Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 69 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
residue
U
پس ماند
residues
U
پس ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
store
U
می باقی می ماند
storing
U
می باقی می ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
inertia
U
ماند
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
inertial force
U
نیروی ماند
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
moment of inertia
U
گشتاور ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
remanence
U
پس ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com