English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
resale U حراج مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
puffer U کسی که در حراج از طرف صاحب مال مورد حراج شرکت میکند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
sale by auction U حراج
licit U حراج
bazaar U حراج
auctioning U حراج
auctions U حراج
sales U حراج
outlet U حراج
outlets U حراج
sale U حراج
auction U حراج
public sale U حراج
auctioned U حراج
outcries U حراج مزایده
confiscating U حراج کردن
outcry U حراج مزایده
bid U پیشنهاد حراج
bids U پیشنهاد حراج
auctioneer U دلال حراج
auctioneer U حراج کننده
auctioneer U متصدی حراج
auctioneer U حراج گذار
auctioneers U دلال حراج
auctioneers U حراج کننده
auctioneers U متصدی حراج
dutch auction U حراج هلندی
auctioneers U حراج گذار
sale price U قیمت حراج
confiscates U حراج کردن
confiscating U مصادره حراج
to sell or pat up at a U حراج کردن
to sell by a U حراج کردن
confiscates U مصادره حراج
to put up to a U حراج کردن
confiscate U مصادره حراج
confiscate U حراج کردن
sell by auction U حراج کردن
auction of rug U حراج و مزایده فرش
hammer U چوب حراج خوردن
pilefered shipment U کالای حراج شده
hammers U چوب حراج خوردن
hammered U چوب حراج خوردن
salvaging U حراج کردن حراجی
salvage U حراج کردن حراجی
sale by auction U فروش به وسیله حراج
auction sale U فروش به وسیله حراج
bidders U پیشنهاد دهنده در حراج
bidder U پیشنهاد دهنده در حراج
reserve price U قیمت پایه در حراج
pileferable U اقلام قابل حراج
salvaged U حراج کردن حراجی
salvages U حراج کردن حراجی
article of roup U اموال مورد حراج
clearance sale U فروش به منظور تصفیه حراج
white sale <idiom> U حراج حوله ،پارچه کتان
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
pilefered shipment U کالای فرسوده حراج شده
clearance sales U فروش به منظور تصفیه حراج
auction house U شرکی کهکارش برگزار کردن حراج باشد
rummage sale U حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
auction sale without reserve U فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
gavels U چکش چوبی حراج کنندگان یاروسای انجمن ها چکش حراجی
furthermore U مجدد
seconds U مجدد
further on U مجدد
seconded U مجدد
furthering U مجدد
renewed U مجدد
furthers U مجدد
seconding U مجدد
furthered U مجدد
further U مجدد
reflorescence U مجدد
second U مجدد
reissues U چاپ مجدد
remand U بازداشت مجدد
remanded U بازداشت مجدد
reissuing U چاپ مجدد
restatements U بیان مجدد
reissued U چاپ مجدد
reissue U چاپ مجدد
replenishes U تدارک مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
remanding U بازداشت مجدد
restatement U بیان مجدد
replenishing U تدارک مجدد
replenishes U پرکردن مجدد
replenished U تدارک مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
replenished U پرکردن مجدد
recreation U خلق مجدد
revisits U ملاقات مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
replenish U تدارک مجدد
replenish U پرکردن مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
recreations U خلق مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
remands U بازداشت مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
replenishing U پرکردن مجدد
retaking U گرفتن مجدد
resorption U مکیدن مجدد
resale U فروس مجدد
rerun U اجرای مجدد
republication U انتشار مجدد
reporduce U تولید مجدد
reoccur U فهور مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
renascence U زندگی مجدد
remotion U حرکت مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reintegration U استقرار مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
reinfection U عفونت مجدد
restart U شروع مجدد
resupply U اماد مجدد
retakes U گرفتن مجدد
retaken U گرفتن مجدد
retake U گرفتن مجدد
re-runs U نمایش مجدد
re-running U نمایش مجدد
re-run U نمایش مجدد
re-ran U نمایش مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
comeback U دستیابی مجدد
retread process U تعمیر مجدد
retransmission U ارسال مجدد
retransmission U مخابره مجدد
resurvey U بررسی مجدد
regeneracy U تولید مجدد
regelation U انجماد مجدد
reformat U فرمت مجدد
recaption U توقیف مجدد
reapparition U فهور مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
re claim U تقاضای مجدد
re attachment U توقیف مجدد
reshipment U حمل مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reproductions U تولید مجدد
reproduction U تولید مجدد
reinforcement U وضع مجدد
recompile U کامپایل مجدد
reconversion U گرایش مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reexport U صادرات مجدد
reentrance U دخول مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reebtry U تملک مجدد
reebtry U دخول مجدد
reebtry U ورود مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
rededication U تقدیم مجدد
rededication U اهدا مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recoupment U کسب مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
reorganises U سازماندهی مجدد
reorganises U تشکیلات مجدد
reorganised U سازماندهی مجدد
reorganised U تشکیلات مجدد
revaluation U ارزیابی مجدد
revaluation U بهاگذاری مجدد
retrials U محاکمه مجدد
retrials U ازمایش مجدد
retrial U محاکمه مجدد
retrial U ازمایش مجدد
readjustments U سازگاری مجدد
readjustment U سازگاری مجدد
reorganising U تشکیلات مجدد
reorganising U سازماندهی مجدد
reorganize U تشکیلات مجدد
remarriage U ازدواج مجدد
restoration U استقرار مجدد
re-examination U بازپرسی مجدد
re examination U بازپرسی مجدد
reorganizing U سازماندهی مجدد
reorganizing U تشکیلات مجدد
reorganizes U سازماندهی مجدد
reorganizes U تشکیلات مجدد
reorganized U سازماندهی مجدد
reloaded U بارکردن مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com