان تعریف داده
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
well defined function U تابع خوش تعریف
redefines U دوباره تعریف کردن
indefinable U غیر قابل تعریف
self flattering U تعریف کننده از خود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com