English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
circular flow of income U جریان دوری درامد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circular flow U جریان دوری
flow of income U جریان درامد
stream of income U جریان درامد
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
gini coefficient U شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
periodicity U دوری
grail U دوری
separations U دوری
distance U دوری
cyclical U دوری
improbability U دوری
dish U دوری
patera U دوری
serial U دوری
dishes U دوری
separation U دوری
serials U دوری
distances U دوری
periodic U دوری
paten U دوری
inaccessibility U دوری
recurring U دوری
remoteness U دوری
celestial lonitude U دوری
farness U دوری
rotation U دوری
inverisimilitude U دوری
that far U بان دوری
circular definition U تعریف دوری
remotion U حرکت دوری
separated U مفارقت دوری
patellar U دوری وار
to keep at arms length U دوری کردن از
circular reasoning U استدلال دوری
separates U مفارقت دوری
aviod U دوری کردن از
shun U دوری واجتناب
rangefinders U دوری یاب
separate U مفارقت دوری
keep off U دوری کردن
dory defence U دفاع دوری
shuns U دوری واجتناب
to give wide berth to U دوری کردن از
shunning U دوری واجتناب
shunned U دوری واجتناب
encyclic U عمومی دوری
turning away U دوری واجتناب
to keep one's distance U دوری جستن
serial correlation U همبستگی دوری
cyclic graph U گراف دوری
avoids U دوری کردن از
eccentricities U دوری از مرکز
to back out [of] U دوری کردن [از]
eccentricity U دوری از مرکز
avoid U دوری کردن از
to fight shy of U دوری کردن از
to keep one's d. U دوری کردن
avoided U دوری کردن از
declination U دوری ازمحوراصلی
avoiding U دوری کردن از
recurring decimals U اعشار دوری
cyclic group U گروه دوری [ریاضی]
back out U دوری کردن از موج
He is distantly related to us . U نسبت دوری با ما دارد
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to keep the peace U از جنگ دوری کردن
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
patellate U بشکل قاب یا دوری یاطشت
abduction U دوری از مرکز بدن قیاسی
elusive U کسی که ازدیگران دوری میکند
to distance [dissociate] oneself from U دوری [قطع همکاری] کردن از
He is distantly related to me . U بامن نسبت دوری دارد
eluded U طفره زدن دوری کردن از
eludes U طفره زدن دوری کردن از
eluding U طفره زدن دوری کردن از
buttress spacing U دوری محورهای پشت بندها
elude U طفره زدن دوری کردن از
mugwump U سیاست و حزب بازی دوری میکند
to turn one's back on somebody U از کسی دوری کردن [اصطلاح مجازی]
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] U از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
the holy grail U دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
patelliform U مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
encratites U فرقهای ازنصاراکه ازگوشت خوردن وباده نوشی واختیارجفت دوری می
master slave manipulator U بازو و دست خودکار که به وسیله اپراتوراز فاصله دوری هدایت میشود
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
proceeds U درامد
admission U درامد
total income U درامد کل
returns U درامد
returning U درامد
returned U درامد
return U درامد
prelusion U درامد
means U درامد
total revenue U درامد کل
remunerative U پر درامد
revenue U درامد
emolument U درامد
earning U درامد
emoluments U درامد
income U درامد
gainings U درامد
admissions U درامد
hatch U درامد
hatched U درامد
makings U درامد
comings in U درامد
hatches U درامد
it wasprologue to the nextmove U درامد
earnings U درامد
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
scrambling U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled U دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
relative income U درامد نسبی
tax revenue U درامد مالیاتی
per capita income U درامد سرانه
nominal income U درامد اسمی
Inland Revenue U درامد داخلی
net revenue U درامد خالص
prelude U پیش درامد
preludes U پیش درامد
net income U درامد خالص
broken-down U ازپای درامد
broken down U ازپای درامد
revenue sources U منابع درامد
permanent income U درامد دائمی
earn U درامد داشتن
ordinary income U درامد عادی
supplementary income U درامد تکمیلی
present income U درامد حال
present income U درامد جاری
temporary income U درامد موقتی
revenue function U تابع درامد
internal revenue U درامد داخلی
revenue sharing U سهیم در درامد
earned U درامد داشتن
means U توانائی درامد
personal income U درامد سرانه
real income U درامد واقعی
personal income U درامد شخصی
psychic income U درامد بی دردسر
notional income U درامد فرضی
prologues U پیش درامد
prologue U پیش درامد
sinfonia U پیش درامد
notional income U درامد خیالی
earns U درامد داشتن
income determination U تعیین درامد
illicit earning U درامد نامشروع
benefice U درامد کلیسایی
deferred credits U درامد پس افتاده
current income U درامد جاری
unremunerative careers U مشاغل کم درامد
gross income U درامد ناخالص
flow of income U گردش درامد
unearned revenue U درامد باداورده
unearned revenue U درامد نامکتسب
average revenue U درامد متوسط
attachment of earnings U توقیف درامد
mean income U درامد متوسط
median income U درامد متوسط
annual income U درامد سالانه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com