English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (47 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sector U جزء تقسیم کردن
sectors U جزء تقسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
graduate U تقسیم بندی کردن
graduates U تقسیم بندی کردن
graduating U تقسیم بندی کردن
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partition U تقسیم افراز کردن
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions U تقسیم افراز کردن
share U تقسیم کردن
shared U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributes U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing U تقسیم کردن
lot U کالا بقطعات تقسیم کردن
lot U تقسیم بندی کردن
canton U به بخش تقسیم کردن
cantons U به بخش تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
divides U تقسیم کردن
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
piecemeal U به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
split U ترک برداشتن تقسیم کردن
third U به سه بخش تقسیم کردن
thirds U به سه بخش تقسیم کردن
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
separate U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
impute U تقسیم کردن متهم کردن
imputed U تقسیم کردن متهم کردن
imputes U تقسیم کردن متهم کردن
imputing U تقسیم کردن متهم کردن
allocate U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates U تقسیم کردن اختصاص دادن
allocating U تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning U تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions U تقسیم کردن تخصیص دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
intersect U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
intersects U تقسیم کردن
parcel U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels U به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administers U تقسیم کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
segment U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments U قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
division U بخش رسته تقسیم کردن
divisions U بخش رسته تقسیم کردن
admeasure U سهم دادن تقسیم کردن
aliquot U بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
aminister U تقسیم کردن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
balkanize U ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
break down U تقسیم بندی کردن
comparmentalize U به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
compart U تقسیم کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
dichotomize U بدو بخش تقسیم کردن
dispart U تقسیم شدن هدف گیری کردن
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
factorize U تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
fractionize U تقسیم بجزء کردن
gerrymander U بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
pottion U تقسیم کردن سهم دادن از
prorate U به نسبت تقسیم کردن
quadrat U به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify U تقسیم به هجای مقطع کردن
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
to d. with others U بادیگران تقسیم یاسهم کردن
to share out U تقسیم کردن
trisect U بسه بخش مساوی تقسیم کردن
whack up U تقسیم به سهام کردن
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allotments U تقسیم
allocates U تقسیم
branch U تقسیم
divisions U تقسیم
allotment U تقسیم
dealing U تقسیم
dispensation U تقسیم
apportionment U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
distribution U تقسیم
dispensations U تقسیم
allocate U تقسیم
admeasurement U تقسیم
distributions U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
division U تقسیم
repartition U تقسیم
sharing U تقسیم
allocating U تقسیم
branches U تقسیم
admensuration U تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
division line U خط تقسیم شده
division sign U نماد تقسیم
severability U قابلیت تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
divider U تقسیم کننده
battery bus U جعبه تقسیم
divided U تقسیم شده
indistributable U تقسیم نشدنی
division of labour U تقسیم کار
divisibility U قابلیت تقسیم
divisible U قابل تقسیم
allotments U پخش تقسیم
graduate U بدرجات تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
divisions of labour U تقسیم کار
division U تقسیم [ریاضی]
delay allowance U زمان تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
scissor U قطع تقسیم
meiosis U تقسیم کاهشی
meiosis U تقسیم سلولی
water point U نقطه تقسیم اب
allotment U پخش تقسیم
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
dividing U تقسیم بندی
parting U تقسیم تجزیه
distributing box U جعبه تقسیم
divisional U مربوط به تقسیم
partings U تقسیم تجزیه
graduating U بدرجات تقسیم
autotomy U تقسیم خودبخود
denominator U تقسیم کننده
denominators U تقسیم کننده
frequency alloment U تقسیم فرکانس
zeradivide U تقسیم بر صفر
divider U پرگار تقسیم
short division U تقسیم باختصار
divisive U تقسیم کننده
division check U ازمایش تقسیم
partition function U تابع تقسیم
sharing the market U تقسیم بازار
distribution box U جعبه تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
frequency distribution U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
frequency division U تقسیم فرکانس
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
division of labor U تقسیم کار
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
splice box U جعبه تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
dividable U قابل تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
junction boxes U جعبه تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
graduates U بدرجات تقسیم
clastic U تقسیم شونده
line graduation U تقسیم بندی خط
load distribution U تقسیم بار
sortition U تقسیم با قرعه
distribution of the estate U تقسیم ترکه
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
hyphenation U تقسیم کلمه
division U عمل تقسیم
distribution pannel U تابلوی تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
dichotomy U تقسیم به دو بخش
divisions U عمل تقسیم
subdivision U تقسیم مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
distribution coefficient U ضریب تقسیم
dichotomies U تقسیم به دو بخش
classis U تقسیم برحسب طبقه
undivided profit U سود تقسیم نشده
table of distribution U جدول تقسیم اماد
distributions U تقسیم ترکه متوفی
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
Six [divided] by three is two. U شیش تقسیم بر سه می شود دو.
time slicing U تقسیم بندی زمانی
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
diffract U باجزاء تقسیم شدن
distributing mains U شبکه تقسیم اصلی
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
work unit U یک واحد تقسیم کار
work breakdown U روش تقسیم کار
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
switch board U صفحه تقسیم برق
distributed profit U سود تقسیم شده
distributed fire U اتش تقسیم شده
unit distribution U روش تقسیم به یکان
distribution point U نقطه تقسیم اماد
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
unmodulated U که تقسیم نشده است
retained profit U سود تقسیم نشده
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
undistributed profits U سود تقسیم نشده
proration U سرشکنی تقسیم به نسبت
indivisible U غیر قابل تقسیم
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
trichotomy U تقسیم بسه بخش
tripartition U تقسیم بسه قسمت
dividend U تقسیم شده است
dividends U تقسیم شده است
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
panel U صفحه تقسیم برق
amorphous U بدون تقسیم بندی
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
panels U صفحه تقسیم برق
maxwell velocity distribution U تقسیم سرعت ماکسول
trisect U تقسیم بسه قسمت
jack box U جعبه تقسیم تلفن
distribution U تقسیم ترکه متوفی
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
dial graduation U تقسیم بندی درجهای
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
self divison U تقسیم خود بخود
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
denominationalism U اعتقاد به تفکیک و تقسیم
redistribution of force U تقسیم مجدد نیروها
divisibly U بطور قابل تقسیم
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
indivisibility U غیر قابل تقسیم بودن
dosing machine U دستگاه تقسیم کننده با مقیاس
karyokinesis U تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
winding up an estate U تقسیم مال بین غرماء
international date line U خط تقسیم نیروهای بین المللی
international division of labor U تقسیم کار بین المللی
quotient U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
metaphse U یکی از مراحل تقسیم پس گاه
undistributed profits tax U مالیات بر سود تقسیم نشده
split-screen U صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen U صفحه تقسیم بندی شده
split screen U صفحه نمایش تقسیم شده
trifurcate U بسه شاخه تقسیم شدن
split screen U صفحه تقسیم بندی شده
undistributed corporate profit U سود تقسیم نشده شرکتها
trichotomy U تقسیم وجود انسان به سه قسمت
meiosis U تقسیم کاهشی یاختهای میوز
trichotomous U بسه بخش تقسیم شده
kelvin U تقسیم شده بصددرجه سانتیگراد
quotients U نتیجه تقسیم یک عدد بر دیگر
quartering U تقسیم چیزی بچهار بخش
sectors U تقسیم دیسک به شیار رهایی
sector U تقسیم دیسک به شیار رهایی
paged address U روش تقسیم حافظه به بخشهایی
spacing U در فواصل مساوی تقسیم بندی
polychotomous U تقسیم شده بچند قسمت
bulk production U تقسیم سوخت درفروف کوچک
dividend U عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com