English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
function تابع [ریاضی]
transcendental function U تابع غیرجبری [ریاضی]
root of a function U ریشه تابع [ریاضی]
domain of a function U دامنه یک تابع [ریاضی]
continuous function U تابع پیوسته [ریاضی]
number-theoretic function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetical function U تابع حسابی [ریاضی]
arithmetic function U تابع حسابی [ریاضی]
zero of a function U ریشه تابع [ریاضی]
root of a function U صفر یک تابع [ریاضی]
zero of a function U صفر یک تابع [ریاضی]
cosine function U تابع کسینوس [ریاضی]
inverse U تابع معکوس [ریاضی]
frequency function U تابع تکرار [ریاضی]
inverse function U تابع معکوس [ریاضی]
smooth function U تابع همواری [ریاضی]
inverse function U تابع وارون [ریاضی]
sine function U تابع سینوس [ریاضی]
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
holomorphic function U تابع هولومورفیک [ریاضی]
inverse U تابع وارون [ریاضی]
Riemann zeta function U تابع زتای ریمان [ریاضی]
cumulative distribution function U تابع تکرار تجمعی [ریاضی]
trigonometric function U تابع های مثلثاتی [ریاضی]
circular functions U تابع های مثلثاتی [ریاضی]
differentiable function U تابع مشتق پذیر [ریاضی]
complex analytic function U تابع تحلیلی [مختلط] [ریاضی]
Distribution U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
generalized function U تابع تعمیم یافته [ریاضی]
absolute value function U تابع قدر مطلق [ریاضی]
complex absolute value function U تابع مختلط قدر مطلق [ریاضی]
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range U حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
arithmetic U تابع ریاضی اعمال شده روی داده
nests U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
equivalence U 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubbing U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
libraries U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbed U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stub U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
minims U حداقل
minimum stock level U حداقل
min U حداقل
minimal U حداقل
minimally U حداقل
minim U حداقل
minimum U حداقل
minimum size U اندازه حداقل
global minimum U حداقل مطلق
minim U وابسته به حداقل
minimum price U حداقل قیمت
minimum range U حداقل برد
least cost U حداقل هزینه
minimization U به حداقل رسانیدن
price floor U حداقل قیمت
minims U وابسته به حداقل
least price U حداقل قیمت
minimum U حداقل کمینه
minimum elevation U حداقل درجه
minimizes U به حداقل رساندن
minimised U به حداقل رساندن
bottom price U حداقل قیمت
minimum charge U حداقل قیمت
base wage rate U حداقل دستمزد
minimizing U به حداقل رساندن
minimum wage U حداقل دستمزد
minimises U به حداقل رساندن
minimum charge U حداقل هزینه
danger warning level U حداقل موجودی
minimized U به حداقل رساندن
minimize U به حداقل رساندن
troughs U حداقل موج
minimising U به حداقل رساندن
trough U حداقل موج
neap tide U جذر و مد حداقل اب
relative minimum U حداقل نسبی
minimum elevation U حداقل ارتفاع لوله
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
minimum mortality U حداقل مرگ و میر
least squares estimates U براورد حداقل مربعات
least cost combination U ترکیب حداقل هزینه
thermal resolution U حداقل اختلاف حرارت
minimum standard of living U حداقل سطح زندگی
minimum subsistence level U سطح حداقل معیشت
cost minimization U حداقل کردن هزینه
cut off ratio U حداقل نرخ قابل قبول
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
meantide U حداقل جذر و مدهای اب دریا
ordinary least square method U روش حداقل مربعات معمولی
amphiploid U دارای حداقل کرموسوم ارثی
double amplitude peak value U مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
neap U حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
minimum elevation U حداقل درجه مربوط به مانع
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
two stage least squares method U روش حداقل مربعات دومرحلهای
on the deck U پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
minimum down payment U حداقل میزان پیش پرداخت
minimum clearance U حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
skeleton crew U حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
mathematical notation U نشانه گذاری ریاضی [ریاضی]
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
wed thickness U حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
probit U واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
aces U رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
perigee U نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
peaks U حداکثر
peak U حداکثر
peaking U حداکثر
outsides U حداکثر
outside U حداکثر
maximum U حداکثر
endurance U حداکثر
uttermost U حداکثر
maximal U حداکثر
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
team roping U مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
re-entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
maximum slope U حداکثر شیب
maximum available powere U توان حداکثر
maximum amplitude U دامنه حداکثر
maximum speed U حداکثر سرعت
maximum capacity U فرفیت حداکثر
maximum ratings U مقدار حداکثر
peak U حداکثر کاکل
peak current U جریان حداکثر
maximum current U جریان حداکثر
peaking U حداکثر کاکل
optimum height U حداکثر ارتفاع
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
peaks U حداکثر کاکل
maximum thermometer U گرماسنج حداکثر
maximum value U مقدار حداکثر
maximum work U کار حداکثر
peak output U حداکثر تولید
peak speed U حداکثر سرعت
peak demand U حداکثر تقاضا
peak voltage U ولتاژ حداکثر
flat out U حداکثر سرعت
flank speed U حداکثر سرعت
wage ceiling U حداکثر دستمزد
full bore U حداکثر تلاش
full speed U حداکثر سرعت
global maximum U حداکثر مطلق
price ceilings U حداکثر قیمت
intensity maximum U حداکثر شدت
high tides U حداکثر مد دریا
maximal U وابسته به حداکثر
maximization U به حداکثر رسانیدن
peak load U حداکثر بار
peak load U بار حداکثر
maximum profit U حداکثر سود
maximum energy U انرژی حداکثر
maximum load U بار حداکثر
maximum limited stress U تنش حداکثر
maximum detector U اشکارساز حداکثر
maximum efficiency U راندمان حداکثر
high tide U حداکثر مد دریا
relative maximum U حداکثر نسبی
payloads U حداکثر بار
maximum performance U کارایی حداکثر
maximum duration U زمان حداکثر
payload U حداکثر بار
maximum density U حداکثر تراکم
maximum demand U بار حداکثر
maximum deviation U انحراف حداکثر
maximum price U حداکثر بها
maximum performance U عملکرد حداکثر
maximum frequency U فرکانس حداکثر
maximum deflection U انحراف حداکثر
maximum gain U تقویت حداکثر
maximum moment U حداکثر لنگر
maximum power demand U مصرف حداکثر
supercharge U خرج حداکثر
maximum of intensity U حداکثر شدت
maximum output U خروجی حداکثر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com