Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
that was a quasi war
U
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
entitative
U
واقعی مربوط بوجودخارجی چیزی
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
underrating
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrates
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrated
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
U
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
if i had thought of that
U
نبود
it was nothing short of
U
کم از.....نبود
he did the wrong thing
U
نبود
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
he did not dislike itŠt.
U
بی میل نبود
no offences was meant
U
توهین نبود
lack of incentive
U
نبود انگیزه
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
U
دل تو دلم نبود
it wasnot for noyhing that
U
بی خود نبود که
he was not inclined to go
U
مایل برفتن نبود
he did not dislike itŠt.
U
ولی بی میل هم نبود
it was not p to do that
U
کردن انکارمصلحت نبود
it was all quiet in london
U
درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure
U
جریانش درست نبود
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
there was no mail to day
U
امروز پست نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
there was not a soul
U
ذی نفسی انجا نبود
I had completely forgotten .
U
هیچ یادم نبود
he was proof against harm
U
اسیب بردار نبود
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
There wasnt a thing to eat.
U
هیچ چیز نبود که بخوریم
i'm sure i did not mean it
U
باور کنیدمقصودم این نبود
Nobody was there but me.
U
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
it was no part of my plan
U
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
He was I'll advised to quit (resign).
U
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
It wasnt much of a dinner .
U
زیاد شام مهمی نبود
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
Unfortunately it was not to be .
U
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
She wasn't any too pleased about his idea.
U
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
It was warm , but not hot .
U
هوا گرم بود ولی داغ نبود
he was in a good temper
U
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
U
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert
U
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
virtual
U
واقعی
literal
U
واقعی
right
U
واقعی
righted
U
واقعی
righting
U
واقعی
veritable
U
واقعی
ex post
U
واقعی
objectives
U
واقعی
actuals
U
واقعی
objective
U
واقعی
real
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
card-carrying
U
واقعی
positive
U
واقعی
factually
U
واقعی
very
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
factual
U
واقعی
veridical
U
واقعی
essentials
U
واقعی
essential
U
واقعی
unfeigned
U
واقعی
ex post saving
U
واقعی
veracious
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
true life
U
واقعی
actual
U
واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
accomplish
U
واقعی کردن
real earnings
U
درامدهای واقعی
practical
U
واقعی کارازموده
actual velocity
U
سرعت واقعی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
bring inbeing
U
واقعی کردن
true power
U
توان واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
actualize
واقعی کردن
true vertical
U
قائم واقعی
true slump
U
نشست واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
never-never
U
غیر واقعی
practicals
U
واقعی کارازموده
never-never land
U
غیر واقعی
actual self
U
خود واقعی
real fluid
U
سیال واقعی
real income
U
درامد واقعی
genuine
U
واقعی حقیقی
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت واقعی
real numbers
U
اعداد واقعی
actual cost
U
هزینه واقعی
insubstantial
U
غیر واقعی
unrealistically
U
غیر واقعی
unrealistic
U
غیر واقعی
airy-fairy
U
غیر واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
truest
U
واقعی حقیقی
actual saving
U
پس انداز واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
actual load
U
بار واقعی
actual key
U
کلید واقعی
real
U
واقعی موجود
real assets
U
دارائیهای واقعی
actual income
U
درامد واقعی
actual expenses
U
مخارج واقعی
true
U
واقعی حقیقی
truer
U
واقعی حقیقی
actual address
U
نشانی واقعی
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
carry out
U
واقعی کردن
real score
U
نمره واقعی
carry into effect
U
واقعی کردن
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
matter of fact
U
بطور واقعی
matter-of-fact
U
بطور واقعی
very
U
واقعی فعلی
incidental expenses
U
هزینههای واقعی
life-size
U
اندازه واقعی
life size
U
اندازه واقعی
put inpractice
U
واقعی کردن
put ineffect
U
واقعی کردن
objective data
U
دادههای واقعی
make a reality
U
واقعی کردن
put into practice
U
واقعی کردن
put into effect
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
actualise
[British]
U
واقعی کردن
actualize
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
execute
U
واقعی کردن
objective value
U
ارزش واقعی
real sector
U
بخش واقعی
true north
U
شمال واقعی
true form
U
فرم واقعی
real address
آدرس واقعی
realised
U
واقعی کردن
realises
U
واقعی کردن
realising
U
واقعی کردن
realize
U
واقعی کردن
realized
U
واقعی کردن
realizes
U
واقعی کردن
realizing
U
واقعی کردن
historical costs
U
هزینه واقعی
nominal
U
غیر واقعی
true complement
U
متمم واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
make something happen
U
واقعی کردن
real wage
U
مزد واقعی
unreal
U
غیر واقعی
real value
U
ارزش واقعی
jisen
U
مبارزه واقعی
real storage
U
انباره واقعی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
no par
U
بدون ارزش واقعی
ideals
U
مطابق نمونه واقعی
ideal
U
مطابق نمونه واقعی
objectively
U
بطور واقعی یا خارجی
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
real national income
U
درامد ملی واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
pepper corn rent
U
اجاره غیر واقعی
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real will
U
نظریه اراده واقعی
unreal
U
غیر واقعی خیالی
false
U
ساختگی غیر واقعی
actual velocity of ground water
U
سرعت واقعی اب زیرزمینی
home whistle
U
امتیاز واقعی یا فرضی
in the p sense of the word
U
بمعنی واقعی کلمه
true meridian
U
نصف النهار واقعی
actual instruction
U
دستور العمل واقعی
actual investment
U
سرمایه گذاری واقعی
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
actual neurosis
U
روان رنجوری واقعی
conductance
U
مقدار هدایت واقعی
index of real wages
U
شاخص دستمزدهای واقعی
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
in the clouds
<idiom>
U
دور از زندگی واقعی
inesse
U
دارای هستی واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com