English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
actual address U تعداد متوسط بیت دادهای که در یک زمان مشخص ارسال شده اند
turret motife U طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
mean time U زمان متوسط
mean solar time U زمان متوسط شمسی
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
mean U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meanest U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meaner U متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
diagrammatic U وابسته بشکل یاخط هندسی نمایش داده شده باخطوط هندسی
rates U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
failures U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
mtbf U متوسط زمان که یک قطعه بین دو خرای کار میکند
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
failure U متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
failure U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures U تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
reads U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
mean U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meaner U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
meanest U مدت زمان متوسط ی که یک قطعه بین دو خرابی کار میکند
pendant U سر ترنج [کلاله] [سر ترنج را به طرح های دوران صفویه نسبت می دهند و معمولا نقشی از ترنج مرکزی را نشان می دهد و به صورت های مختلف هندسی، بیضی شکل، دایره ای و چند ضلعی بافته می شود.]
cycle U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycles U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
cycled U تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند
closed cycle reactor system U در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
income velocity of money U سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
speed U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
resolutions U توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolution U توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
speeding U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
averaged U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
velocity gradiant U میزان تغییر سرعت سیال درواحد مسافت عمود بر خط جریان
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
link U تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
combinatorics U محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
rashwan medallion U ترنج رشوان [این شهر در استان کردستان قرار داشته و به بافت قالیچه های خورجینی، گلیم و فرش های هندسی با ترنج مخصوص به این ناحیه شهرت دارد. ترنج این فرش ها بصورت لوزی بزرگ به همراه اشکال هندسی می باشد.]
subroutine U تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
round U تعداد تیر تعداد شلیک دور
roundest U تعداد تیر تعداد شلیک دور
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
oddest U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odd U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder U ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
diagram U خط هندسی
arabic notation U هندسی
geometrical U هندسی
geometric U هندسی
diagrams U خط هندسی
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
diagram U شکل هندسی
geometric pitch U گام هندسی
diagrams U شکل هندسی
diagrammatically U بشکل هندسی
graphs U نمایش هندسی
geometric shapes U اشکال هندسی
geometric mean U میانگین هندسی
diagrammatically U باخطوط هندسی
geometrical isomer U ایزومر هندسی
geometrical figures U اشکال هندسی
geometrical isomerism U همپاری هندسی
geometrical isomerism U ایزومری هندسی
geometric progression U تصاعد هندسی
geometric twist U پیچش هندسی
geometric similarity U تشابه هندسی
geometric series U سریهای هندسی
numerals U هندسی رقومی
mean proportional U واسطه هندسی
geometric growth U رشد هندسی
graphically U با نمایش هندسی
loci U مکان هندسی
locus U مکان هندسی
graph U نمایش هندسی
numeral U هندسی رقومی
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
geometrical progression U فرایازی یا تصاعد هندسی
graph U نقشه هندسی گرافیک
geometric illusion U خطای ادراکی هندسی
graphs U نقشه هندسی گرافیک
chinese fret U [زنجیره ی هندسی چینی]
locus of centres U مکان هندسی مرکزها
locus U مکان هندسی مرکزها
axonometric projection U طرح های هندسی [معماری]
geometrize U از روی قواعد هندسی کارکردن
geodesic dome U گنبد متشکل ازسطوح هندسی
geometry of numbers U نظریه هندسی اعداد [ریاضی]
geometrize U با قواعد هندسی درست کردن
geoid U جسم هندسی شبیه به شبه کره
Boldaji rug U قالی بلداجی چهارمحال با نقوش هندسی
topographic maps U نقشههای توپوگرافی یانقشههای هندسی زمین
aberration عدم دقت هندسی سیستم های اپتیکی
geometrid U خانواده پروانه یابندهای باریک بدن پروانههای هندسی
cogo U یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
model geometric U نمایش کامل سه بعدی یا دوبعدی صحیح هندسی از یک شکل
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presents U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
card-cut U [برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
planimeter U دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed. U هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
eras U دوران
era U دوران
circulations U دوران
circulation U دوران
swimming U دوران
cycle U دوران
periods U دوران
rotation U دوران
cycles U دوران
cycled U دوران
gyration U دوران
vertigo U دوران
period U دوران
gyrations U دوران
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
off season U در دوران کم کاری
peacetime U دوران صلح
off season U در دوران کسادی
space age U دوران کیهان
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
wifehood U دوران زوجیت
paleozoic U دوران اول
fulcrum U نقطه دوران
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
sense of rotation U جهت دوران
rotation about a line U دوران دور یک خط
plane of rotation U سطح دوران
wartime U دوران جنگ
stound U دوران درد
rotation U چرخش دوران
races U دوران مسیر
raced U دوران مسیر
race U دوران مسیر
rotated U دوران کردن
circulations U دوران خون
circulation U دوران خون
aftertime U دوران پیری
rotate U دوران کردن
rotates U دوران کردن
angle of rotation U زاویه دوران
lives U دوران زندگی
revolution U دوران شورش
dizzy U دچار دوران سر
revolutions U چرخش دوران
revolutions U دوران شورش
qyaternary U دوران چهارم
distance between centers U طول دوران
climacteric U دوران یائسگی زن
lucid interval U دوران افاقه
axis of rotation U محور دوران
life U دوران زندگی
revolution U چرخش دوران
desolate <adj.> U بی حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
outgrowth U حاصل
outcomes U حاصل
resume U حاصل
unutilized U بی حاصل
resuming U حاصل
resumed U حاصل
resumes U حاصل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com