Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
crab
U
جرزدن عصبانی کردن
crabs
U
جرزدن عصبانی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nobbling
U
جرزدن تقلب کردن
nobble
U
جرزدن تقلب کردن
nobbled
U
جرزدن تقلب کردن
nobbles
U
جرزدن تقلب کردن
to back out of
U
جرزدن
jitter
U
عصبانی شدن عصبانی بودن
funk
U
عصبانی کردن
irritated
U
عصبانی کردن
irritate
U
عصبانی کردن
get someone's blood up
<idiom>
U
عصبانی کردن
blood
U
عصبانی کردن
irritates
U
عصبانی کردن
steam up
U
عصبانی کردن
enrages
U
عصبانی کردن
enraged
U
عصبانی کردن
enraging
U
عصبانی کردن
to get on one's nerve
U
عصبانی کردن
enrage
U
عصبانی کردن
wear on
U
عصبانی کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
rub some one the wrong way
U
کسی را عصبانی کردن
get (someone's) goat
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
to get on somebody's nerves
U
کسی را عصبانی کردن
get on one's nerves
<idiom>
U
عصبانی کردن شخص
blow up
U
ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups
U
ترکاندن عصبانی کردن
piss off
<idiom>
U
عصبانی کردن کسی
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
blow-up
U
ترکاندن عصبانی کردن
maddens
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
maddened
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
make one's blood boil
<idiom>
U
کسی را خیلی عصبانی کردن
madden
U
عصبانی کردن دیوانه شدن
to rile
U
آزردن
[دمق کردن]
[عصبانی کردن]
flustered
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
fluster
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flustering
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
flusters
U
دست پاچه کردن عصبانی کردن
to piss off the wrong people
<idiom>
U
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
maddest
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
mad
U
عصبانی کردن دیوانه کردن
frantic
U
عصبانی
frenetic
U
عصبانی
maniacs
U
عصبانی
frenetical
U
عصبانی
pins and needles
U
عصبانی
out of temper
U
عصبانی
horn mad
U
عصبانی
short tempered
U
عصبانی
mad
[at]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
high strung
U
عصبانی
wrathful
U
عصبانی
wreakful
U
عصبانی
pissed
[at]
[American E]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
pissed off
[at]
[American E]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
angry
[with]
<adj.>
U
عصبانی
[از]
huffier
U
عصبانی
huffiest
U
عصبانی
huffy
U
عصبانی
maniac
U
عصبانی
maddest
U
عصبانی
wrathy
[colloquial]
<adj.>
U
عصبانی
pissed off
[vulgar]
<adj.>
U
عصبانی
jumpy
U
عصبانی
ireful
[literary]
<adj.>
U
عصبانی
choleric
U
عصبانی
angry
<adj.>
U
عصبانی
wroth
[chiefly literary]
<adj.>
U
عصبانی
furious
<adj.>
U
عصبانی
irate
<adj.>
U
عصبانی
indignant
<adj.>
U
عصبانی
wrathful
[literary]
<adj.>
U
عصبانی
pelting
U
عصبانی
feisty
U
عصبانی
huffish
U
عصبانی
mad
[coll.]
[very angry]
<adj.>
U
عصبانی
nervy
U
عصبانی
red hot
U
عصبانی
waxy
U
عصبانی
uptight
<idiom>
U
عصبانی
twittery
U
عصبانی
mad
U
عصبانی
hit the roof
<idiom>
U
عصبانی شدن
in a wrought up state
U
درحال عصبانی
neurotic
U
ادم عصبانی
hit the ceiling
<idiom>
U
عصبانی شدن
get one's dander up
<idiom>
U
عصبانی شدن
furious
U
عصبانی متلاطم
nervously
U
بطور عصبانی
mad as a hornet
<idiom>
U
خیلی عصبانی
nervousness
U
حالت عصبانی
see red
U
عصبانی شدن
worked up
<idiom>
U
عصبانی ،نگران
outrageous
U
عصبانی کننده
madly
U
با حال عصبانی
the fidgets
U
حالت عصبانی
the needle
U
حالت عصبانی
provocative
U
عصبانی کننده
wear on
<idiom>
U
عصبانی شدن
flare up
<idiom>
U
یک مرتبه عصبانی شدن
fit to be tied
<idiom>
U
خیلی عصبانی وناامید
give someone a piece of your mind
<idiom>
U
عصبانی شدن از کسی
outraging
U
سخت عصبانی شدن
outrages
U
سخت عصبانی شدن
foam at the mouth
<idiom>
U
خیلی عصبانی شدن
outrage
U
سخت عصبانی شدن
neuropathic
U
وابسته بناخوشی عصبانی
neuropathist
U
متخصص ناخوشیهای عصبانی
He sounds angry.
U
او عصبانی به نظر میرسد.
outraged
U
سخت عصبانی شدن
down on (someone)
<idiom>
U
از چیزی عصبانی بودن
amok
U
شخص عصبانی و دیوانه
nervous wreck
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bundle of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
bag of nerves
U
آدم بی نهایت عصبانی و نگران
He got angry and banged the table.
U
عصبانی شد وزد روی میز
drive someone up a wall
<idiom>
U
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
Don't let it get to you.
U
نگذار این تو را عصبانی بکند.
This is a red rag for me.
U
این من را واقعا عصبانی میکند.
He is outrageous!
U
او
[مرد]
آدم را عصبانی می کند!
Whatever did he say to make you so angry .
U
مگر چه گفت که اینقدر عصبانی شدی ؟
There were some angry looks in the crowd .
U
قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
to get mad at somebody
[something]
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی شدن
to snap
U
یکدفعه عصبانی شدن و داد زدن
go into orbit
<idiom>
U
از کوره در رفتن ،خیلی عصبانی شدن
to be mad at somebody
[something]
U
از دست کسی
[چیزی]
عصبانی بودن
sorehead
U
شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
I was absolutely infuriated.
کارد میزدی خونم در نمی آمد
[بی نهایت عصبانی بودم]
crabs
U
عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
crab
U
عصبانی شدن باعث تحریک وعصبانیت شدن ادم ترشرو
to get annoyed
[at]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
[در باره]
to get riled
[to feel riled]
U
آزرده شدن
[عصبانی شدن]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com