Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
embracery
U
جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
embraceor
U
متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
panel
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels
U
نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
jury
U
هیئت منصفه
trial jury
U
هیئت منصفه
petty jury
U
هیئت منصفه
juries
U
هیئت منصفه
grand jury
U
هیئت منصفه عالی
grand juries
U
هیئت منصفه عالی
special jury
U
هیئت منصفه مخصوص
assize
U
هیئت قضات یا منصفه
jurors
U
عضو هیئت منصفه
juror
U
عضو هیئت منصفه
verdicts
U
رای هیئت منصفه فتوی
verdict
U
رای هیئت منصفه فتوی
petit jury
U
هیئت منصفه دوازده نفری
true bill
U
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
lobbying
U
اعمال نفوذ
to use one's influence upon
U
اعمال نفوذ کردن بر
embraceor
U
اعمال نفوذ کننده
use one's influence
U
اعمال نفوذ کردن
undue influence
U
اعمال نفوذ ناروا
perverse verdict
U
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
special verdict
U
رای هیات منصفه در حالتی که حقایق موضوع مطروحه را ان چنان که برایشان ثابت شده است اعلام و اخذ تصمیم را به دادگاه بسپارند
presentment
U
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
imposes
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose
U
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
summings up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summing up
U
خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
presidium
U
هیئت عامله دائمی شاغل در دوره فترت هیئت رئیسه
agent
U
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents
U
مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
boardroom
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boardrooms
U
اتاق هیئت رئیسه یا هیئت امنا
boarded
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
board
U
هیئت عامله یاامنا هیئت مدیره
contructive larcency
U
مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
judicature
U
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
petty jury
U
هیئت داوری هیئت قضات
brain washing
U
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
U
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
panelist
U
عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
penetration
U
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
U
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
remanet
U
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus
U
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
writ
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
erasable
U
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
juries
U
هیات منصفه
jury
U
هیات منصفه
foremen
U
سخنگوی هیات منصفه
grand jury
U
هیات منصفه عالی
verdict
U
رای هیات منصفه
foreman
U
سخنگوی هیات منصفه
member of the jury
U
عضو هیات منصفه
verdict
U
تصمیم هیات منصفه
jurors
U
عضو هیات منصفه
jury man
U
عضو هیات منصفه
juror
U
عضو هیات منصفه
verdicts
U
تصمیم هیات منصفه
verdicts
U
رای هیات منصفه
grand juries
U
هیات منصفه عالی
forewoman
U
سخنگوی هیات منصفه
forelady
U
زن سخنگو ورئیس درهیئت منصفه
challenging a juror
U
جرح عضو هیات منصفه
ballistics of penetration
U
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
U
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
pyx jury
U
هئیت منصفه عیارگیران داوران دینارسنج
withdrawing a juror
U
حذف یکی از دوازده عضوهیات منصفه
striking a jury
U
تعیین هیات منصفه با روش حذفی
struck
U
هیات منصفه تعیین شده باروش حذفی
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
panel
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
inquisitions
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
panels
U
صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
attaint
U
محکومیت قاضی یا عضوهیئت منصفه بعلت دادن رای غلط
inquisition
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
to pack a jury
U
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
summary conviction
U
حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
rider
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
riders
U
ماده اصلاحی یا الحاقی درشور سوم لایحه الحاقیه رای هیات منصفه
peremptory challenge
U
رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
commissioning
U
هیئت
committee
U
هیئت
commissions
U
هیئت
astronomy
U
هیئت
commission
U
هیئت
committees
U
هیئت
attitudes
U
هیئت
panels
U
هیئت
panel
U
هیئت
confranternity
U
هیئت
guize
U
هیئت
configuration
U
هیئت
corps
U
هیئت
configurations
U
هیئت
attitude
U
هیئت
application
U
اعمال
exercised
U
اعمال
exertion
U
اعمال
exercise
U
اعمال
exercising a right
U
اعمال حق
exercises
U
اعمال
undertakings
U
اعمال
doings
U
اعمال
applications
U
اعمال
acts
U
اعمال
exertions
U
اعمال
exercising
U
اعمال
configuration
U
هیئت پذیری
commissions
U
هیئت مامورین
governing body
U
هیئت حاکمه
configurations
U
هیئت پذیری
governing bodies
U
هیئت حاکمه
economic commission
U
هیئت اقتصادی
legislature
U
هیئت مقننه
legislatures
U
هیئت مقننه
format
U
قالب هیئت
formats
U
قالب هیئت
institute
U
هیئت شورا
instituting
U
هیئت شورا
institutes
U
هیئت شورا
instituted
U
هیئت شورا
executives
U
هیئت رئیسه
political mission
U
هیئت سیاسی
physiques
U
ترکیب هیئت
physique
U
ترکیب هیئت
committees
U
هیئت یا کمیته
top drawer
U
هیئت حاکمه
committee
U
هیئت یا کمیته
hues
U
هیئت منظر
hue
U
هیئت منظر
bureaus
U
هیئت اداری
deputation
U
هیئت نمایندگی
deputations
U
هیئت نمایندگی
professoriat
U
هیئت استادان
commissioning
U
هیئت مامورین
commission
U
هیئت مامورین
boarded
U
هیئت کمیسیون
boarded
U
هیئت ژوری
board
U
هیئت کمیسیون
board
U
هیئت ژوری
executive
U
هیئت رئیسه
bureau
U
هیئت اداری
military comission
U
هیئت نظامی
board of directors
U
هیئت مدیره
bar
U
هیئت وکلاء
astronomy
U
هیئت استرونومی
astronomy
U
علم هیئت
bars
U
هیئت وکلاء
board of directers
U
هیئت مدیره
commissioner
U
عضو هیئت
board of trade
U
هیئت بازرگانی
expedition
U
هیئت اعزامی
astronomically
U
مطابق هیئت
faculties
U
هیئت علمی
expeditions
U
هیئت اعزامی
faculty
U
هیئت علمی
board of direcotors
U
هیئت مدیره
collegium
U
هیئت یا کمیته
commissioners
U
عضو هیئت
staff
U
اعضاء هیئت
staffed
U
اعضاء هیئت
knightage
U
هیئت شوالیه ها
department
U
قسمت هیئت
staffs
U
اعضاء هیئت
military body
U
هیئت نظامی
juries
U
هیئت داوران
diplomatic mission
U
هیئت سیاسی
legislative body or assembly
U
هیئت مققنه
constituency
U
هیئت موسسان
directorates
U
هیئت رئیسه
constituencies
U
هیئت موسسان
jury
U
هیئت داوران
departments
U
قسمت هیئت
council ot ministers
U
هیئت وزراء
directorate
U
هیئت رئیسه
summing up evidence
U
نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
exert
U
اعمال کردن
takeovers
U
اعمال کنترل
applicatory
U
اعمال شدنی
applicative
U
اعمال کردنی
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com