Perdic | حداقل مرگ و میر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 103 (4 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	minimum mortality U	حداقل مرگ و میر

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	elegant U	یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
	bridge U	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
	bridged U	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
	bridges U	تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
	minimum U	حداقل کمینه
	minimum U	حداقل
	ace	رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
	aces U	رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
	minimal U	حداقل
	minimally U	حداقل
	minimised U	به حداقل رساندن
	minimises U	به حداقل رساندن
	minimising U	به حداقل رساندن
	minimize U	به حداقل رساندن
	minimized U	به حداقل رساندن
	minimizes U	به حداقل رساندن
	minimizing U	به حداقل رساندن
	discrimination U	حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
	minim U	وابسته به حداقل
	minim U	حداقل
	minims U	وابسته به حداقل
	minims U	حداقل
	quorum U	حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
	bingo U	علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
	trough U	حداقل موج
	troughs U	حداقل موج
	amphiploid U	دارای حداقل کرموسوم ارثی
	base wage rate U	حداقل دستمزد
	bottom price U	حداقل قیمت
	cold test U	ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
	cold thrust U	ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
	coming in speed U	حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
	contra preferentum rule U	درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
	cost minimization U	حداقل کردن هزینه
	cut off ratio U	حداقل نرخ قابل قبول
	danger warning level U	حداقل موجودی
	double amplitude peak value U	مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
	early time U	زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
	efficiency point U	حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
	error handling U	به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
	extremum U	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
	fair trade laws U	قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
	global minimum U	حداقل مطلق
	last price U	اخرین قیمت حداقل قیمت
	least cost U	حداقل هزینه
	least cost combination U	ترکیب حداقل هزینه
	least price U	حداقل قیمت
	price floor U	حداقل قیمت
	least squares estimates U	براورد حداقل مربعات
	limit velocity U	حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
	max min system U	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
	maximum and minimum thermometer U	گرماسنج حداقل و حداکثر
	meantide U	حداقل جذر و مدهای اب دریا
	minimim wage law U	قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
	minimization U	به حداقل رسانیدن
	minimum clearance U	حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
	minimum down payment U	حداقل میزان پیش پرداخت
	minimum elevation U	حداقل درجه
	minimum elevation U	حداقل ارتفاع لوله
	minimum elevation U	حداقل درجه مربوط به مانع
	minimum price U	حداقل قیمت
	minimum range U	حداقل برد
	minimum range U	حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
	minimum size U	اندازه حداقل
	minimum standard of living U	حداقل سطح زندگی
	minimum stock level U	حداقل
	minimum subsistence level U	سطح حداقل معیشت
	minimum wage U	حداقل دستمزد
	mobilization base U	حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
	natural rate hypothesis U	فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
	neap U	حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
	neap tide U	جذر و مد حداقل اب
	neap tide U	کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
	on the deck U	پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
	optimal merge tree U	نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
	optimum schedule U	مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
	ordinary least square method U	روش حداقل مربعات معمولی
	pareto criterion U	ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
	perigee U	نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
	pilot line operation U	کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
	pilot line production U	تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
	probit U	واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
	protoxide U	ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
	reduced strenght U	حداقل استعداد جنگی
	relative minimum U	حداقل نسبی
	short term U	حداقل مدت تنبیه و زندانی
	skeleton crew U	حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
	subsistence theory of wages U	نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
	team roping U	مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
	thermal resolution U	حداقل اختلاف حرارت
	thermal resolution U	حداقل سنجش حرارت
	three stage least squares method U	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
	two stage least squares method U	روش حداقل مربعات دومرحلهای
	wed thickness U	حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
	weighted least square method U	روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
	min U	حداقل
	minimum charge U	حداقل قیمت
	minimum charge U	حداقل هزینه
	to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
	at a [the] minimum <adv.> U	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
Other Matches

	at least [no less than] [not less than] <adv.> U	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
	reserve price U	قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]