English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
authorized strength U استعداد مجاز
personnel ceiling U سقف استعداد مجاز پرسنلی
peace time complement U استعداد مجاز زمان صلح
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
peace time establishment U جدول استعداد مجاز زمان صلح
maximum permissible load U بار مجاز حداکثر
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
maximum permissible voltage U ولتاژ مجاز حداکثر
authorized strength of theater U استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum permissible temperature rise U حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
piggyback U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks U دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit U نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
authorized level of organization U سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
parted U با استعداد
simpleminded U کم استعداد
capacity U استعداد
gifted U با استعداد
ungifted U بی استعداد
susceptivity U استعداد
susceptibility U استعداد
turns U استعداد
talentless U بی استعداد
turn U استعداد
aptitude U استعداد
talents U استعداد
property U استعداد
capability U استعداد
unintelligent U بی استعداد
genius U استعداد
geniuses U استعداد
capacities U استعداد
ingenuity U استعداد
aptitudes U استعداد
predispostion U استعداد
talented U استعداد
gormless U کم استعداد
potentialities U استعداد
potentiality U استعداد
liability to disease U استعداد
amplitude U استعداد
cabiler U استعداد
aptness U استعداد
brilliance U استعداد
verve U استعداد
inapt U بی استعداد
endowment U استعداد
endowments U استعداد
talent U استعداد
liabilities U بدهکاری استعداد
liability U بدهکاری استعداد
strengths U استعداد رزمی
strength U استعداد رزمی
tendencies U توجه استعداد
occupational aptitude U استعداد شغلی
tendency U توجه استعداد
clever U باهوش با استعداد
arts U استعداد استادی
art U استعداد استادی
end strength U استعداد نهایی
division slice U استعداد لشگری
cleverest U باهوش با استعداد
cleverer U باهوش با استعداد
command strength U استعداد یکان
capability U استعداد پیشرفت
indispositions U عدم استعداد
indisposition U عدم استعداد
cleverness U هوشیاری استعداد
capacity U گنجایش استعداد
mechanical aptitude U استعداد فنی
flair U استعداد خصیصه
artistry U استعداد هنرپیشگی
aptitude tests U ازمون استعداد
academic aptitude U استعداد تحصیلی
capacities U گنجایش استعداد
scholastic aptitude U استعداد تحصیلی
frost susceptibility U استعداد یخزدگی
imitativeness U استعداد تقلید
palooka U بوکسور بی استعداد
indisposedness U عدم استعداد
capacity U استعداد مقام
artistic aptitude U استعداد هنری
capacities U استعداد مقام
caliber U گنجایش استعداد
aptitude test U ازمون استعداد
resistibility U استعداد مقاومت
shifts U نوبتی استعداد
child prodigy U بچهبا استعداد
capable U با استعداد صلاحیتدار
reproductivity U استعداد هم اوری
reproductivity U استعداد تولید
risible faculty U استعداد خنده
shift U نوبتی استعداد
war strenght U استعداد جنگی
shifted U نوبتی استعداد
sconce U جمجمه استعداد
talent for musics U استعداد یا ذوق موسیقی
attack size U استعداد وسایل درگیر در تک
manpower cieling U سطح استعداد پرسنل
versatile U دارای استعداد و ذوق
gifted U موید شخص با استعداد
level of strength U میزان استعداد رزمی
gift U استعداد پیشکش کردن
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
able با استعداد صلاحیت دار
habiliment U جامه استعداد فکری
level of strength U سطح استعداد رزمی
scholastic aptitude test U ازمون استعداد تحصیلی
naturals U مسلم استعداد ذاتی
knack U صدای شلاق استعداد
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
potentialize U دارای استعداد کردن
potentially U با داشتن استعداد نهانی
allotropy U استعداد تغییر و تبدیل
vocational aptitude test U ازمون استعداد شغلی
effective strength U استعداد رزمی موثر
accountable strength U استعداد قابل محاسبه
fabllibility U استعداد خطا کردن
natural U مسلم استعداد ذاتی
gifts U دارای استعداد کردن
gift U دارای استعداد کردن
gifts U استعداد پیشکش کردن
physical aptitude test U ازمون استعداد جسمانی
accountable strength استعداد قابل توجه
flatlander U موج سوار کم استعداد
differential aptitude tests U ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
means end capacity U استعداد درک وسیله- هدف
potentialities U عاملیت بالفعل استعداد نهانی
faculty U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculties U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
self rating U تعیین میزان استعداد خود
potentiality U عاملیت بالفعل استعداد نهانی
potential U دارای استعداد نهانی پتانسیل
edacity U استعداد خوردن شکم پرستی
strength U قدرت رزمی استعداد نفری
Iranians have a gift of tongues. U ایرانیها استعداد زبان دارند
rhymester U شاعربی استعداد وکم مایه
battle bill U فهرست استعداد رزمی ناو
strengths U قدرت رزمی استعداد نفری
seashore musical ability tests آزمون های استعداد موسیقی سیشور
outside U حداکثر
maximum U حداکثر
maximal U حداکثر
endurance U حداکثر
uttermost U حداکثر
outsides U حداکثر
peak U حداکثر
peaking U حداکثر
peaks U حداکثر
tropologic U مجاز
licensed U مجاز
rated U مجاز
allowable U مجاز
authorized U مجاز
authorised U مجاز
permissive U مجاز
admittable U مجاز
admissibll U مجاز
lawful U مجاز
at liberty U مجاز
licensable U مجاز
permissible U مجاز
authorrized U مجاز
legal U مجاز
metonymy U مجاز
permitted U مجاز
commissioned U مجاز
certified U مجاز
allowed U مجاز
toluene U حد مجاز
admissible U مجاز
green thumb U استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
minnesota clerical aptitude test U ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
maximal U وابسته به حداکثر
full speed U حداکثر سرعت
maximum duration U زمان حداکثر
maximum moment U حداکثر لنگر
maximum efficiency U حداکثر کارائی
maximum efficiency U راندمان حداکثر
maximum energy U انرژی حداکثر
global maximum U حداکثر مطلق
maximization U به حداکثر رسانیدن
maximum detector U اشکارساز حداکثر
full bore U حداکثر تلاش
maximum available powere U توان حداکثر
flank speed U حداکثر سرعت
maximum capacity U فرفیت حداکثر
maximum current U جریان حداکثر
peak current U جریان حداکثر
maximum deviation U انحراف حداکثر
intensity maximum U حداکثر شدت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com