English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (645 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maintenance U جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brain washing U مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
technologies U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
technology U اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
copy protection U جلوگیری از اعمال کپی
accelerated depreciation U استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
knowledge U وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
automata U ماشینها
agents U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
automata theory U نظریه ماشینها
gridlock U شاخ به شاخی ماشینها
oa U دفتر وادارهای با ماشینها ودستگاههای خودکار
contructive larcency U مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
amortization U استهلاک کردن مستهلک کردن
industrializes U صنعتی کردن
industrialize U صنعتی کردن
industrialising U صنعتی کردن
industrializing U صنعتی کردن
industrialises U صنعتی کردن
industrialization U صنعتی کردن
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
industrialises U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializes U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialize U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializing U بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
tailgate party [American E] U پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
exerting U اعمال کردن
exerted U اعمال کردن
applying U اعمال کردن
exerts U اعمال کردن
apply U اعمال کردن
applies U اعمال کردن
exert U اعمال کردن
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
to use one's influence upon U اعمال نفوذ کردن بر
showing partial views U اعمال نظر کردن
To use force(violence) U اعمال زور کردن
To bring pressure to bear . To exert pressure . U اعمال فشار کردن
use one's influence U اعمال نفوذ کردن
through U ازطریق
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
put on U اعمال کردن بکار گماردن
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
licit U فروش ازطریق مزایده
credit transfers U پرداخت ازطریق انتقال
credit transfer U پرداخت ازطریق انتقال
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powers U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
deflate U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates U خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
bridle U جلوگیری کردن از
arrests U جلوگیری کردن
arrest U جلوگیری کردن
bridling U جلوگیری کردن از
bridles U جلوگیری کردن از
holds U جلوگیری کردن
arrested U جلوگیری کردن
prohibit U جلوگیری کردن
rule out U جلوگیری کردن
hindering U جلوگیری کردن
inhibits U جلوگیری کردن
to provide against U جلوگیری کردن
inhibit U جلوگیری کردن
to keep back U جلوگیری کردن از
checks U جلوگیری کردن از
checked U جلوگیری کردن از
hold U جلوگیری کردن
check U جلوگیری کردن از
bridled U جلوگیری کردن از
keeps U جلوگیری کردن
pull up U جلوگیری کردن
rebuffing U جلوگیری کردن
prevents U جلوگیری کردن از
prevents U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن از
rebuffs U جلوگیری کردن
hold in U جلوگیری کردن
preventing U جلوگیری کردن
prohibits U جلوگیری کردن
prevented U جلوگیری کردن از
prevented U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن
restrains U جلوگیری کردن از
hinder U جلوگیری کردن
hindered U جلوگیری کردن
hinders U جلوگیری کردن
restraining U جلوگیری کردن از
prohibiting U جلوگیری کردن
prevent U جلوگیری کردن از
restrain U جلوگیری کردن از
rebuff U جلوگیری کردن
keep U جلوگیری کردن
rebuffed U جلوگیری کردن
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
erasable U قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
corners U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corner U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
cornering U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
mergers U استهلاک
merger U استهلاک
replacement investment U استهلاک
depreciation U استهلاک
amortisement U استهلاک
damping U استهلاک
dampest U استهلاک
sublation U استهلاک
amortization U استهلاک
dampers U استهلاک
wear and tear U استهلاک
damp U استهلاک
to avoid bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy U از ورشکستگی جلوگیری کردن
repelled U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibits U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelling U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repel U نپذیرفتن جلوگیری کردن از
nail U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
nails U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat U از نفوذگرما جلوگیری کردن
in order to prevent U برای جلوگیری کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
inhibit U از بروزاحساسات جلوگیری کردن
nailed U از انتشارچیزی جلوگیری کردن
depreciation rate U نرخ استهلاک
amortization U استهلاک وام
depreciation allowances U ذخیره استهلاک
depreciable U استهلاک پذیر
damping U استهلاک ارتعاش
accelerated depreciation U استهلاک سریع
sinking U استهلاک نشست
accelerated depreciation U استهلاک سریع
attenuation coefficient U ضریب استهلاک
capital depreciation U استهلاک سرمایه
damping power U امکان استهلاک
depreciation U استهلاک ناچیزشماری
redemption U بازپرداخت استهلاک
electrodynamic damping U استهلاک الکترودینامیکی
allowance for depreciation U ذخیره استهلاک
amortization fund U وجه استهلاک
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself U از افتادن خود جلوگیری کردن
hold U متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by U ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
holds U متصرف بودن جلوگیری کردن از
backout U ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
recompile U کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
geodetic surveying U تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
straight line method of depreciation U استهلاک به روش خط مستقیم
sinking fund U دخیره استهلاک دین
depreciation U کاهش بها استهلاک
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to try to stop the march of time U تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
reductive ad absurdum U روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflage U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com