Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
decision box
U
جعبه تصمیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
container
U
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
containers
U
جعبه حاوی وسایل جعبه اماد جعبه محفظه فرف
magazines
U
مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
magazine
U
مخزن مهمات ناو جعبه خزانه تفنگ جعبه خوراک دهنده
limber chest
U
جعبه حمل مهمات توپخانه جعبه پیش قطار
box pass
U
جعبه کالیبر جعبه پاس
modification kit
U
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
oil gear
U
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
kit
U
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
U
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
resolutions
U
تصمیم
resolution
U
تصمیم
irresolute
U
بی تصمیم
decisions
U
تصمیم
decision
U
تصمیم
weak-kneed
U
بی تصمیم
ruling
U
تصمیم
rulings
U
تصمیم
determination
U
تصمیم
plucks
U
تصمیم
plucking
U
تصمیم
plucked
U
تصمیم
pluck
U
تصمیم
weak kneed
U
بی تصمیم
avowing
U
تصمیم
resolves
U
تصمیم
nonplus
U
بی تصمیم
resolve
U
تصمیم
avows
U
تصمیم
will-power
U
تصمیم
avow
U
تصمیم
decision making
U
تصمیم گیری
to take a d.
U
تصمیم گرفتن
minds
U
تصمیم داشتن
minding
U
تصمیم داشتن
mind
U
تصمیم داشتن
to be resolved
U
تصمیم گرفتن
canons
U
: تصویبنامه تصمیم
canon
U
: تصویبنامه تصمیم
special verdict
U
تصمیم ویژه
decision maker
U
تصمیم گیرنده
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
regnum
U
تصمیم مقتدرانه
decidability
U
تصمیم پذیری
decidable
U
تصمیم پذیر
sewed up
<idiom>
U
تصمیم گیری
decision instruction
U
دستورالعمل تصمیم
cut and dried
<idiom>
U
تصمیم قاطع
afore thought
U
سبق تصمیم
determining
U
تصمیم گرفتن
determine
U
تصمیم گرفتن
undecidable
U
تصمیم ناپذیر
make up one's mind
<idiom>
U
تصمیم گیریکردن
determiner
U
تصمیم گیرنده
determiners
U
تصمیم گیرنده
resolves
U
تصمیم گرفتن
resolutely
U
از روی تصمیم
A one-sided(unilateral)decision.
U
تصمیم یکجانبه
resolve
U
تصمیم گرفتن
decides
U
تصمیم گرفتن
to come to a decision
U
تصمیم گرفتن
to make a decision
U
تصمیم گرفتن
logical decision
U
تصمیم منطقی
decision tree
U
درخت تصمیم
decision process
U
فرایند تصمیم
decision structure
U
ساختار تصمیم
joint resolution
U
تصمیم مشترک
decision symbol
U
علامت تصمیم
decision table
U
جدول تصمیم
freehand
U
ازادی در تصمیم
i made up my mind to
U
تصمیم گرفتم که ...
decide
U
تصمیم گرفتن
resolution
U
نیت تصمیم
determines
U
تصمیم گرفتن
nonplus
U
بی تصمیم بودن
resolutions
U
نیت تصمیم
make up one's mind
U
تصمیم گرفتن
decision theory
U
تئوری تصمیم
ratio decidendi
U
مبنای اصلی تصمیم
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
decision table
U
جدول تصمیم گیری
decision variable
U
متغیر تصمیم گیری
decision tree
U
مسیر تصمیم گیری
decision theory
U
نظریه تصمیم گیری
preform
U
قبلا تصمیم گرفتن
determine
U
اتخاذ تصمیم کردن
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
malice aforethought
U
سبق تصمیم سوء
It was a well - timed ( timely ) decision .
U
تصمیم بموقعی بود
make or buy decision
U
تصمیم به ساخت یاخرید
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
swear off
<idiom>
U
تصمیم به ترک چیزی
without aforethought
U
بدون سبق تصمیم
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
determining
U
اتخاذ تصمیم کردن
determines
U
اتخاذ تصمیم کردن
sub judice
U
بدون تصمیم قضایی
determinants
U
تصمیم گیرنده عاجز
decision model
U
الگوی تصمیم گیری
arbitrament
U
قدرت اتخاذ تصمیم
self determination
U
تصمیم پیش خود
decision support system
U
سیستم پشتیبانی تصمیم
arrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
to decide
[on]
U
تصمیم گرفتن
[در مورد]
orrive at a conclusion
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a decision
U
اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision
U
اتخاذ تصمیم کردن
decision making unit
U
واحد تصمیم گیرنده
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
determinant
U
تصمیم گیرنده عاجز
decision criteria
U
ضوابط تصمیم گیری
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
decidable
U
تصمیم گرفتنی قابل فتوی
to decide on a motion
U
در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
get down to brass tacks
<idiom>
U
فورا شروع به تصمیم گیری
Soc
U
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
willpower
U
تصمیم جدی نیروی اراده
order in council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
dss
U
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
premature decision
U
تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
pass a resolution
U
با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction
U
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
تصمیم گیری برای انجام کاری
zero hour
<idiom>
U
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance
<idiom>
U
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
take something to heart
<idiom>
U
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
She found it hard to make up her mind.
U
برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
U
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree
U
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
It depends on your decison.
U
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
U
وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت
[اصطلاح]
interrupting
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
arranged marriage
U
ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds.
U
در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
decision
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
U
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
U
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
order of council
U
تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
boxes
U
جعبه
hutches
U
جعبه
air box
U
جعبه دم
incasement
U
جعبه
box pass
U
جعبه رخ ده
cist
U
جعبه
box
U
جعبه
drawer
U
جعبه
chest set
U
جعبه
hutch
U
جعبه
drawers
U
جعبه
hot bus bar
U
جعبه
chest
U
جعبه
cases
U
جعبه
kits
U
جعبه
case
U
جعبه
kit
U
جعبه
cages
U
جعبه
cage
U
جعبه
chests
U
جعبه
layer
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers
U
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
case
U
صندوق جعبه
receiver
U
جعبه خزانه
panels
U
جعبه کلیدبرق
panel
U
جعبه کلیدبرق
cases
U
صندوق جعبه
blocks
U
جعبه قرقره
blocked
U
جعبه قرقره
block
U
جعبه قرقره
fuse boxes
U
جعبه فیوز
fuse box
U
جعبه فیوز
connection box
U
جعبه اتصال
sandtable
U
جعبه شنی
completed case
U
جعبه پر شده
colour box
U
جعبه رنگ
crate
U
جعبه بندی
coil box
U
جعبه پیچک
crates
U
جعبه بندی
receivers
U
جعبه خزانه
shuttle box
U
جعبه دو سره
conduit box
U
جعبه انشعاب
tool kits
U
جعبه ابزار
repair kit
U
جعبه تعمیر
tool box
U
جعبه ابزار
tool boxes
U
جعبه ابزار
tool kit
U
جعبه ابزار
crankcase
U
جعبه کارتر
cotainer
U
جعبه باطری
caskets
U
جعبه جواهرات
musical boxes
U
جعبه ساز
gun bag
U
جعبه توپ
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com