Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
finable
U
جریمه دار محکوم بدادن جریمه سزاوارجریمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forfeited
U
جریمه
finest
U
جریمه
fined
U
جریمه
amercement
U
جریمه
forfeit
U
جریمه
mulct
U
جریمه
forfeiting
U
جریمه
response cost
U
جریمه
sconce
U
جریمه
forfeits
U
جریمه
fine
U
جریمه
forfeiture
U
جریمه
penalty
U
جریمه
penalties
U
جریمه
forfeit
U
جریمه دادن
penalties
U
تاوان جریمه
sconce
U
جریمه کردن
forfeited
U
جریمه دادن
they mulcted him
U
او را جریمه کردند
forfeits
U
جریمه دادن
forfeit
U
جریمه کردن
forfeits
U
جریمه کردن
forfeiting
U
جریمه دادن
mulct
U
جریمه دادن
demurrage
U
جریمه تاخیر
liable to fine
U
مشمول جریمه
forfeited
U
جریمه کردن
pecuniary
U
جریمه دار
forfeitable
U
مستوجب جریمه
surtax
U
جریمه مالیاتی
finable
U
جریمه بردار
forfoitable
U
جریمه بردار
backwardation
U
جریمه دیرکرد
forfeiting
U
جریمه کردن
fined
U
جریمه کردن
amerceable
U
قابل جریمه
penalized
U
جریمه کردن
fine
U
جریمه کردن
finest
U
جریمه کردن
penalize
U
جریمه کردن
penalizes
U
جریمه کردن
penalised
U
جریمه کردن
penalises
U
جریمه کردن
penalty
U
تاوان جریمه
penalizing
U
جریمه کردن
penalising
U
جریمه کردن
assess
U
جریمه کردن ارزیابی
penalty clauses
U
ماده یا بند جریمه
assessing
U
جریمه کردن ارزیابی
assesses
U
جریمه کردن ارزیابی
assessed
U
جریمه کردن ارزیابی
penalty clause
U
ماده یا بند جریمه
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
part
[ial]
payment of a fine
U
پرداخت قسمتی از جریمه
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
mulct
U
عیب جریمه کردن
misconduct penalty
U
جریمه 01 دقیقه اخراج
sanction
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
sanctioned
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
surcharge
U
مبلغ جریمه نرخ اضافی
sanctioning
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
surcharges
U
مبلغ جریمه نرخ اضافی
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
sanctions
U
مجوز جریمه ضمانت اجرا
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
scot ant lot
U
جریمه یامالیات دسته جمعی
forfeit
U
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeited
U
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeits
U
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
forfeiting
U
بطور جریمه یاتاوان گرفتن
to get off lightly
U
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off easy
U
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to get off cheaply
U
بدون جریمه سنگین رها یافتن
to forfeit something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something
U
چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
liquidated damages
U
پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
I went scot - free .
U
خیلی مفت دررفتم ( بدون جریمه یا تنبیه)
to lose something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to forfeit something
U
مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
contempt
U
در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
penalised
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
penalises
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalize
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing
U
کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
surcharges
U
نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
surcharge
U
نرخ اضافی مالیات اضافی جریمه
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
condemned
U
محکوم
convicts
U
محکوم
indgement debt
U
محکوم به
judgement debt
U
محکوم به
convicting
U
محکوم
object of judgment
U
محکوم به
recognizee
U
محکوم له
doomed
U
محکوم
convicted
U
محکوم
guilty
U
محکوم
under sentence of
U
محکوم به
winning party
U
محکوم له
convict
U
محکوم
liable
U
محکوم
fey
U
محکوم
losing party
U
محکوم علیه
judgement debtor
U
محکوم علیه
under sentence of death
U
محکوم به مرگ
judgment debt
U
محکوم به مالی
he was sentenced to death
U
محکوم بمرگ
recognizor
U
محکوم علیه
convicts
U
محکوم کردن
adjudge
U
محکوم کردن
Sentenced to death .
U
محکوم به مرگ
under sentence of death
U
محکوم به اعدام
out of court
U
محکوم علیه
condemning
U
محکوم شدن
convict
U
محکوم کردن
convicting
U
محکوم کردن
condemning
U
محکوم کردن
condemns
U
محکوم کردن
convicted
U
محکوم کردن
sentencing
U
محکوم کردن
belay
U
محکوم کردن
sentences
U
محکوم کردن
sentence
U
محکوم کردن
attaint
U
محکوم کردن
doomed
U
محکوم به فنا
condemn
U
محکوم کردن
condemn
U
محکوم شدن
condemnable
U
محکوم کردنی
condemner
U
محکوم کننده
convictive
U
محکوم کننده
doom to death
U
محکوم بمرگ
convicted to death
U
محکوم به اعدام
condemns
U
محکوم شدن
sentenced
U
محکوم شده
convict
U
محبوس محکوم کردن
convicting
U
شخص مقصر و محکوم
convict
U
شخص مقصر و محکوم
condemns
U
محکوم کردن افراد
to be ill-fated
U
محکوم به فنا بودن
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
to be doomed
U
محکوم به فنا بودن
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
convicted
U
محبوس محکوم کردن
sentenced to the lash
U
محکوم به خوردن شلاق
condemn
U
محکوم کردن افراد
convicts
U
محبوس محکوم کردن
guilty of fraud
U
محکوم به علت کلاهبرداری
convicting
U
محبوس محکوم کردن
adjudicated case
U
قضیه محکوم بها
condemning
U
محکوم کردن افراد
res judicata
U
قضیه محکوم بها
he got three months
U
به سه ماه حبس محکوم شد
convicts
U
شخص مقصر و محکوم
convicted
U
شخص مقصر و محکوم
convicted to life imprisonment
U
محکوم به حبس ابد
lose the case
U
محکوم شدن در دعوی
sentence
U
رای دادن محکوم کردن
conviction
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
convictions
U
محکوم یا مجرم شناخته شدن
sentences
U
رای دادن محکوم کردن
dock
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
docked
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
foredoom
U
ازپیش مقدر یا محکوم کردن
sentencing
U
رای دادن محکوم کردن
docks
U
جای محکوم یازندانی در محکمه
autre fois acquit
U
قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
I had no choice ( alternative ) but to marry her .
U
محکوم بودم که با اوازدواج کنم
death watch
U
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
self condemnation
U
محکوم ساختن نفس محکومیت وجدایی
mugs
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugging
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mugged
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
mug
U
کتک زدن عکس شخص محکوم
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The court condemned the murderer to life imprisonment .
U
دادگاه قاتل را ره حبس ابد محکوم کرد
sisyphus
U
سیسیفوس که محکوم به غلتاندن سنگی بروی کوه بود
flying dutchman
U
ملوان هلندی که محکوم شد تا روز قیامت روی دریا بماند
self condemned
U
محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
bill of attainder
U
لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
ticket of leave
U
سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
distress
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receivers
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
distresses
U
توقیف مال متخلف و دادن ان به قبض طرف زیان دیده تامین خواسته یا محکوم به اضطرار
receiver
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
brian kellogg
U
پیمانی که مبتکر ان بریان کلوگ وزیرخارجه امریکا در 8291 بودو امضا کنندگان ان جنگ را به عنوان وسیله حل اختلافات بین المللی محکوم و تحریم کردند
deportees
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportee
U
محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
quarter session
U
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
adjudged
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
U
داوری کردن محکوم کردن
adjudging
U
داوری کردن محکوم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com