English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
welt U حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
welts U حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rosette border U حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
Zipper selvage U حاشیه زیپ شکل [در مناطق کرد نشین شرق ترکیه عده ای از بافندگان حاشیه های فرش خود را بصورت دندانه زیپ می بافند بطوری که کل حاشیه شکل یک زیپ بسته را نشان می دهد.]
minor border U حاشیه فرعی [حاشیه کناری] [این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
Kufic border U حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
ragged U متن چاپ شده با حاشیه سمت چپ هم سطح , حاشیه سمت راست غیر مسط ح
ragged U متن چاپ شده با حاشیه سمت راست هم سطح و حاشیه سمت چپ غیر مسط ح
friezes U حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
frieze U حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
turtle border U حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
concave fillet weld U جوشکاری مغزی مقعر جوشکاری مغزی
cloud band border [حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
leathern U چرمی
leatherly U چرمی
leathery U چرمی
straps U بند چرمی
jerkins U نیمتنه چرمی
holster U جلد چرمی
leather belt U تسمه چرمی
leather U چرمی کردن
leather U قیش چرمی
strap U بند چرمی
bullwhip U شلاق چرمی
medicine ball U توپ چرمی
taws U تازیانه چرمی
jerkin U نیمتنه چرمی
valises U کیسه چرمی
valise U کیسه چرمی
kid gloves U دستکش چرمی
leather U بند چرمی
holsters U جلد چرمی
cf U مخفف جلد چرمی
lederhosen U شلوار چرمی [پوشاک و مد]
gasket U واشر مقوایی یا چرمی
gaskets واشر مقوایی یا چرمی
finger tab U دستکش چرمی سوراخدارکمانگیر
shiner U کفش چرمی برقی
leather pants {pl} [American] U شلوار چرمی [پوشاک و مد]
leather trousers {pl} U شلوار چرمی [پوشاک و مد]
leathers U لباس چرمی محافظ
blackjack U چماق یا شلاق چرمی
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
palm and needle U کفه چرمی ملوانی و سوزن
sweatband U نوار چرمی دور کلاه
sweatbands U نوار چرمی دور کلاه
holsters U در جلد چرمی قرار دادن
jerkins U کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
holster U در جلد چرمی قرار دادن
jerkin U کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
portfolio U کیف چرمی بزرگ مقام
portfolios U کیف چرمی بزرگ مقام
aparejo U نوعی پالان چرمی یا پارچهای
armguard U قطعه چرمی محافظ دست کمانگیر
butting U حلقه چرمی دور دستگیره پارو
Herati border U طرح حاشیه هراتی [این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
gadroon U اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
trap U فاصله چرمی بین شست انگشتان دستکش
keepers U تورزیر اب حلقه چرمی وصل به تسمه تفنگ
keeper U تورزیر اب حلقه چرمی وصل به تسمه تفنگ
cerebric U مغزی
nuclear U مغزی
braided U مغزی
medullary U مغزی
cacuminal U مغزی
medullar U مغزی
braininess U مغزی
frothiness U بی مغزی
encephalic U مغزی
medillary U مغزی
cerebral U مغزی
braid U مغزی
anencephaly U بی مغزی
cores U مغزی
core U مغزی
fillets U مغزی
sententiousness U پر مغزی
fillet U مغزی
inanity U بی مغزی
filleting U مغزی
braids U مغزی
anencephalia U بی مغزی
filleted U مغزی
thoroughbrace U تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
sporran U چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
cortical blindness U نابینایی مغزی
brain death U مرگ مغزی
cerebral compression U فشردگی مغزی
cortical control U کنترل مغزی
cortical inhibition U بازداری مغزی
feeble mindedness U سبک مغزی
cerebral contusion U کوفتگی مغزی
cerebrovascular U مغزی- عروقی
