Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cupidity
U
حرص واز برای بدست اوردن مال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
warping
U
پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
austempering
U
تغییرات فیزیکی که در دمای ثابت برای بدست اوردن باینات از استنیت انجام می گیرد
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
land hunger
U
از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
to have a bone to pick
U
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to take out a patent
U
حق ثبت شده برای استفاده ازاختراعی بدست اوردن
Other Matches
offers
U
بدست اوردن
gained
U
بدست اوردن
earned
U
بدست اوردن
gains
U
بدست اوردن
gain
U
بدست اوردن
earns
U
بدست اوردن
obtain
U
بدست اوردن
pick up
U
بدست اوردن
come by
U
بدست اوردن
offer
U
بدست اوردن
offered
U
بدست اوردن
procure
U
بدست اوردن
earn
U
بدست اوردن
procuring
U
بدست اوردن
procures
U
بدست اوردن
procured
U
بدست اوردن
impetrate
U
بدست اوردن
get
U
بدست اوردن
gets
U
بدست اوردن
get round
U
بدست اوردن
catch
U
بدست اوردن
acquiring
U
بدست اوردن
soothe
U
دل بدست اوردن
soothed
U
دل بدست اوردن
soothes
U
دل بدست اوردن
obtained
U
بدست اوردن
obtains
U
بدست اوردن
acquires
U
بدست اوردن
getting
U
بدست اوردن
finagle
U
باحیله بدست اوردن
recoup
U
دوباره بدست اوردن
regains
U
دوباره بدست اوردن
having
U
بدست اوردن دارنده
have
U
بدست اوردن دارنده
regaining
U
دوباره بدست اوردن
recovers
U
دوباره بدست اوردن
attains
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
attained
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieve
U
دوباره بدست اوردن
attaining
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieved
U
دوباره بدست اوردن
attain
U
بدست اوردن بانتهارسیدن
retrieves
U
دوباره بدست اوردن
recovering
U
دوباره بدست اوردن
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
regained
U
دوباره بدست اوردن
regain
U
دوباره بدست اوردن
acquirability
U
امکان بدست اوردن
recouped
U
دوباره بدست اوردن
recouping
U
دوباره بدست اوردن
recoups
U
دوباره بدست اوردن
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
step into
U
بسهولت بدست اوردن
get back
U
دوباره بدست اوردن
insure
U
بیمه بدست اوردن
strike a balance
U
موازنه بدست اوردن
recover
U
دوباره بدست اوردن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust
U
دل کسیرا بدست اوردن
bought
U
خریداری کردن بدست اوردن
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
circumstantiate
U
قرائن وامارت را بدست اوردن
recover
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
recovering
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
enter
U
بدست اوردن قدم نهادن در
enters
U
بدست اوردن قدم نهادن در
entered
U
بدست اوردن قدم نهادن در
getting
U
بدست اوردن فراهم کردن
resume
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resuming
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
gets
U
بدست اوردن فراهم کردن
resumes
U
از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
bring in
U
امتیاز بدست اوردن در پایگاه
recovers
U
دوباره بدست اوردن بازیافتن
impetrate
U
با عجز و لابه بدست اوردن
get
U
بدست اوردن فراهم کردن
reap
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
stone pit
U
محل بدست اوردن اطلاعات اجر
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
pre empt
U
با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reaped
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps
U
جمع اوری کردن بدست اوردن
finagle
U
بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
split the uprights
U
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
cards
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
card
U
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
racketeers
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
racketeer
U
از راه قاچاق یاشیادی پول بدست اوردن
bobs
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigates
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigated
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bobbing
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
investigate
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
investigating
U
استفسار کردن اطلاعات مقدماتی بدست اوردن
bob
U
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
grosses
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
gross
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossest
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossed
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grossing
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
grosser
U
کلفت کردن بصورت سود ناویژه بدست اوردن
take over
U
بدست اوردن توپ از چنگ حریف بعلت خطا
hash
U
سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
gather shot
U
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
hash
U
سیستم کدگذاری برای کد hash بدست آید
bid
U
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
bids
U
بدست گرفتن کنترل شبکه برای ارسال داده
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
setup
U
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
to pick on
U
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
water dog
U
سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
hemostat
U
اسباب یا دارویی برای بند اوردن خونریزی
hawking
U
شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
horizontal clock system
U
طریقه هواسنجی برای به دست اوردن جهت باد
pickup
U
انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
windlass
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
poke check
U
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
windlasses
U
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
mezereum
U
پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
sample size
U
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
foreground processing
U
اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند
governmentalize
U
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
U
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasp
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
U
بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
at the hand of
U
بدست
by
U
بدست
acquirer
U
بدست اورنده
hand in hand
U
دست بدست
catcher
U
بدست اورنده
to go to the wright
U
بدست استادافتادن
acquirable
U
بدست اوردنی
provider
U
بدست اورنده
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
getting
U
بدست امده
attenuation
U
بدست آوردن
providers
U
بدست اورنده
gets
U
بدست امده
get
U
بدست امده
procurer
U
بدست اورنده
securer
U
بدست اورنده
attainable
U
بدست اوردنی
acquire
بدست آوردن
procurement
U
بدست اوری
to come to hand
U
بدست امدن
manual
U
وابسته بدست
gain
U
بدست آوردن
gained
U
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
get table
U
بدست اوردنی
obtainment
U
بدست اوری
procurable
U
بدست اوردنی
obtainable
U
بدست اوردنی
get at able
U
بدست اوردنی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
impropriate
U
بدست عام دادن
encyclic
U
بدست چندنفر رونده
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
change hands
U
دست بدست رفتن
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to change hands
U
دست بدست رفتن
turnover
U
دست بدست شدن
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
self-government
U
حکومت بدست مردم
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
unhandy
U
مشکل بدست امده
to gain time
U
دست بدست کردن
to put
U
بدست امین دادن
municipalize
U
بدست شهرداری دادن
pass on
U
دست بدست دادن
importing
U
باپیروزی بدست امدن
quando acciderint
U
هر گاه بدست اید
imported
U
باپیروزی بدست امدن
import
U
باپیروزی بدست امدن
They found no trace of her .
U
ازاونشانی بدست نیامد
to shuffle from hand to hand
U
دست بدست کردن
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
captures
U
عمل بدست آوردن داده
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com