Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
weapons free
U
جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snake mode
U
روش تعقیب مارپیچی درپدافند هوایی روش پروازمارپیچی هواپیما
tests
U
اختیار
unconsciously
U
بی اختیار
unconscious
U
بی اختیار
mandating
U
اختیار
mandates
U
اختیار
mandated
U
اختیار
controlling
U
اختیار
freedom of the will
U
اختیار
mandate
U
اختیار
spontaneous generation
U
بی اختیار
authorization
U
اختیار
test
U
اختیار
free will
U
اختیار
incoercible
U
بی اختیار
at the d. of
U
به اختیار
clearance
U
اختیار
vetoing
U
حق و اختیار
vetoes
U
حق و اختیار
vetoed
U
حق و اختیار
veto
U
حق و اختیار
authority
U
اختیار
involuntarily
U
بی اختیار
voluntariness
U
اختیار
authorisations
U
اختیار
spontaneous
U
بی اختیار
involuntary
U
بی اختیار
warrant
U
اختیار
warranted
U
اختیار
tested
U
اختیار
warrants
U
اختیار
options
U
اختیار
will
U
اختیار
wills
U
اختیار
willed
U
اختیار
warranting
U
اختیار
option
U
اختیار
controls
U
اختیار
control
U
اختیار
credential
U
اختیار
attribution
U
اختیار
liberties
U
اختیار
liberty
U
اختیار
invested with power
U
دارای اختیار
Delegation of Authority
U
تفویض اختیار
at the mercy of
U
در اختیار دستخوش
as you wish
U
به اختیار شماست
empowers
U
اختیار دادن
empowering
U
اختیار دادن
seller's option
U
اختیار فروشنده
fix on
U
اختیار کردن
to follow a profession
U
پیشهای را اختیار
option
U
اختیار معامله
empower
U
اختیار دادن
authorise
U
اختیار دادن
in the saddle
U
صاحب اختیار
government
U
عقل اختیار
governments
U
عقل اختیار
fire at will
U
اتش به اختیار
jurisdiction
U
اختیار قانونی
will adjust
U
اتش به اختیار
carte blanche
U
اختیار تام
carte blanche
U
اختیار نامحدود
to make one's option
U
اختیار کردن
commander's call
U
در اختیار فرماندهی
powers
U
اقتدار و اختیار
powering
U
اقتدار و اختیار
empowered
U
اختیار دادن
body english
U
چرخش بی اختیار
adoption
U
اختیار اتخاذ
cart blanche
U
اختیار نامحدود
cartle blanche
U
اختیار نامحدود
power
U
اقتدار و اختیار
powered
U
اقتدار و اختیار
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
adopter
U
اختیار کننده
enabled
U
اختیار دادن
absolute authortity
U
اختیار مطلق
enable
U
اختیار دادن
letter of attorney
U
اختیار نامه
power of attorney
U
اختیار نامه
power of authority
U
اختیار نامه
power of procuration
U
اختیار نامه
warrant of attorney
U
اختیار نامه
to be a master of
U
در اختیار خودداشتن
adopted
U
اختیار شده
authorizations
U
اختیار اجازه
enables
U
اختیار دادن
enabling
U
اختیار دادن
full power of attorney
U
اختیار نامه
certificate of authority
U
اختیار نامه
jurisdication
U
اختیار قانونی
options
U
اختیار معامله
invested with power
U
اختیار داده شده
magisterial
U
مطلق دارای اختیار
To authorize someone.
