English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boundaries U حدود چیزی
boundary U حدود چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
parameter U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters U اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
Other Matches
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
definition U حدود
precincts U حدود
precinct U حدود
purview U حدود
tethered U حدود
vicinity U حدود
roughly <adv.> U حدود
about <adv.> U حدود
tethering U حدود
tethers U حدود
tether U حدود
scantling U حدود
range U حدود
in the neighbourhood U در حدود
ranged U حدود
neighbourhood U حدود
neighborhoods U حدود
ranges U حدود
definitions U حدود
neighbourhoods U حدود
confining U حدود
thereabouts U در آن حدود
realms U حدود
module U حدود
modules U حدود
ambit U حدود
realm U حدود
delimits U حدود
delimiting U حدود
well-nigh U در حدود
well nigh U در حدود
delimited U حدود
scope U حدود
neiggourhood U حدود
confine U حدود
perambulation U حدود
limit U حدود
compass U حدود
delimit U حدود
about U در حدود
ranged U حدود محدوده
demarcation U تعیین حدود
probability limits U حدود احتمالی
ranges U حدود وسعت
ranges U حدود محدوده
delimitation U تحدید حدود
ranged U حدود وسعت
purview of an occupation U حدود کاری
purview U حدود میدان
range U حدود وسعت
range U حدود محدوده
thereabouts U در حدود آن وقت
within cry U در حدود صد ارس
with in ear shot U در حدود صدا رس
boundaries U حدود یکان
boundary U حدود یکان
gamut U حدود حیطه
vicinity U در حدود در اطراف
thereabout U دران حدود
trimester U در حدود سه ماه
out U خارج از حدود
out- U خارج از حدود
outed U خارج از حدود
therabout U دران حدود
line U حدود رویه
runs U ردپا حدود
run U ردپا حدود
confidence limits U حدود اعتماد
confidence limits U حدود اطمینان
delimitation U تعیین حدود
in the neighborhood of U در حدود [ریاضی]
confinement U تحدید حدود
coextensive U هم حدود وثغور
coastal frontier U حدود ساحلی
peripheries U محیط حدود
verge U نزدیکی حدود
verges U نزدیکی حدود
yawed U تجاوز از حدود
yaw U تجاوز از حدود
limit check U مقابله حدود
class interval U حدود طبقه
whereabouts U درچه حدود
class limits U حدود طبقه
periphery U محیط حدود
graphic limits U حدود گرافیکی
hereabout U دراین حدود
limit of fire U حدود اتش
limits of confidence U حدود اطمینان
frontiers U حدود و ثغور
reached U وسعت حدود
lines U حدود رویه
reach U وسعت حدود
reaching U وسعت حدود
reaches U وسعت حدود
in round numbers 00 U در حدود 001 عد د
delimiting U تحدید حدود کردن
delimit U تعیین کردن حدود
delimited U تعیین کردن حدود
scope U میدان و برد و حدود
delimits U تحدید حدود کردن
delimit U تحدید حدود کردن
delimits U تعیین کردن حدود
delimited U تحدید حدود کردن
delimiting U تعیین کردن حدود
whereabout U حدود تقریبی مکان
abound O تعیین حدود کردن
limitation clause U عبارت تعیین حدود
limitation clause U ماده تعیین حدود
outre U خارج از حدود معمولی
demarcating U تعیین حدود کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcate U تعیین حدود کردن
mark out a ground U تحدید حدود زمین
tolerances U حدود قابل تحمل
tolerance U حدود قابل تحمل
peg U تعیین حدود کردن
ultra vires U تجاوز از حدود اختیارات
sphere U مرتبه حدود فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
pegs U تعیین حدود کردن
thereabouts U در حدود آن میزان یا تعداد
orbits U دور حدود فعالیت
orbited U دور حدود فعالیت
inbound U محصور در حدود معینی
format U حدود و مشخصات فرش
compass U حدود وثغور حوزه
orbit U دور حدود فعالیت
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
as far as in me lies U تا انجاکه در حدود توانایی من است
range of music U حدود یا میدان علم موسیقی
transfer limit U حدود تصحیحات انتقال تیر
to override one's commission U از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
quart U پیمانهای در حدود بیک لیتر
quarts U پیمانهای در حدود بیک لیتر
corrida U برنامهای در حدود شش مسابقه گاوبازی
ultra vires U بیش از حدود اختیارات قانونی
ultra vires U خارج از حدود اختیارات قانونی
transition layer U منطقه یا حدود انحراف درارتفاع پرواز
to make both ends meet U در حدود درامد خود خرج کردن
boundary disclaimer U نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
to live beyond one's means U بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
neatline U خطوط باریک حدود کناره نقشه
limit of fire U حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to mark out a ground U حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
iron pyrites U ترکیب شیمیائی است که حدود 5 تا 02 درصداهن دارد
ultra vires U بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
buddy line U طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
My earnings come to around 5ooo Tomans per month. U درآمدم به حدود 5000 تومان درماه می رسد
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
metric ton U مقیاس وزن معادل هزارکیلوگرم یا حدود 0022 پوند
parameter U زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
transfer limit U حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
parameters U زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
rated power U هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
mysticism U مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
clearance fit U اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
parameters U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
parameter U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
hard sectored U دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com