Perdic | جمعیت شناس | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	demographer U	جمعیت شناس

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	malthusian theory of population U	فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
	penny wise and pound foolish U	دینار شناس و ریال شناس
	lapidary U	سنگ شناس گوهر شناس
	lapidarian U	سنگ شناس گوهر شناس
	virologist U	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
	thinly populated U	کم جمعیت
	many peopled U	پر جمعیت
	thickly peopled U	پر جمعیت
	demos U	جمعیت
	corteges U	جمعیت
	herds U	جمعیت
	gaggles U	جمعیت
	desolate U	بی جمعیت
	gaggle U	جمعیت
	gregariously U	با جمعیت
	bodle U	جمعیت
	cortege U	جمعیت
	herd U	جمعیت
	mob U	جمعیت
	mobbed U	جمعیت
	societies U	جمعیت
	society U	جمعیت
	mobbing U	جمعیت
	mobs U	جمعیت
	armies U	جمعیت
	over peopled U	پر جمعیت
	heap U	جمعیت
	heaping U	جمعیت
	heaps U	جمعیت
	army U	جمعیت
	populace U	جمعیت
	gangs U	جمعیت
	gang U	جمعیت
	thronged U	جمعیت
	company U	جمعیت
	companies U	جمعیت
	throng U	جمعیت
	densely populated U	پر جمعیت
	thickly populated U	پر جمعیت
	herding U	جمعیت
	population [pop.] U	جمعیت
	thins U	کم جمعیت
	thinnest U	کم جمعیت
	thinners U	کم جمعیت
	thinned U	کم جمعیت
	thin U	کم جمعیت
	presses U	جمعیت
	press U	جمعیت
	crowd	جمعیت
	crowds U	جمعیت
	full of life U	پر جمعیت
	populations U	جمعیت
	thronging U	جمعیت
	throngs U	جمعیت
	herded U	جمعیت
	population U	جمعیت
	rabble U	جمعیت
	depopulates U	کم جمعیت کردن
	peopling U	جمعیت قوم
	depopulate U	کم جمعیت کردن
	depopulated U	کم جمعیت کردن
	to the cheers of [the crowd] U	با تشویق [جمعیت]
	depopulating U	کم جمعیت کردن
	ruck U	جمعیت وازدحام
	rucks U	جمعیت وازدحام
	demography U	جمعیت شناسی
	the total population U	همه جمعیت
	the crowd scattereal U	جمعیت متفرق شد
	stationary population U	جمعیت ثابت
	sparse population U	جمعیت کم یا پراکنده
	demographic transition U	گذار جمعیت
	demotic distribution U	توزیع جمعیت
	population density U	تراکم جمعیت
	population structure U	ترکیب جمعیت
	population structure U	ساخت جمعیت
	population inversion U	وارونگی جمعیت
	underpopulation U	کمبود جمعیت
	urban population U	جمعیت شهری
	working population U	جمعیت شاغل
	demography U	جمعیت نگاری
	habitancy U	جمعیت سکنه
	habitance U	جمعیت سکنه
	social U	جمعیت دوست
	settled U	جمعیت دار
	multitude U	جمعیت کثیر
	multitudes U	جمعیت کثیر
	population distribution U	توزیع جمعیت
	young population U	جمعیت جوان
	aging population U	جمعیت سالمند
	population growth U	رشد جمعیت
	optimum population U	حد مطلوب جمعیت
	overpopulation U	اضافه جمعیت
	populated U	جمعیت دار
	depopulation U	تخلیه جمعیت
	people U	جمعیت قوم
	people U	تن [جمعیت شهری]
	knight errantry U	جمعیت سلحشوران
	peoples U	جمعیت قوم
	peopled U	جمعیت قوم
	population explosion U	انفجار جمعیت
	bike U	انبوه جمعیت
	bikes U	انبوه جمعیت
	gangs U	جمعیت تشکیل دادن
	birth rate U	ضریب افزایش جمعیت
	birth rates U	ضریب افزایش جمعیت
	party U	دسته متشکل جمعیت
	gregariously U	از روی جمعیت دوستی
	gang U	جمعیت تشکیل دادن
	templar U	عضو جمعیت فراماسون
	populate U	دارای جمعیت کردن
	populates U	دارای جمعیت کردن
	populating U	دارای جمعیت کردن
