English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
schismatize U جدا شدن از تفرقه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
schismatic U تفرقه انداز تفرقه جویانه
schismatical U تفرقه انداز تفرقه جویانه
dispersal airfield U فرودگاههای مخصوص تفرقه هوایی فرودگاه مخصوص تفرقه در اماده باش هوایی
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
schismatist U تفرقه جو
scissor U تفرقه
concision U تفرقه
retreats U به تفرقه
divorcement U تفرقه
scatter U تفرقه
retreating U به تفرقه
sequester U تفرقه
divorces U تفرقه
dispersal U تفرقه
divorce U تفرقه
divorced U تفرقه
divorcing U تفرقه
retreat U به تفرقه
schism U تفرقه
schisms U تفرقه
retreated U به تفرقه
scatters U تفرقه
divisions U اختلاف تفرقه
abstractedly U با تفرقه حواس
abstractedness U تفرقه حواس
aprosexia U تفرقه حواس
divisive U تفرقه انداز
division U اختلاف تفرقه
deployment U تفرقه گسترش
schismatism U ایجاد جدایی تفرقه
dispersion U تفرقه گسترش یکان
deployment U به کاربردن نیرو تفرقه
separation U حکم تفرقه ابدان زوجین
separations U حکم تفرقه ابدان زوجین
stalking horse U کاندیدای نامزدشده برای ایجاد تفرقه در رای دهندگان
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
Two is company , three is none . <proverb> U دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
flings U انداختن
blob U لک انداختن
hitching U انداختن
hitches U انداختن
hitched U انداختن
blobs U لک انداختن
slings U انداختن
sling U انداختن
run home U جا انداختن
bottom U ته انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
flinging U انداختن
hurl U انداختن
hitch U انداختن
to let drop U انداختن
fell U انداختن
spilled or spilt U انداختن
rut U خط انداختن
ruts U خط انداختن
souse U انداختن
felled U انداختن
emplace U جا انداختن
hurls U انداختن
hurled U انداختن
bottoms U ته انداختن
overthrew U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
retroject U پس انداختن
spills U انداختن
omitting U انداختن
thrusts U انداختن
delete U انداختن
deleted U انداختن
deletes U انداختن
hew U انداختن
hewed U انداختن
deracination U بر انداختن
hewing U انداختن
hews U انداختن
deleting U انداختن
felling U انداختن
brush finish U خط انداختن
benite U به شب انداختن
fells U انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
fling U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
relegating U انداختن
omit U انداختن
overthrown U بر انداختن
let fall U انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
lash vt U انداختن
overthrows U بر انداختن
jaculate U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
throws U انداختن
floriate U گل انداختن در
launch U به اب انداختن
to let fall U انداختن
launches U به اب انداختن
slinging U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
to play a searchlight U انداختن
to put back U پس انداختن
line U خط انداختن در
pilling U تل انداختن
lines U خط انداختن در
launched U به اب انداختن
to skips over U انداختن
string U زه انداختن به
hewn U انداختن
to leave out U انداختن
stagger U از پا انداختن
relegate U انداختن
to draw lots U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
to hew down U انداختن
launching U به اب انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
prostrate U از پا انداختن
to fire off a postcard U انداختن
trap U درتله انداختن
expels U بیرون انداختن
risks U به مخاطره انداختن
knock up U از کار انداختن
roll U بدوران انداختن
rolled U بدوران انداختن
trap U بدام انداختن
extrude U بیرون انداختن
emasculating U از مردی انداختن
peril U درخطر انداختن
perils U درخطر انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
pickles U ترشی انداختن
tossed U بالا انداختن
toss U بالا انداختن
tosses U بالا انداختن
knock-ups U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
tossing U بالا انداختن
pickle U ترشی انداختن
expelling U بیرون انداختن
defers U عقب انداختن
extruded U بیرون انداختن
deferring U عقب انداختن
defer U عقب انداختن
extrudes U بیرون انداختن
extruding U بیرون انداختن
put in jail U به زندان انداختن
anchorage U لنگر انداختن
anchorages U لنگر انداختن
contorts U از شکل انداختن
depress U ازارزش انداختن
depresses U ازارزش انداختن
trigger U راه انداختن
expelled U بیرون انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
miscast U بناحق انداختن
triggers U راه انداختن
triggered U راه انداختن
rolls U بدوران انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
interjects U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
interject U درمیان انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
siring U نیا پس انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com