English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
minimum elevation U حداقل درجه مربوط به مانع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
crest clearing graph U نمودار تعیین کمترین درجه مربوط به حاشیه امنیت مانع
minimum elevation U حداقل درجه
minimum clearance U حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
trial elevation U درجه مربوط به شروع تیر موثر
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range U حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
reading U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
readings U یادداشت مربوط به اعداد یا درجه ها , به ویژه درجههای یک اندازه
fret U [نقشه پیچ در پیچ در حاشیه با استفاده از خطوط افقی و عمودی با زوایای ۹۰ درجه و مربوط به کشور چین]
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
beam attack U تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
shoulder patch U درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator U صفحه مدرج درجه طبلک درجه
program loans U قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inferences U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inference U روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
victual U مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
elevation guidance U دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
bioclimatic U مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
auditory U مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital U مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
supervisory U مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
sighting bar U ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third class U درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation U درجه ارتفاع درجه بلندی
third-class U درجه سوم بلیط درجه 3
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
sighting leaf U ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
minimally U حداقل
minimal U حداقل
min U حداقل
minim U حداقل
minims U حداقل
minimum stock level U حداقل
minimum U حداقل
trough U حداقل موج
troughs U حداقل موج
minimize U به حداقل رساندن
minimizing U به حداقل رساندن
minimum size U اندازه حداقل
minimizes U به حداقل رساندن
minimum price U حداقل قیمت
minimization U به حداقل رسانیدن
minim U وابسته به حداقل
global minimum U حداقل مطلق
minimum charge U حداقل هزینه
minimized U به حداقل رساندن
minimum charge U حداقل قیمت
danger warning level U حداقل موجودی
least cost U حداقل هزینه
least price U حداقل قیمت
price floor U حداقل قیمت
bottom price U حداقل قیمت
base wage rate U حداقل دستمزد
minimum range U حداقل برد
minims U وابسته به حداقل
neap tide U جذر و مد حداقل اب
relative minimum U حداقل نسبی
minimum wage U حداقل دستمزد
minimum U حداقل کمینه
minimises U به حداقل رساندن
minimising U به حداقل رساندن
minimised U به حداقل رساندن
relative U که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic U مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical U مربوط به صدا مربوط به سامعه
minimum elevation U حداقل ارتفاع لوله
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
least cost combination U ترکیب حداقل هزینه
minimum mortality U حداقل مرگ و میر
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
minimum standard of living U حداقل سطح زندگی
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
thermal resolution U حداقل اختلاف حرارت
minimum subsistence level U سطح حداقل معیشت
cost minimization U حداقل کردن هزینه
least squares estimates U براورد حداقل مربعات
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
on the deck U پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
meantide U حداقل جذر و مدهای اب دریا
amphiploid U دارای حداقل کرموسوم ارثی
double amplitude peak value U مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
neap U حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
two stage least squares method U روش حداقل مربعات دومرحلهای
ordinary least square method U روش حداقل مربعات معمولی
cut off ratio U حداقل نرخ قابل قبول
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
minimum down payment U حداقل میزان پیش پرداخت
skeleton crew U حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
civil appropriation U اعتبارات مربوط به امورپرسنلی اعتبارات مربوط به امور غیرنظامی
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
brevet U درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
perigee U نقطه حداقل مسافت در مدارسفینه فضایی نققه حضیض مدار سفینه
wed thickness U حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
aces U رتبهء اول خ-لبانی که حداقل 5هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
probit U واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
limit velocity U حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
team roping U مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
ace رتبه اول خلبانی که حداقل پنج هواپیمای دشمن راسرنگون کرده باشد
three stage least squares method U روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
coming in speed U حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
optimal merge tree U نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
master at arms U درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
optimum schedule U مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
mobilization base U حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
neap tide U کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
contra preferentum rule U درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
handicap U مانع
baulking U مانع
baulked U مانع
strait jacket U مانع
baulks U مانع
shield U مانع
shields U مانع
hurdle U مانع
balks U مانع
hurdle U دو با مانع
handicaps U مانع
impedimental U مانع
impeditive U مانع
strait jackets U مانع
balk U مانع
impedient U مانع
balked U مانع
balking U مانع
hold back U مانع
encumbrance U مانع
encumbrances U مانع
preventive U مانع
bar U مانع
hindrances U مانع
snags U مانع
shackles U مانع
shackling U مانع
repellents U مانع
stumbling block U مانع
blocks U مانع
stumbling blocks U مانع
repellent U مانع
snagging U مانع
shackled U مانع
shackle U مانع
hindrance U مانع
pull-backs U مانع
pull-back U مانع
pull back U مانع
massif U مانع
massifs U مانع
obstaele U مانع
hurdles U دو با مانع
set back U مانع
snag U مانع
block U مانع
interference U مانع
obstacle U مانع
preventor U مانع
blocked U مانع
hurdles U مانع
bars U مانع
swimmingly U بی مانع
impediment U مانع
restraint U مانع
impediments U مانع
masking U مانع
hinder U مانع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com