	A big crowd gathered. U	جمعیت انبوهی جمع شد
	zero population growth U	رشد جمعیت صفر
	population planning U	برنامه ریزی جمعیت
	The police held the crowd back. U	پلیس جمعیت را عقب زد
	flocking U	جمعیت دسته پرندگان
	demography U	مطالعه مهاجرت جمعیت
	flocked U	جمعیت دسته پرندگان
	demography U	علم جمعیت شناسی
	flock U	جمعیت دسته پرندگان
	gregarious U	جمعیت دوست گروه جو
	flocks U	جمعیت دسته پرندگان
	doubling time of population U	زمان دو برابر شدن جمعیت
	the t. population U	کلیه جمعیت همه مردم
	the total population U	تمامی نفوس کلیه جمعیت
	group U	جمعیت گروه بندی کردن
	The crowd was pressing against the gate . U	جمعیت به درورودی فشار می دادند
	She lost her husband in the crowd . U	شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
	groups U	جمعیت گروه بندی کردن
	slum U	محلات پر جمعیت وپست شهر
	slums U	محلات پر جمعیت وپست شهر
	ku kluxer U	عضو جمعیت کوکلس کلان
	There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house . U	دم در سینما جمعیت موج می زند
	paleographer U	خط شناس
	graphologist U	خط شناس
	technologist U	فن شناس
	conurbation U	[ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
	There were some angry looks in the crowd . U	قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
	hidden momentum of population growth U	به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
	to crowd out U	ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
	A big crowd surged into the streets. U	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
	demand factors U	جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
	phrenologist U	جمجمه شناس
	physiognomist U	قیافه شناس
	mythologist U	افسانه شناس
	phonologist U	صوت شناس
	parasitologist U	انگل شناس
	philologer U	زبان شناس
	operation decoder U	عمل شناس
	orientalist U	خاور شناس
	philologist U	واژه شناس
	ornithologist U	پرنده شناس
	orologist U	کوه شناس
	osteologist U	استخوان شناس
	opcode decoder U	رمزالعمل شناس
	ontologist U	هستی شناس
	phenomenologist U	پدیده شناس
	petrologist U	سنگ شناس
	mythologist U	اسطوره شناس
	numismatist U	سکه شناس
	numismatist U	مدال شناس
	odontologist U	دندان شناس
	oenologist U	باده شناس
	oenologist U	شراب شناس
	philologist U	زبان شناس
	paleontologist U	دیرین شناس
	discretional <adj.> U	موقع شناس
	discrete <adj.> U	موقع شناس
	discreet <adj.> U	موقع شناس
	vermeologist U	کرم شناس
	topologist U	مکان شناس
	therapeutist U	درمان شناس
	teleologist U	پایان شناس
	syphilologist U	سفلیس شناس
	spectroscopist U	طیف شناس
	serologist U	سرم شناس
	selenographer U	ماه شناس
	rhythmist U	سجع شناس
	pteridologist U	سرخس شناس
	vulcanologist U	دانشمنداتشفشان شناس
	weather wise U	هوا شناس
	self knowing U	خود شناس
	prudent [discreet] <adj.> U	موقع شناس
	pteridologist U	کرف شناس
	carpologist U	میوه شناس
	zoologist U	جانور شناس
	botanists U	گیاه شناس
	botanist U	گیاه شناس
	conscientious U	وفیفه شناس
	punctual U	وقت شناس
	godly U	خدا شناس
	astronomers U	ستاره شناس
	astronomer U	ستاره شناس
	loyal U	وفیفه شناس
	statisticians U	امار شناس
	statistician U	امار شناس
	geneticists U	نسل شناس
	geneticist U	نسل شناس
	tactfully U	موقع شناس