English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
indravgnt U جریان درونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
interflow U جریان اب درونی
Other Matches
internal furnace U کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
dynamically U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic U نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
marking current U جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current U جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
flows U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flow U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed U سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver U گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit U جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
invert U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverts U جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current U جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
amps U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere U واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne U ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor U مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
induction current U جریان القاء شده جریان تحریک
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
constant current U جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient U ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number U این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
three phase current U جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current U جریان نشتی جریان خارجی
current compensation U کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow U سیلان جریان فلوی جریان
tumble home U خم درونی
in U :درونی
innermost U درونی
interior U درونی
civil U درونی
intrinsic U درونی
intestines U درونی
inmost U درونی
subjective U درونی
indoor U درونی
interiors U درونی
infelt U درونی
inner U درونی
intestine U درونی
in U درونی
in- U :درونی
in- U درونی
internal U درونی
inward U درونی
inside U درونی
endogenous U درونی
insides U درونی
gresham's law U پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart U انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
internal friction U سایش درونی
internal inhibition U بازداری درونی
internalization U درونی ساختن
interpolations U براورد درونی
internal command U فرمان درونی
internal consistency U هماهنگی درونی
internal conversion U تبدیل درونی
internal energy U انرژی درونی
internalize U درونی کردن
internal font U فونت درونی
internalising U درونی کردن
internalises U درونی کردن
dynamic U نیروی درونی
internal vibrator U لرزاننده درونی
interiority U درونی بودن
internalised U درونی کردن
esoteric U رمزی درونی
dynamically U نیروی درونی
interpolation U براورد درونی
pore pressure U فشار درونی
loggia U ایوان درونی
internal work U کار درونی
internalized U درونی کردن
internal force U نیروی درونی
internal secretion U ترشح درونی
spring of intrados U پاطاق درونی
intrados springing line U پاطاق درونی
interior U درونی درون
intrados U قوس درونی
internal temperature U دمای درونی
internal pressure U فشار درونی
internal phase U فاز درونی
springing of soffit U پاطاق درونی
intrinsic approach U رهیافت درونی
intrinsic motivation U انگیزش درونی
internal friction U اصطکاک درونی
the inner layer U چینه درونی
the inner layer U لایه درونی
internalizes U درونی کردن
internalizing U درونی کردن
innate U درونی چسبنده
interiors U درونی درون
subjectivity U درونی بودن
internality U درونی بودن
internal reflection U انعکاس درونی
interior affairs U کارهای درونی
endoderm U پرده درونی
inmost thoughts U اندیشههای درونی
inherent viscosity U گرانروی درونی
ingrowth U رویش درونی
inflow U ریزش درونی
endogenous event U رویداد درونی
interoceptor U گیرنده درونی
bal badak U تیغ درونی پا
in-fighting U کشمکش درونی
cooptation U انتخاب درونی
archivolt U قوس درونی
aula U حیاط درونی
endocardium U پرده درونی دل
entophyte U انگل درونی
enteroceptor U گیرنده درونی
endophasia U تکلم درونی
inner loop U حلقه درونی
inner shell electron U الکترون درونی
pectoral U صدری درونی
ductless gland U غده درونی
pectorals U صدری درونی
intercorrelation U وابستگی درونی
logarithmic viscosity number U گرانروی درونی
inner speech U گفتار درونی
indoor U درونی داخلی
idle current meter U دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry U شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
internal sort U مرتب کردن درونی
endo arterities U اماس درونی شریان
endocarditis U اماس غشاء درونی دل
internal resisting moment U لنگر مقاوم درونی
inner work function U انرژی خروج درونی
dynamic pressure U فشار محرکه درونی
inside berm U سکوی شیببر درونی
internist U متخصص داروهای درونی
inherent [in] <adj.> U درونی [ماندگار] [ذاتی]
scarp U دیوار درونی خندق
internalization U درونی یا باطنی کردن
autotelic U دارای قصد درونی
inwarness U بطون درونی بودن
endocarp U حلقه درونی میوه
endospore U غشاء درونی تخم
enostosis U اماس درونی استخوان
endometrium U پرده درونی زهدان
endometritis U اماس درونی زهدان
internal consistency coefficient U ضریب همسانی درونی
internal evidence U مدارک یاگواه درونی
endocrane U سطح درونی جمجمه
thermionic arc U قوس گرمیونایی درونی
endosporium U غشاء درونی تخم
internal hard disk U دیسک سخت درونی
sacrp U دیوار درونی خندق
mesophyll U بافت درونی برگ
midland U بین الارضین درونی
internal torque U گشتاور نیروی درونی
psychogenesis U پیدایش نیروی درونی
Internal energy U انرژی درونی [فیزیک]
vortex ring state U حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
inside U نزدیک به مرکز بخش درونی
escarp U سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endocardial U وابسته به پرده درونی دلhypoblast
extruded corner U [پیش آمدگی گوشه درونی]
internal friction U مالش درونی سایش داخلی
endosarc U قسمت درونی سفیده سلول
internal ophthalmia U اماس درونی تخم چشم
insides U نزدیک به مرکز بخش درونی
internal modem U تلفیق و تفکیک کننده درونی
interoceptive U وابسته به انگیزش وتحریک درونی
endoskeleton U استخوان بندی درونی حیوان
intramural U واقع در این سوی دیوارها درونی
to protect home industry U صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
integrated U مودمی که بخش درونی سیستم باشد
auscultator U گوش کننده صداهای درونی بدن
entoptics U شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
field glass U عدسی درونی دوربین یاذره بین
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
locks U همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
lock U همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
intima U درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters U فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer U اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutter U فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
proprioceptive U تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
d.c. transformer U ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
alternator U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators U ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine U ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
electromagnetism U پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
psychogenesis U ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
epicanthus U لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
Marxists U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist U طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
isotach U خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering U مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
metallography U شرح فلزات بررسی در ساختمان درونی فلزات
cpu U ساعت درونی پردازنده که سیگنال با قاعده را ایجاد میکند که برای کنترل عملیات و ارسال داده در پردازنده است
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
internal shield U زره درونی زره داخلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com