Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
convector
U
جسم انتقال دهنده گرما
convectors
U
جسم انتقال دهنده گرما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convection
U
انتقال گرما
heat transfer
U
انتقال گرما
heat transmission
U
انتقال گرما
heat transfer coefficient
U
ضریب انتقال گرما
radiators
U
بیرون دهنده گرما
radiator
U
بیرون دهنده گرما
epicritic
U
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
negotiator
U
انتقال دهنده
alienor
U
انتقال دهنده
transporter
U
انتقال دهنده
transferor
U
انتقال دهنده
alienator
U
انتقال دهنده
transmitters
U
انتقال دهنده
grantor
U
انتقال دهنده
transporters
U
انتقال دهنده
negotiators
U
انتقال دهنده
transmitter
U
انتقال دهنده
transferrer
U
انتقال دهنده
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
transferor
U
مصالح انتقال دهنده
transmissive
U
انتقال دهنده فرستنده
transmissivity
U
نیروی انتقال دهنده
shaft
U
محور انتقال دهنده نیرو
assigner
U
واگذار کننده انتقال دهنده
shafts
U
محور انتقال دهنده نیرو
assignor
U
واگذار کننده انتقال دهنده
fibre optics
U
انتقال دهنده نوار نازکی ازنور
thermostats
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostat
U
:الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
colminator
U
تقویت کننده نور انتقال دهنده نور
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
trimmer
U
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
bailer
U
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst
U
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibiter
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
U
توسعه دهنده ادامه دهنده
conglutinative
U
التیام دهنده جوش دهنده
bailor
U
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitor
U
نمایش دهنده ارائه دهنده
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
radiation of heat
U
گرما
isotherm
U
خط هم گرما
cauma
U
گرما
heat
U
گرما
heats
U
گرما
thermal
U
مربوط به گرما
thermometer
U
گرما سنج
heat absorbing
U
جذب گرما
thermometers
U
گرما سنج
thermal reservoir
U
منبع گرما
I am absolutely baked.
U
از گرما پختم
thermochemistry
U
گرما شیمی
heat flux
U
شار گرما
heat exchange
U
تبادل گرما
heat flow
U
جریان گرما
thermoelasticity
U
گرما کشسانی
thermal flux
U
شار گرما
heat radiation
U
تابش گرما
thermosphere
U
گرما کره
heats
U
گرما حرارت
heat
U
گرما حرارت
heat loss
U
تلف گرما
thermomagnetic
U
گرما مغناطیس
intensity of heat
U
شدت گرما
thermal effect
U
اثر گرما
thermal agitation voltage
U
اثر گرما
thermosphere
U
گرما سپهر
hot cabinet
U
قفسه گرما
incalescent
U
گرما گرای
incalescence
U
گرما جویی
thermal unit
U
واحدسنجش گرما
radiator
U
گرما تاب
calorification
U
پیدایش گرما
btu
U
واحدبریتانیایی گرما
pyromagnetic
U
گرما- مغناطیس
radiators
U
گرما تاب
pyro electricity
U
گرما برق
temperature
U
درجه گرما
adiabatic
U
عایق گرما
radiators
U
گرما افکن
thermoelectric
U
گرما برقی
radiator
U
گرما افکن
cold is merely privative
U
گرما نیست
non conducting
U
عایق گرما
thermo electricity
U
گرما برق
melted
U
از گرما سوختن
temperatures
U
درجه گرما
heat flux density
U
چگالی شار گرما
therms
U
حمام عمومی گرما
thermolytic
U
وابسته به تحلیل گرما
thermoforming
U
شکل دادن با گرما
chinical t.
U
گرما سنج طبی
she cannot bear heat
U
طاقت گرما را ندارد
calorie
U
واحد سنجس گرما
therms
U
واحد گرما حمام
thermonuclear reaction
U
واکنش گرما- هستهای
therm
U
حمام عمومی گرما
therm
U
واحد گرما حمام
to evolve heat
U
گرما بیرون دادن
to resist heat
U
تاب گرما اوردن
cooling water thermometer
U
گرما سنج اب سرد
swelters
U
از گرما بیحال شدن
sweltered
U
از گرما بیحال شدن
b.t.u.
U
واحد بریتانیایی گرما
thermotropism
U
حساسیت نسبت به گرما
diathermacy
U
خاصیت هدایت گرما
thermotropic
U
علاقمند به گرما دماگرای
thermotaxis
U
تحرک در اثر گرما
thermoelectric effect
U
اثر گرما- برق
mechanical equivalent of heat
U
هم ارز مکانیکی گرما
resistant to heat
U
مقاوم در برابر گرما
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
british thermal unit
U
واحد بریتانیایی گرما
calory
U
واحد سنجس گرما
warmth
U
تعادل گرما ملایمت
swelter
U
از گرما بیحال شدن
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
heat stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
she cannot bear heat
U
تاب گرما رانمیاورد
fehrenheit thermometer
U
گرما سنج فارنهایت
calories
U
واحد سنجس گرما
baking enamel
U
لعاب دادن با گرما
hot shorteness
U
شکنندگی حاصل از گرما
heat-stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
warm spot
U
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
conductibility of heat
U
قابلیت هدایت گرما گرمارسانی
heater
U
بخاری دستگاه تولید گرما
thermolytic
U
وابسته به تجزیه در اثر گرما
heaters
U
بخاری دستگاه تولید گرما
electricity
U
مین نور یا گرما یا نیرو
calories
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
calorie
U
واحد گرما در سیستمهای غیرمتریک
heat radiates from the stove
U
گرما ازبخاری متشعشع میشود
stew
U
خیس عرق شدن
[در گرما]
thermographic
U
وابسته به گرما سنجی یادمانگاری
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
registers
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
variations of temperature
U
اختلافات گرما درجات مختلف گرماوسرما
registering
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register
U
ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
chromometer
U
ساعت دقیقی که گرما و سرمادر ان اثر نمیکند
In the heat of the moment
<idiom>
[در گرما گرم کار]
[بحث ومجادله لفظی]
thermostats
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
thermostat
U
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
advection
U
جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
material theory of heat
U
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
glass wool
U
تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
stirling cycle
U
سیکل موتور گرمایی که در ان گرما در حجم ثابت افزوده میشود و سبب انبساط همدمامیگردد
thermodynamics
U
علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
indicator
U
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
thermal
U
کاغذ مخصوص که پوشش آن در اثر گرما سیاه میشود و امکان چاپ حروف با استفاده از یک ماتریس با عناصرگرمایی کوچک میدهد
altitude azimuth
U
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
electrosensitive
U
کاغذ چاپ پوشیده شده از فلر که میتواند حروف را توسط گرما با نوک مخصوص چاپ -Ddot matrix نمایش میدهد
conductance
U
رسانایی الکتریکی گرما رسانایی
metabasis
U
انتقال
conveying
U
انتقال
conveys
U
انتقال
translation
U
انتقال
transportation
U
انتقال
displacement
U
انتقال
translations
U
انتقال
mittimus
U
انتقال
transmissions
U
انتقال
transmission
U
انتقال
transfer check
U
انتقال
assignment
U
انتقال
migration
U
انتقال
marque
U
انتقال
line shaft
U
انتقال
conveyed
U
انتقال
transfer line
U
خط انتقال
conduction
U
انتقال
conveyances
U
انتقال
convey
U
انتقال
transformation
U
انتقال
intuition
U
انتقال
intuitions
U
انتقال
conveyance
U
انتقال
negotiation
U
انتقال
transitions
U
انتقال
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com