English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
message U حجم اطلاع مشخص
messages U حجم اطلاع مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
Other Matches
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
nescious U بی اطلاع
information U اطلاع
conizance U اطلاع
learning U اطلاع
datum U اطلاع
awareness U اطلاع
know how U اطلاع
uninformed U بی اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well-read U با اطلاع
advice U اطلاع
unaware U بی اطلاع
unawares U بی اطلاع
notification U اطلاع
versed U با اطلاع
unimformed U بی اطلاع
ill informed U بی اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
unwitting U بی اطلاع
knowledge U اطلاع
well read U با اطلاع
deep read U با اطلاع
unknowing U بی اطلاع
intelligence U اطلاع
uniformed U بی اطلاع
conscious mind U اطلاع
acquaintance U اطلاع
notice U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
word U اطلاع
tip-off U اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
consciousness U اطلاع
communication U اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
warning U اطلاع
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
notified U اطلاع دادن
attentions U اخطارجهت اطلاع به
attention U اخطارجهت اطلاع به
noticed U توجه اطلاع
a piece of information U یک تکه اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
global knowledge U اطلاع سراسری
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
notice U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
unadvised U بدون اطلاع
tip-off U اطلاع نهانی
precognition U اطلاع قبلی
tip-offs U اطلاع نهانی
previews U اطلاع قبلی
inking U اطلاع مختصر
information U اطلاع دادن
report U اطلاع دادن
misknow U بی اطلاع بودن از
reports U اطلاع دادن
preview U اطلاع قبلی
reported U اطلاع دادن
notify U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
advice note U یادداشت اطلاع
knowledge of results U اطلاع از نتایج
tip off U اطلاع نهانی
prospectus U اطلاع نامه
notifying U اطلاع دادن
prospectuses U اطلاع نامه
noticing U توجه اطلاع
informatics U اطلاع رسانی
letter of a U اطلاع نامه
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
let me know U بمن اطلاع دهید
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publitize U به اطلاع عموم رساندن
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
publicises U به اطلاع عموم رساندن
publicised U به اطلاع عموم رساندن
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
publicize U به اطلاع عموم رساندن
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
tip U انعام اطلاع منحرمانه
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
matches U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
questionnaires U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
match U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
questionnaire U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
inputted U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
ddp U عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chain U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
flag U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags U ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
searchingly U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
search U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches U نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
self- U که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
marked U مشخص
named U مشخص
distinctive U مشخص
distinguished U مشخص
highlighted U مشخص
specific U مشخص
specifics U مشخص
pronounced U مشخص
signate U مشخص
indistinctive U نا مشخص
specific code U کد مشخص
distinct U مشخص
kenspeckle U مشخص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com