English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8498 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
I'm saving up for a new bike. U من برای یک دوچرخه جدید صرفه جویی می کنم.
golf cart U گاری دوچرخه برای حمل وسایل بازیگران در زمین گلف
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
tera U پیشوندی برای 01 به توان 21
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
rated through put U ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
kilos U هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilo U هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
setup U توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
eight bit system U کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter U دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
interfaces U استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
interface U استاندارد بیان کننده سیگنالهای واسط نرخ ارسال و توان برای اتصال ترمینال به مودم
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
prone to do something آماده برای کردن کاری
undertakes U توافق برای انجام کاری
carry through <idiom> U برای کاری نقشهای کشیدن
can i do a for you U کاری می توانم برای شمابکنم
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
to pair off U جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
to empower somebody to do something U کسی را برای کاری مخیر کردن
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
summery U تابستان
summer U تابستان
summers U تابستان
summertime U تابستان
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
ratings U توان نامی توان قدرت
rating U توان نامی توان قدرت
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
areas U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
scratch file U ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
area U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
estivation U تابستان گذرانی
full summer U عین تابستان
estivation U تابستان خوابی
aestivation U تابستان گذرانی
full summer U چله تابستان
high summer U وسط تابستان
canicule U چله تابستان
summertime U هنگام تابستان
summer is in U تابستان رسید
midsummer U چله تابستان
summer ide U فصل تابستان
aestivate U تابستان را گذراندن
summer time U فصل تابستان
midsummer U نیمه تابستان
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
redundant U قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
work file U فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
hygrograph U دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
He is a man who would stoop to anything . U آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> U در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
With the onset of summer. U .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
summery U شبیه تابستان تابستانی
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
summers U چراندن تابستان را بسر بردن
summer U چراندن تابستان را بسر بردن
sike U نهری که در تابستان خشک شود
volt ampere meter U دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
scratchpad U فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
midnight sun U خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . U امسال تابستان می رویم کنار دریا
CD WO U مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey kid [colloquial] U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
Tourists have stayed away in droves this summer. U این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
symmetrical compression U سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
AppleTalk U پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
token bus network U EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
to pair off U دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
not yet <adv.> U نه تا حالا
till now U تا حالا
seeing that U حالا که
now U حالا
forth U از حالا
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
even now U حالا حتی
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
from now on <adv.> U از حالا به بعد
programming U نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
My turn! U حالا نوبت منه!
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
Right now . U همین الان ( حالا)
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
bikes U دوچرخه
bicycle دوچرخه
carts U دوچرخه
bicycles U دوچرخه
carted U دوچرخه
cart U دوچرخه
carting U دوچرخه
bike U دوچرخه
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
cartwright's shop U دوچرخه سازی
hansoms U درشکه دوچرخه
velocipede U دوچرخه پایی
hansom U درشکه دوچرخه
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com