U
به کسی اختیار دادن
ship will adjust
U
ناو اتش به اختیار
he wept involuntarily
U
بی اختیار گریه کرد
lock option
U
اختیار کاربرد قفل
option
U
اختیار خریدیا فروش
catching
U
در اختیار گرفتن توپ
spontaneously
U
به طیب خاطر بی اختیار
fire at will
U
اتش به اختیار خود
plenipotentiary
U
دارای اختیار تام
tutelar authority
U
اختیار ناشی از قیومت
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
run the show
U
اختیار داری کردن
options
U
اختیار خریدیا فروش
to rule the roast
U
اختیار داری کردن
to have the run of a house
U
اختیار خانهای را داشتن
plenipotent
U
دارای اختیار مطلق
plenipotentiaries
U
دارای اختیار تام
discretionally
U
مطابق میل و اختیار
commander's call
U
ساعات در اختیار فرماندهی
bureau
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureaus
U
ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
delegation of authority
U
دادن اختیار انجام عمل
to run the show
U
در کاری اختیار داری کردن
hold at disposal
U
در اختیار دیگری نگهداری کردن
local option
U
اختیار تعیین چیزی درمحل
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
accredits
U
معتبر ساختن اختیار دادن
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
visitatorial
U
وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
Dont mention it . You are welcome.
U
اختیار دارید (درمقام تعارف )
accrediting
U
معتبر ساختن اختیار دادن
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
It is beyond my authority(control).
U
اینکار از اختیار من خارج است
local option
U
اختیار تعیین محل معینی
accredit
U
معتبر ساختن اختیار دادن
to empower somebody to do something
U
اختیار دادن به کسی برای کاری
plenipotentiaries
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to put something at somebody's disposal
U
چیزی را در دسترس
[اختیار]
کسی گذاشتن
suzerain
U
اختیار دار کشور حکومت مطلقه
plenipotentiary
U
تام الاختیار دارای اختیار مطلق
to delegate one's authority to somebody
U
به کسی اختیار تام دادن
[حقوق]
I'll be happy to help
[assist]
you.
U
من با کمال میل در اختیار شما هستم.
as your please
U
هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdom
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms
U
هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted
U
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires
U
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
U
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
U
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
polyandry
U
اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
seller's market
U
بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investor
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investors
U
کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
DD/D
U
نرم افزاری که لیستی از نوع و حالت دادههای پایگاه داده در اختیار قرار میدهد
adjunct register
U
ثبات بیت که در آن بیتهای ابتدایی اطلاعات کنترلی و سایر بیتها در اختیار برنامه است
totaliarian state
U
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
emergency scramble
U
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
command driven software
U
نرم افزار فرمان گرا
empower
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowers
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering
U
صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
weapons hold
U
فرمان اتش قطع در پدافند هوایی
steadied
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadies
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadying
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
steadiest
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
gates
U
فرمان استفاده ازموشک و راکت در جنگ هوایی
steady
U
فرمان داده شده هستم در رهگیری هوایی
gate
U
فرمان استفاده ازموشک و راکت در جنگ هوایی
break off
U
فرمان قطع تک در عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
gate
U
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gates
U
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
midnight
U
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
letters of administration
U
حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
authorized
U
در اختیار قرار داده شده مجاز به اجازه استفاده داده شده
wingman
U
خلبانی که خارج از فرمان دسته هوایی حرکت میکند خلبان جناحی
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
to opt between alternatives
U
یکی از دو شق را برگزیدن برای برگزیدن یکی از دو شق اختیار داشتن
off one's hands
U
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
MSX
U
استاندارد سخت افزار و نرم افزار برای کامپیوترهای خانگی که می توانند از نرم افزار متغیر استفاده کنند
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
ctrl break
U
در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
vendor
U
سخت افزار یا نرم افزاری که با سخت افزار یا نرم افزار فروشنده دیگر هم کار میکند
vendors
U
سخت افزار یا نرم افزاری که با سخت افزار یا نرم افزار فروشنده دیگر هم کار میکند
magna charta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta
U
فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
controlled stick steering
U
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
airlift service
U
سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
system
U
هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند
configuration
U
روش تنظیم و نصب سخت افزار و نرم افزار سیستم کامپیوتری
target market
U
بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
configurations
U
روش تنظیم و نصب سخت افزار و نرم افزار سیستم کامپیوتری
benchmark problem
U
کار یا برنامه بررسی اعتبار کارایی سخت افزار یا نرم افزار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com