English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ethnarch U حاکم استاندار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Governor Generals U استاندار
Governor General U استاندار
exarch U استاندار
tetrarch U استاندار
nomarch U استاندار
Governors General U استاندار
general governor U استاندار
governors U والی حکمران استاندار
satrap U استاندار قدیم ایران
governor U والی حکمران استاندار
european committee for standardization U کمیته اروپایی استاندار
dual U استاندار بستههای مدار مجتمع با استفاده از دو ردیف موازی از سوزنهای متصل در امتداد لبه
governor U حاکم
referees U حاکم
refereeing U حاکم
refereed U حاکم
referee U حاکم
imperatives U حاکم
governess U حاکم زن
imperative U حاکم
regnant U حاکم
governesses U حاکم زن
judging U حاکم
governors U حاکم
judges U حاکم
judged U حاکم
judge U حاکم
commanding U حاکم
gerent U حاکم
ruler U حاکم
rulers U حاکم
gynecocrat U حاکم زن
Governor General U حاکم کل
Governor Generals U حاکم کل
Governors General U حاکم کل
kami U حاکم
dominant U حاکم
burgomaster U حاکم
arbitress U حاکم
military governor U حاکم نظامی
autarchy U حاکم مطلق
autarky U حاکم مطلق
governing law U قانون حاکم
dynast U حاکم سردودمان
chief tomn U حاکم نشین
governor's seat U حاکم نشین
local government U حاکم محلی
magistrates U حاکم صلحیه
sovereigns U حاکم مسلط
castellan U حاکم قصر
sovereign U حاکم مسلط
autocrats U حاکم مطلق
autocrat U حاکم مطلق
despots U حاکم مطلق
despot U حاکم مطلق
magistrate U حاکم صلحیه
paramount U حاکم عالیمقام
plutocracy U دولتمندان حاکم
plutocracies U دولتمندان حاکم
ruling class U طبقه حاکم
ES IS U سیستم نهایی به سیستم میانی استاندار پروتکل OIS برای اینکه به کامپیوترهای میزبان
nationality law U قانون حاکم برتابعیت
governors U حاکم رئیس زندان
chief residence U مقرعمده حاکم نشین
chatelain U بانوی حاکم قلعه
legate U نماینده پاپ حاکم
county towns U حاکم نشین استان
burgess U حاکم یاقاضی شهر
county town U حاکم نشین استان
governor U حاکم رئیس زندان
legates U نماینده پاپ حاکم
tyrant U حاکم و سلطان مستبد یاستمگر
governs U حاکم بودن فرمانداری کردن
tyrants U حاکم و سلطان مستبد یاستمگر
governed U حاکم بودن فرمانداری کردن
govern U حاکم بودن فرمانداری کردن
quisling U حاکم دست نشانده اجنبی
reeve U حاکم عرف مامور اجرا
quislings U حاکم دست نشانده اجنبی
sea power U نیروی دریایی کشور حاکم بر دریاها
lictor U پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
tyrant U حاکم ستمگر یا مستبد سلطان فالم
tyrants U حاکم ستمگر یا مستبد سلطان فالم
extends U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extending U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extend U در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
spoils system U سیستم تقسیم مناسب دولتی بین اعضاء حزب حاکم
governess U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses U زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
eisa U گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
blue laws U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com