English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
branch U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branches U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nip U کش رفتن جوانه زدن
nipped U کش رفتن جوانه زدن
nips U کش رفتن جوانه زدن
gemmulation U جوانه کوچک ایجادموجود تازه توسط جوانه سلولی
tiller U جوانه جوانه زدن
tillers U جوانه جوانه زدن
confedration of states U دولت جدیدی تشکیل نمیشود
To accord recognition to a new government. U دولت جدیدی را برسمیت شناختن
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
docile U سر براه
transvaluate U سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvalue U سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
waiting U چشم براه
inaugurated U براه انداختن
launghing U براه اندازی
inaugurates U براه انداختن
destined U عازم براه
inaugurating U براه انداختن
he went his way U براه خودرفت
inaugurate U براه انداختن
rehashes U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed U بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
Thats no news to me. U این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
to kick ones heels U چشم براه ایستادن
to look out U چشم براه بودن
to keep any one waiting U کسیرا چشم براه
march order U حاضر براه کردن
he went his way U رفت براه خود
They have come out with a new gimmick to attract customers . U کلک جدیدی برای جلب مشتری پیدا کرده اند
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddle U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
to kick one's heels U چشم براه ایستادن منتظرایستادن
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
formatter U برنامهای که متن را به حالت جدیدی تبدیل میکند طبق پارامترها یا کدهای توکار
to fang a pump U براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
drown out <idiom> U سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
seedling U جوانه
seedlings U جوانه
shootings U جوانه
shooting U جوانه
youngling U جوانه
bud U جوانه
buds U جوانه
offshoot U جوانه
offshoots U جوانه
budded U جوانه
gemmiferous U جوانه زن
gemma U جوانه
acrospire U جوانه زدن
pullulation U جوانه زنی
pullulate U جوانه زدن
shot U جوانه زده
shots U جوانه زده
germinated U جوانه زدن
germinate U جوانه زدن
pululate U جوانه زدن
ratoon U جوانه گیاه
burgeon U جوانه زدن
burgeoned U جوانه زدن
burgeoning U جوانه زدن
burgeons U جوانه زدن
budded U جوانه زدن
taste buds U جوانه چشایی
taste bud U جوانه چشایی
sprit U جوانه زدن
bud U جوانه زدن
buds U جوانه زدن
ratoon U جوانه زدن
germinates U جوانه زدن
germinant U جوانه زننده
sprouting U جوانه زدن
sprouts U جوانه زدن
leaf U جوانه زدن
gemmate U جوانه دار
germin U جوانه زدن
gemmiparous U جوانه دار
gemmiparous U جوانه اور
sprouted U جوانه شاخه
sprouted U جوانه زدن
gemmation U جوانه زنی
sprouts U جوانه شاخه
erupt U جوانه زدن
erupted U جوانه زدن
sprout U جوانه زدن
erupts U جوانه زدن
germinating U جوانه زدن
sprout U جوانه شاخه
germination U جوانه زنی
erupting U جوانه زدن
shoot U جوانه زدن انشعاب
seedling U جوانه کوچک درخت
repullulate U دوباره جوانه زدن
seedlings U جوانه کوچک درخت
A aron's rod U [میله ای با برگ و جوانه گل]
grown U رسیده جوانه زده
chrysalis U شفیره حشرات جوانه
spurting U جهش جوانه زدن
shoots U جوانه زدن انشعاب
sprit U جوانه یا شاخه کوچک
spurt U جهش جوانه زدن
chrysalises U شفیره حشرات جوانه
spurts U جهش جوانه زدن
spurted U جهش جوانه زدن
declaratory statute U قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
peeped U جوانه زدن اشکار شدن
peeps U جوانه زدن اشکار شدن
peeping U جوانه زدن اشکار شدن
peep U جوانه زدن اشکار شدن
blastogenesis U تکثیر از راه جوانه زدن
hash U سیستم کدگذاری مشتق شده از کد ASCII که شماره کدها برای سه حرف اول افزوده می شوند تا عدد جدیدی برای کد hash بدست اید
pussyfoot U دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step U رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go U چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
proliferous U بارور شونده بوسیله پیازیا جوانه زنی وامثال ان
scotland yard U اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
mouch U راه رفتن دولادولاراه رفتن
trot U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots U یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
grain U دانه دانه کردن جوانه زدن
parade U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades U سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading U سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded U سان رفتن رژه رفتن محل سان
filched U کش رفتن
filch U کش رفتن
to get one's monkey up U از جا در رفتن
snip U کش رفتن
to go back ward U پس رفتن
crawled U رفتن
to hang back U پس رفتن
gangs U رفتن
crawl U رفتن
regressing U پس رفتن
regresses U پس رفتن
pilfers U کش رفتن
retires U پس رفتن
pilfering U کش رفتن
retire U پس رفتن
pilfered U کش رفتن
pilfer U کش رفتن
admit U رفتن
admits U رفتن
admitting U رفتن
regressed U پس رفتن
to go bang U در رفتن
filching U کش رفتن
filches U کش رفتن
regress U پس رفتن
retrograde U پس رفتن
to go backward U پس رفتن
to d.deep in to U فر رفتن در
gang U رفتن
meddled U ور رفتن
meddle U ور رفتن
to fly off U در رفتن
to do out of U کش رفتن
goes U رفتن
swipe U کش رفتن
to do a guy U در رفتن
to flow over U سر رفتن
go U رفتن
swiped U کش رفتن
going U رفتن
swiping U کش رفتن
short-changes U کش رفتن
to foot it U رفتن
to go to the bottom U ته رفتن
sinks U ته رفتن
crawls U رفتن
to get over U رفتن از
to get away U رفتن
to go to mess U رفتن
to fall away U پس رفتن
to fall away U رفتن
sink U ته رفتن
twiddled U ور رفتن
twiddle U ور رفتن
meddles U ور رفتن
twiddles U ور رفتن
departures U رفتن
jauk U ور رفتن
betake U رفتن
bleneh U پس رفتن
pullback U پس رفتن
break loose U در رفتن
to break loose U در رفتن
to peter out U پس رفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com