English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to box the compass U جهات سی ودوگانه قطب نمارابه ترتیب گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
central strip U جداکننده جهات
scundine quid U از برخی جهات
the four cardinal points U جهات اربعه
cardinal points U جهات اصلی
cardinal headings U جهات اصلی
intermediate points U جهات میانی
quadrantal points U جهات فرعی
intercardinal points U جهات فرعی
in somewise U از پارهای جهات
intercardinal headings U جهات فرعی
cutting direction of a saw U جهات برش اره
reference line U خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
to orient oneself U جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
goat antelope نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
pascal U فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
rosette U اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
rosettes U اشکال و الگوهای استانداردی برای بکارگیر مکانیزم تبدیل تغییر حاصل از تنش به سیگنالهای الکتریکی برای تنشها درهمه جهات
Kasim Ushag design U طرح قسیم اوشاق [عشاق] [مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
regvlarity U ترتیب
pial U بی ترتیب
anomalies U بی ترتیب
ordering U ترتیب
order U ترتیب
regularity U ترتیب
anomaly U بی ترتیب
regularities U ترتیب
systems U ترتیب
collocation U ترتیب
to order <idiom> U به ترتیب
set up U ترتیب
sequence U ترتیب
serialization U ترتیب
sequences U ترتیب
disorderly U بی ترتیب
irregular U بی ترتیب
to make an arrangement U ترتیب
arr U ترتیب
assortment U ترتیب
assortments U ترتیب
system U ترتیب
orderliness U ترتیب
out of kelter U بی ترتیب
configurations U ترتیب
configuration U ترتیب
arrangements U ترتیب
kelter U ترتیب
catenation U ترتیب
respectively U به ترتیب
randomly U بی ترتیب
random U بی ترتیب
arrangement U ترتیب
kelter or kilter U ترتیب
lay out U ترتیب
ataxic U بی ترتیب
organisations U ترتیب
ordonnance U ترتیب
orderless U بی ترتیب
immethodical U بی ترتیب
management U ترتیب
arramgement U ترتیب
managements U ترتیب
in series U به ترتیب
organizations U ترتیب
organization U ترتیب
arrangment U ترتیب
dresses U ترتیب دادن
sort order U نظم ترتیب
to map out U ترتیب دادن
sequence counter U ترتیب شمار
discipline U تادیب ترتیب
descending sort U ترتیب نزولی
disciplines U تادیب ترتیب
desultorily U بطور بی ترتیب
firing order U ترتیب احتراق
dress U ترتیب دادن
in chronological order U به ترتیب تاریخ
system U نظم ترتیب
systems U نظم ترتیب
tactics U نظم و ترتیب
indue order U به ترتیب صحیح
gradational U به ترتیب درجه
line up U به ترتیب ایستادن
line-up U به ترتیب ایستادن
line-ups U به ترتیب ایستادن
first in first out U به ترتیب ورود
rating U ترتیب تقدم
ratings U ترتیب تقدم
fifo U به ترتیب ورود
expandede order U ترتیب مبسوط
kelter U بی ترتیب مختل
In this order. In this way. U باین ترتیب
word order U ترتیب واژه ها
untune U بی ترتیب کردن
disciplining U تادیب ترتیب
sort key کلید ترتیب
partial order U ترتیب جزئی
march order U ترتیب راهپیمایی
calling sequence U ترتیب فراخوانی
relative location U ترتیب نسبی
permanency U ترتیب همیشگی
permanencies U ترتیب همیشگی
partial order U پاره ترتیب
castrametation U فن ترتیب اردو
make-up U ترتیب گریم
disordered U بی ترتیب اشفته
birth order U ترتیب ولادت
ascending order U ترتیب صعودی
order of battle U ترتیب نیرو
alphabetical order U ترتیب رکوردها
orchestrations U ترتیب هم اهنگی
orchestration U ترتیب هم اهنگی
schemes U ترتیب رویه
schemed U ترتیب رویه
scheme U ترتیب رویه
random fill U خاکریز بی ترتیب
arrengement U ترتیب دادن
sequence check U مقابله ترتیب
collating sequence U ترتیب تلفیقی
run U ترتیب محوطه
sequencing U ترتیب دهی
curialism U ترتیب دربارپاپ
ordains U ترتیب دادن
ordaining U ترتیب دادن
ordained U ترتیب دادن
ordain U ترتیب دادن
data set U ترتیب داده
decreasing order U ترتیب کاهنده
runs U ترتیب محوطه
sequencing U ترتیب گذاری
critical assembly U ترتیب بحرانی
compose sequence U ترتیب ساختگی
rearrngement U ترتیب مجد د
connecting arrangement U ترتیب پیوسته
sequence number U شماره ترتیب
connecting arrangement U ترتیب متصل
control sequence U ترتیب کنترل
lighting scheme U ترتیب روشنایی
sequencer U ترتیب سنج
descending order U ترتیب نزولی
layout U ترتیب وسایل
hereto <adv.> U به این ترتیب
chronological U به ترتیب تاریخ
rearrangements U ترتیب مجدد
alternatively <adv.> U به ترتیب دیگر
sequences U ترتیب دادن
rearrangement U ترتیب مجدد
hereunto <adv.> U به این ترتیب
instrumentation U ترتیب اهنگ
concerning this <adv.> U به این ترتیب
for this purpose <adv.> U به این ترتیب
as to that <adv.> U به این ترتیب
sequences U رشته ترتیب
layouts U ترتیب وسایل
formation U ترتیب قرارگرفتن
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> U به ترتیب دیگر
arrangements U ترتیب تنظیم
precedence U ترتیب تقدم
arrangement U ترتیب تنظیم
sequence U رشته ترتیب
arrangement U ترتیب اصلاح
sequence U ترتیب دادن
apart from that <adv.> U به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> U به ترتیب دیگر
train U نظم ترتیب
trains U نظم ترتیب
trained U نظم ترتیب
by the same token <adv.> U به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> U به ترتیب دیگر
sequence control U کنترل ترتیب
rough and tumble U بی نظم و ترتیب
arrangements U ترتیب اصلاح
on this <adv.> U به این ترتیب
bibliotic U مربوط به ترتیب کتب
prearrange U قبلا ترتیب دادن
pre arrenge U از پیش ترتیب دادن
queued U که به ترتیب بررسی می شوند
bell and hopper arrangement U ترتیب قیف و مخروط
chime U ترتیب زنگهای موسیقی
sequence of command U ترتیب توالی فرامین
sequence number U شماره ترتیب توالی
rank U طلب شده ترتیب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com