wire core U مغزی سیمی
cerebro spinal U مغزی- نخاعی
coil form U مغزی پیچک
cerebral laceration U پارگی مغزی
encephalization U مغزی شدن
encorticalization U مغزی شدن
cortical deafness U کری مغزی
encephalopathy U بیماری مغزی
cerebration U فعالیت مغزی
welts U مغزی گذاشتن
hearts U مغزی طناب
brain abscess U ابسه مغزی
brain abscess U دمل مغزی
glioma U غده مغزی
silliness U سبک مغزی
concussion U ضربه مغزی
idiocy U سبک مغزی
heart U مغزی طناب
mental U مغزی هوشی
jute heart U مغزی کنفی
prosencephalic U جلو مغزی
peduncle U پایک مغزی
menticide U شستشوی مغزی
brain center U مرکز مغزی
brain concussion U ضربه مغزی
brain washing U شستشوی مغزی
brain lesion U ضایعه مغزی
brain work U کار مغزی
brain worker U کارگر مغزی
welt U مغزی گذاشتن
brain injury U اسیب مغزی
brain damage U اسیب مغزی
brain waves U امواج مغزی
cerebral sclerosis U تصلب شرایین مغزی
acute brain syndrome U نشانگان مغزی حاد
convex fillet weld U جوش مغزی محدب
cerebral electrotherapy U برق درمانی مغزی
cerebral vascular accident U سانحه عروقی مغزی
acute brain disorder U اختلال مغزی حاد
csf U مایع مغزی- نخاعی
cerebro spinal fluid U مایع مغزی- نخاعی
cerebro spinal axis U محور مغزی- نخاعی
beak-moulding U [ابزار مغزی آویزان]
brain injured U اسیب دیده مغزی
cerebral arteriosclerosis U تصلب شرایین مغزی
meningioma U غده پردههای مغزی
cva U سانحه عروقی- مغزی
obs U نشانگان اسیب مغزی
organic brain syndrome U نشانگان اسیب مغزی
encephalization quotient U بهر مغزی شدن
wernicke's encephalopathy U بیماری مغزی ورنیکه
rainbow border U حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
elizur's test for organicity U ازمون اسیب مغزی الیزور
fillet like architrave U گچ بری سرستون مغزی گون
fillet under the nose of a step U مغزی لبه یا دماغه پله
minimal brain damage U کمترین اسیب مغزی موثر
weak intellect U سبک مغزی خبطی کم عقلی
crupper U تکه چرمی که به پشت زین بسته میشود واز زیر دم اسب میگذرد
cerebrospinal U مربوط به نخاع ومغز مغزی نخاعی
imbecilely U از روی کودنی یا سبک مغزی ابلهانه
cimbia U [نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
sabretache U خرجین یاکیسه چرمی پهن که بکمر بند سرباز سواره نظام اویخته است
neuron U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neurons U رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
angle-fillet U [ابزار مغزی برای پوشاندن درزهای داخلی]
brain death U از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
brainwash U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed U تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
half bound U درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
holster U جلد چرمی هفت تیر وتپانجه جلد
brief case [briefcase] U کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case U کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
holsters U جلد چرمی هفت تیر وتپانجه جلد
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
bordered U حاشیه زه
selvedge U حاشیه
brim U حاشیه
bordering U حاشیه زه
outskirt U حاشیه
bordering U حاشیه
apostil U حاشیه
skirted U حاشیه
brimmed U حاشیه
draught U حاشیه
draft U حاشیه
rand U حاشیه
marge U حاشیه
selvage U حاشیه
border line U خط حاشیه
skirts U حاشیه
gloss U حاشیه
skirt U حاشیه
rims U حاشیه
fringes U حاشیه
rim U حاشیه
verge U حاشیه
fringe U حاشیه
verges U حاشیه
listel U حاشیه
kerb=curb U حاشیه
skirter U حاشیه رو
bordered U حاشیه
border U حاشیه زه
postil U حاشیه
border U حاشیه
braided U حاشیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com