Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
revivalist movement
U
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revivalist
U
طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
repaired
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
rehashes
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
U
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
install
U
دایر کردن
set afoot
U
دایر کردن
installing
U
دایر کردن
installs
U
دایر کردن
circulates
U
دایر کردن
circulated
U
دایر کردن
circulate
U
دایر کردن
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
libration
U
جنبش ترازویی و حرکت موازنهای جنبش نمایان ماه
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
resistance force
U
جنبش مقاومت یا جنبش ازادی بخش انقلابی
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
reclaim
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
get up
U
اتو کردن دایر کردن
circulates
U
دایر کردن منتشر کردن
circulate
U
دایر کردن منتشر کردن
circulated
U
دایر کردن منتشر کردن
discreet
<adj.>
U
مبادی آداب
discretional
<adj.>
U
مبادی آداب
discrete
<adj.>
U
مبادی آداب
prudent
[discreet]
<adj.>
U
مبادی آداب
parallels
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleled
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled
U
اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
U
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
purge
U
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purged
U
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
purges
U
پاک کردن داده نا لازم یا قدیمی از فایل یا دیسک
in gear
U
دایر
commissioned
U
دایر
functioning
U
دایر
opens
U
دایر
opened
U
دایر
in good working order
U
دایر
in working condition
U
دایر
open
U
دایر
in a
U
دایر
in order
U
دایر
lived
U
دایر
live
U
دایر
active
U
دایر
operative
U
دایر
operational
U
دایر
operatives
U
دایر
antique wash
U
دواشور کردن فرش جهت کهنه و قدیمی جلوه دادن آن
operated
U
دایر بودن
operate
U
دایر بودن
to come into operation
U
دایر شدن
ws
U
انباره دایر
it is in good working order
U
دایر است
working set
U
مجموعه دایر
utilized lands
U
اراضی دایر
work space
U
فضای دایر
it is not in good workingorder
U
دایر نیست
operates
U
دایر بودن
tempering (metallurgy)
U
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
the game is on
U
بازی دایر است
operable
U
عمل پذیر دایر
run
U
رانش دایر بودن
runs
U
رانش دایر بودن
relays
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relay
U
دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
refills
U
دوباره پر کردن
refilled
U
دوباره پر کردن
replenishing
U
دوباره پر کردن
replenishes
U
دوباره پر کردن
refilling
U
دوباره پر کردن
replenished
U
دوباره پر کردن
refill
U
دوباره پر کردن
double-check
<idiom>
U
دوباره چک کردن
replenish
U
دوباره پر کردن
refreshed
U
دوباره پر کردن
refresh
U
دوباره پر کردن
refreshes
U
دوباره پر کردن
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
re-examines
U
دوباره بازپرسی کردن
revalue
U
دوباره ارزیابی کردن
re-examining
U
دوباره بازپرسی کردن
reactivating
U
دوباره فعال کردن
retake
U
دوباره تسخیر کردن
oversrike
U
دوباره چاپ کردن
regaining
U
دوباره تصرف کردن
re examine
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examine
U
دوباره بازپرسی کردن
re-examined
U
دوباره بازپرسی کردن
revalued
U
دوباره ارزیابی کردن
reactivates
U
دوباره فعال کردن
rescheduled
U
دوباره برنامهریزی کردن
reschedule
U
دوباره برنامهریزی کردن
reschedules
U
دوباره برنامهریزی کردن
rescheduling
U
دوباره برنامهریزی کردن
resurface
U
دوباره روکاری کردن
resurfaced
U
دوباره روکاری کردن
rebuild
U
دوباره ساختمان کردن
revaluing
U
دوباره ارزیابی کردن
regain
U
دوباره تصرف کردن
revise
U
دوباره چاپ کردن
revalues
U
دوباره ارزیابی کردن
reactivate
U
دوباره فعال کردن
resurfaces
U
دوباره روکاری کردن
reactivated
U
دوباره فعال کردن
regained
U
دوباره تصرف کردن
rephrasing
U
دوباره عبارتبندی کردن
regains
U
دوباره تصرف کردن
revisiting
U
دوباره ملاقات کردن
reorganizes
U
دوباره متشکل کردن
revalidate
U
دوباره پادار کردن
rewires
U
دوباره سیمکشی کردن
revisits
U
دوباره ملاقات کردن
recollect
U
دوباره جمع کردن
recollected
U
دوباره جمع کردن
rewiring
U
دوباره سیمکشی کردن
reorganizing
U
دوباره متشکل کردن
recollecting
U
دوباره جمع کردن
recollects
U
دوباره جمع کردن
remarried
U
دوباره عروسی کردن
remarry
U
دوباره عروسی کردن
reorganized
U
دوباره متشکل کردن
rewired
U
دوباره سیمکشی کردن
reorganised
U
دوباره متشکل کردن
retaken
U
دوباره تسخیر کردن
revisit
U
دوباره ملاقات کردن
reorganises
U
دوباره متشکل کردن
reorganising
U
دوباره متشکل کردن
retakes
U
دوباره تسخیر کردن
back fill
U
عمل دوباره پر کردن
revisited
U
دوباره ملاقات کردن
retaking
U
دوباره تسخیر کردن
rewire
U
دوباره سیمکشی کردن
remarries
U
دوباره عروسی کردن
cold start
U
دوباره روشن کردن
reorganize
U
دوباره متشکل کردن
regarding
U
دوباره تسطیح کردن
re establish
U
دوباره برپا کردن
retry
U
دوباره ازمایش کردن
reasure
U
دوباره بیمه کردن
reinterpret
U
دوباره تفسیر کردن
reuse
U
دوباره استفاده کردن
rebind
U
دوباره صحافی کردن
retranslate
U
دوباره ترجمه کردن
retransmit
U
دوباره مخابره کردن
recalculate
U
دوباره حساب کردن
reinsure
U
دوباره بیمه کردن
reassociate
U
دوباره معاشرت کردن
retry
U
دوباره محاکمه کردن
reassociate
U
دوباره متحد کردن
reproducing
U
دوباره چاپ کردن
revising
U
دوباره چاپ کردن
re establish
U
دوباره تاسیس کردن
re export
U
دوباره صادر کردن
re paving
U
دوباره فرش کردن
re sort
U
دوباره جور کردن
re strain
U
دوباره صاف کردن
reopen
U
دوباره باز کردن
restart
U
روشن کردن دوباره
retrocede
U
دوباره واگذار کردن
recommit
U
دوباره زندان کردن
recompose
U
دوباره انشاء کردن
reopened
U
دوباره باز کردن
rejuveoize
U
دوباره جوان کردن
reexamine
U
دوباره امتحان کردن
reforge
U
دوباره جعل کردن
reconditions
U
دوباره درست کردن
recondition
U
دوباره درست کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com